تاپیک شعر سایت مادران

  • شروع کننده موضوع دخترلاکچری
  • تاریخ شروع
استارتر
استارتر

دخترلاکچری

Guest
هرگز مرا به چاره‌ی دل دسترس نبود
بيچاره‌تر ز من به جهان هيچكس نبود

آندم كه درد هجرِ توام ساخت ناتوان
دردا كه بر هلاک خودم دسترس نبود

خنجر كشيده بر سر من آمدی؛ مگر
بهر هلاک من، غم هجر تو بس نبود؟!

دامان لطف، بر سر هر خَس كِشی چو گل
خواری‌كشِ فراق تو كمتر ز خس نبود

هرگز نرفت عاشق حيران ز پيش تو
كز حسرت تو، ديده‌ی او باز پس نبود

ويرانه‌ی تو نيست "بنايی"! مقام يار
هرگز همای سِدره، مقيم قفس نبود...
 
استارتر
استارتر

دخترلاکچری

Guest
برخیز که غیر از تو مرا دادرسی نیست
گویی همه خوابند، کسی را به کسی نیست

آزادی و پرواز از آن خاک به این خاک
جز رنج سفر از قفسی تا قفسی نیست

این قافله از قافله سالار خراب است
اینجا خبر از پیش‌رو و باز پسی نیست

تا آینه رفتم که بگیرم خبر از خویش
دیدم که در آن آینه هم جز تو کسی نیست

من در پی خویشم، به تو بر می‌خورم اما
آن‌سان شده‌ام گم که به من دسترسی نیست

آن کهنه درختم که تنم زخمی برف است
حیثیت این باغ منم، خار و خسی نیست

امروز که محتاج توام، جای تو خالی است
فردا که می‌آیی به سراغم نفسی نیست

در عشق خوشا مرگ که این بودن ناب است
وقتی همه‌ی بودن ما جز هوسی نیست ..
 
استارتر
استارتر

دخترلاکچری

Guest
جهان با آمدن های تو زیبا میشود عشقم!
پر از احساس خوب و غرق رویا میشود عشقم!

میایی از جهانی دور، پله پله تا پایین
در هفت آسمان بر روی تو وا میشود عشقم!

تو را می بیند و چشمش چه برقی میزندخورشید
زمین آغوش بازی از "بفرما" میشود عشقم!

صدای گریه در قنداق برگ یاس می پیچد
فرشته سر به گوشت غرق نجوا میشود عشقم!

نمیدانم چه میگوید که مثل غنچه میخندی
به لبخندت گلستانی شکوفا میشود عشقم!

نه تنها من که مبهوت توام، با خنده ی نازت
هزار آیینه سرشار تماشا میشود عشقم!

چه خوشبختم از این که آمدی و سیب آوردی
بهشت آرزوها با تو معنا میشود عشقم!

نه دیگر میکشد مثلت خدا ناز نگاهی را
نه هرگز راز زیبایی ات افشا میشود عشقم!

تویی آن "شوخ شیرین کار شهرآشوب" فال من
چه شوری با تو در هر بیت برپا میشود عشقم!

نه تنها این غزل، بلکه به جا می ماند از شهراد
هر آن شعری که با نام تو امضا میشود عشقم.
.‌
 
استارتر
استارتر

دخترلاکچری

Guest
دوستت دارم ولی ، هرگز نیا دنبال من
حق من بودی چرا ، هرگز نبودی مال من ؟

می روم با پای خسته ، دست بسته ، چشم تر
شکر میگویم خدا را ، هست ناخوش حال من

می روم از شهر تو بیرون ، به شهر دیگری
هیچکس حتی نمی آید به استقبال من

کوله باره پاره ام را توشه ی راهم کنم
گم شده اسباب من ، در هم شکسته بال من

فال می گیرم و می دانم که تعبیرش بد است
اشک حافظ را در آوردم ، که این شد فال من

شعر می گویم بدین سان ، گرم میگردد سرم
سرد میگردد سرم ، با سردی اقبال من..
 

جانا

Guest
هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم
نبود بر سر آتش میسرم که نجوشم

به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم
شمایل تو بدیدم نه صبر ماند و نه هوشم

حکایتی ز دهانت به گوش جان من آمد
دگر نصیحت مردم حکایت است به گوشم

مگر تو روی بپوشی و فتنه بازنشانی
که من قرار ندارم که دیده از تو بپوشم

من رمیده دل آن به که در سماع نیایم
که گر به پای درآیم به در برند به دوشم

بیا به صلح من امروز در کنار من امشب
که دیده خواب نکرده‌ست از انتظار تو دوشم

مرا به هیچ بدادی و من هنوز بر آنم
که از وجود تو مویی به عالمی نفروشم

به زخم خورده حکایت کنم ز دست جراحت
که تندرست ملامت کند چو من بخروشم

مرا مگوی که سعدی طریق عشق رها کن
سخن چه فایده گفتن چو پند می‌ننیوشم

به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل
و گر مراد نیابم به قدر وسع بکوشم
 
استارتر
استارتر

دخترلاکچری

Guest
هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم
نبود بر سر آتش میسرم که نجوشم

به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم
شمایل تو بدیدم نه صبر ماند و نه هوشم

حکایتی ز دهانت به گوش جان من آمد
دگر نصیحت مردم حکایت است به گوشم

مگر تو روی بپوشی و فتنه بازنشانی
که من قرار ندارم که دیده از تو بپوشم

من رمیده دل آن به که در سماع نیایم
که گر به پای درآیم به در برند به دوشم

بیا به صلح من امروز در کنار من امشب
که دیده خواب نکرده‌ست از انتظار تو دوشم

مرا به هیچ بدادی و من هنوز بر آنم
که از وجود تو مویی به عالمی نفروشم

به زخم خورده حکایت کنم ز دست جراحت
که تندرست ملامت کند چو من بخروشم

مرا مگوی که سعدی طریق عشق رها کن
سخن چه فایده گفتن چو پند می‌ننیوشم

به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل
و گر مراد نیابم به قدر وسع بکوشم


تو نیستی، غزلم این میان چه فایده دارد؟
نشستنش به دل دیگران چه فایده دارد؟

چگونه از تو بگویم به دیگری که بفهمد؟
برای اهل کلیسا، اذان چه فایده دارد؟

نوشته‌ای که به کامم شود جهان و نگفتی
از این به بعد برایم جهان چه فایده دارد؟

جز این که آینه‌ی دق شود برای پرنده
بدون بال و پرش، آسمان چه فایده دارد؟

به فرض اینکه بیایی دمی دوباره سراغم
نسیم و قایق بی‌بادبان... چه فایده دارد؟

درختی‌ام که به حیرت دهان گشوده بگوید
تبر برای تو ای باغبان! چه فایده دارد...؟
 
استارتر
استارتر

دخترلاکچری

Guest
من که درکوچه‌ ی تنهایی خود گم شده ام
من در آوای پریشانی خود گم شده ام
‌ ‌
من همانم که در این قافیه ها پیر شدم
من میان تو و این فاصله زنجیر شدم
‌ ‌ ‌
من که بازیچه ی یک عشق خیالی بودم
صفحه ی چندمِ یک دفترِ خالی بودم
‌ ‌ ‌
من همانم که خودم از خودِ من جا مانده
و در این مرحله از زندگی تنها مانده
‌ ‌ ‌
من همانم که کسی یاد مرا یاد نکرد
دلِ غم‌دیده ی من را کَمَکی شاد نکرد
‌ ‌ ‌
من همانم که خبر از اثرم نیست عزیز
تو چه میدانی در این سینه چه آهیست عزیز
‌ ‌ ‌
من همانم که خودم قاتل و خود مقتولم
من همان مسئله ی ساده ولی مجهولم
‌ ‌ ‌
من همانم که خودم مرشدوجاهل شده ام
من پیِ بی‌خبران بودم و غافل شده ام
‌ ‌ ‌
من همانم که به دادم کسی جز من نرسید
من همانی که صدایم به رسیدن نرسید
‌ ‌ ‌
من برای دل خود قفل و قفس ساخته ام
من همانی که دوصدبار به خودم باخته ام..
 
استارتر
استارتر

دخترلاکچری

Guest
نه سراغی ، نه سلامی...خبری می خواهم
قدر یک قاصدک از تو اثری می خواهم

خواب و بیدار، شب و روز به دنبال من است؛
جز مگر یاد تو یار سفری می خواهم؟

در خودم هر چه فرو رفتم و ماندم کافی است
رو به بیرون زدن از خویش، دری می خواهم

بعد عمری که قفس واشد و آزاد شدم
تازه برگشتم و دیدم که پری می خواهم

سر به راهم تو مرا سر به هوا می خواهی
پس نه راهی، نه هوایی، نه سری می خواهم

چشم در شوق تو بیدارتری می طلبم
دلِ در دام تو افتاده تری می خواهم

در زمین ریشه گرفتم که سرافراز شوم
بی تو خشکیدم و لطف تبری می خواهم..
 
استارتر
استارتر

دخترلاکچری

Guest
ای نسیم سحر از من به دلارام بگوی
که کسی جز تو ندانم که بود محرم دوست


"بعد عمری در کجا باید که پیدایت کنم"
از کدامین پنجره باید تمنایت کنم

من نمی گویم زمین را زیر و رو کردم ولی
سال ها گشتم به دنبالت که پیدایت کنم

بارها رفتم کنار آینه شاید که تو
ذره ای جا مانده باشی و تماشایت کنم

تا به کی باید برای پنجره، گلدان پیر
یا برای آینه امروز و فردایت کنم

من برای این دل دیوانه ی چشم انتظار
با کدامین قسمت و تقدیر معنایت کنم

حق بده، من حق ندارم بی تو باشم، حق بده
حق ندارم خوب من، یک عمر تنهایت کنم

باید از دیوارهای رو به رویم رد شوم
بی تو می پوسد دلم، باید که پیدایت کنم
 
استارتر
استارتر

دخترلاکچری

Guest
‌ ‎‌‌‌‎࿐჻ᭂ⸙♥️⸙჻ᭂ࿐

بگذار که من با نفسَت شعر بسازم
دل را پس این پرده به یک عشوه ببازم

در موسم پاییزی معشوق مجازی
بر عشق حقیقیِ تو صد بار بنازم

در شام نگاهت بشوم شمع نهانسوز
تا صبح فرو ریزم و در دل بگدازم

گنجشک غزل را به کمک گیرم و یک روز
در گوشهء ایوان دلت خانه بسازم

حالا تو ردیفم شده من قافیه باشم
دنبال تو تا آخر دفتر بنوازم

‌ ‎‌‌‌‎
 
استارتر
استارتر

دخترلاکچری

Guest
‌‏میشود یکبارشعرم رابخوانی...یاکه نه؟
لااقل اندازه ی شعرم بمانی…یاکه نه!؟

هیچ میدانی غزال بیشه ی شعرم تویی
لُعبتِ لب غنچه ی ابرو کمانی…یاکه نه!؟

آی موخرماییِ دل نازک ِلب صورتی
بازهم داری همان شیرین زبانی…یا که نه!؟

با توهستم! تک درختِ سرو بی همتا؛هنوز
فنچ از دور سر خود می پرانی یا که نه!؟

راه می رفتی تمام شهر محوت می شدند
وقت رفتن باز لیمو می تکانی …یا که نه!؟

من همان قالیچه ی پاخورده ام یادت که هست -
_رد شدی از روی قلبم یک زمانی…یا که نه!؟

تازگیها یک روانی شاعر چشمت شده
می شناسی؟ آشنا هست این روانی…یاکه نه؟

می شود امشب برای دلخوشیِ من فقط
یک غزل ازشعرهایش رابخوانی…یاکه نه!
 
استارتر
استارتر

دخترلاکچری

Guest
نگهش سوی دگر بود و نگاهش کردم
دیده روشن به صفای رخ ماهش کردم

تا برم ره به دل آن گل خندان چو نسیم
گاه و بیگاه گذر بر سر راهش کردم

همچو آن تشنه که راهش بزند موج سراب
اشتباه از نگه گاه به گاهش کردم

دیدمش گرم سخن دوش چو در صحبت غیر
غیرتم کشت ولی خوب نگاهش کردم

دور از آن رلف پریشان دلم آرام نیافت
گرچه زندانی شبهای سیاهش کردم

حاصل شمع وجودم همه اشک آمد و آه
وآنقدر سوختم از غم که تباهش کردم

مهربان گشت مه من به سرودی "گلچین"
تا نثار قدم این مهر گیاهش کردم..
 
استارتر
استارتر

دخترلاکچری

Guest
هستی‌ام رفت و دلم سوخت و خون شد جگرم
باخبر باش که بعد از تو چه آمد به سرم

در قضاوت همه حق را به تو دادند ولی
نکته اینجاست که من رازنگه‌دارترم

گرچه آزردی‌ام ای دوست محال است که من
چون تو از دوست به بیگانه شکایت ببرم

راه بر گریة من بسته غرورم، ای عشق
کاش با تیغ تو بر خاک بیفتد سپرم

من که یک عمر به حقم نرسیدم ای دوست
باشد! از خیر رسیدن به تو هم میگذرم..
 
استارتر
استارتر

دخترلاکچری

Guest
اگرخاموشم این شبها ،
درون سینه غم دارم
اگر دلگیــرم و تنهــا ،
تو را ازدیده کم دارم

حذر کردی تو از عشقم!
خیالی نیست دلدارم

اگر بگـریزی از دامـم ،
به وصلت باز امیدوارم

من آن صیـاد آهـویم
به خال تو گرفتارم

زعشقت در تب و تابم ،
من از عشـق تـو بیمارم

هوای شب چه دلگیرست
ومن هم غصه ها دارم

بیـا برگرد به بالینم ،
تـو را من دوست می دارم..
 
استارتر
استارتر

دخترلاکچری

Guest
قطره قطره شانه‌ام را خیس دریا کرد و رفت
گفت باید رفت؛ گفت و فتنه بر پا کرد و رفت

بازوانم را فشرد و بغض من را هم شکست
یک بغل خود را در این اندوه زیبا کرد و رفت

ناگهان انگار حرفی روی لبهایش نشست
باز هم اما فرو خورد و تماشا کرد و رفت

بار سنگین نگاهش را به روی دوش من
گستراند و قامتم را از کمر تا کرد و رفت

لحظه لحظه دورتر می‌شد ولی نزدیک‌تر
خاطرات خوب را در یادها جا کرد و رفت

داد زد: شاید "عزیزم" پیش تو باز آمدم
با همین ترفند، من را از سرش وا کرد و رفت ..
 

جانا

Guest
"بعد عمری در کجا باید که پیدایت کنم"
از کدامین پنجره باید تمنایت کنم

من نمی گویم زمین را زیر و رو کردم ولی
سال ها گشتم به دنبالت که پیدایت کنم

بارها رفتم کنار آینه شاید که تو
ذره ای جا مانده باشی و تماشایت کنم

تا به کی باید برای پنجره، گلدان پیر
یا برای آینه امروز و فردایت کنم

من برای این دل دیوانه ی چشم انتظار
با کدامین قسمت و تقدیر معنایت کنم

حق بده، من حق ندارم بی تو باشم، حق بده
حق ندارم خوب من، یک عمر تنهایت کنم

باید از دیوارهای رو به رویم رد شوم
بی تو می پوسد دلم، باید که پیدایت کنم
خدا چو صورتِ ابرویِ دلگشای تو بست
گشادِ کارِ من اندر کرشمه‌های تو بست

مرا و سرو چمن را به خاک راه نشاند
زمانه تا قَصَبِ نرگس قبای تو بست

ز کار ما و دل غنچه صد گره بگشود
نسیم گل چو دل اندر پی هوای تو بست

مرا به بندِ تو دوران چرخ راضی کرد
ولی چه سود که سررشته در رضای تو بست

چو نافه بر دلِ مسکینِ من گره مفکن
که عهد با سرِ زلفِ گره گشای تو بست

تو خود وصالِ دگر بودی ای نسیم وصال
خطا نگر، که دل امید در وفای تو بست

ز دستِ جورِ تو گفتم ز شهر خواهم رفت
به خنده گفت که حافظ برو که پای تو بست
 
استارتر
استارتر

دخترلاکچری

Guest
بوی عطری می رسد از دور ، می گویم تویی
قاصدک می رقصد و پرشور ، می گویم تویی

یک نسیمی می وزد بر گونه های خیس من
می رود پس پرده های تور ، می گویـم تویی

بغض های کهنه را سرمی کشم من بیت بیت
بوسه ها می گیرم از انگور ، می گـویـم تویی

بـاد مـی افتد بـه گـنـدم زار می لرزد دلم
چون پریشان گیـسوان بور می گـویـم تویی

نیمه شب ها می کـنم آغــوش روی ماه بـاز
می شود سر تا به پایش نور ، می گویـم تویی

شـعـر می خوانم بـرای بـاغ سـبـز خانه ام
شاخه شاخه می شود مسرور ، می گویم تویی

این غزل می ماند و شب های مـهتابی و من
شـور می ریزم در ایـن سنتـور ، می گویم تویی

در میان پـنـجره ایـستـاده ام تـا یک نفس
بوی عطری تا رسد از دور ، می گـویم تویی ..
 
استارتر
استارتر

دخترلاکچری

Guest
گل نـازم بـرای دیدنت دیـوانه خواهم شـد
نگاهم کن که از بوییدنت دیوانه خواهم شد

تـو میخندی به احوال پریشانم ولی من هم
از اینگونه نمک پاشیدنت دیوانه خواهم شد

مـرا دیـوانه می بینی و مغرورانه می خندی
نمیدانی از این خندیدنت دیوانه خواهم شد

میــان این همـه گل، که مریم را پسندیدم
و میدانم که از بوییدنش دیوانه خواهم شد

تـو زیبـا تر ، از آنی تـا بچینم برگ هایت را
نگاهت میکنم از چیدنت دیوانه خواهم شد

همه گوینـد بایـد بوسه بر چشمان مریـم زد
تو میدانی که با بوسیدنت دیوانه خواهم شد

بـه اشک دیـدگانم می نویسم دوستت دارم
تو میخوانی و از فهمیدنت دیوانه خواهم شد..
 

بالا