تاپیک شعر سایت مادران

  • شروع کننده موضوع دخترلاکچری
  • تاریخ شروع
استارتر
استارتر

دخترلاکچری

Guest
منتظر هستم ڪہ در رویاے من حاضر شوے
تا ڪمی در عاشقی مانند من ظاهر شوے

قصه ام مانند هند و آن همه گنجینه ها
مثل آن دریاے نورم تا تو هم نادر شوے

روز و شب از دورے ات اشعار زیبا گفتہ ام
نوبتت امشب شده تا از غمم شاعر شوے

دین و ایمانت فقط چشمان معشوقت شود
همچو من شاید تو هم از عاشقی ڪافر شوے
 
استارتر
استارتر

دخترلاکچری

Guest
‏وقت استقبال تو در کوچه غوغا می کنم
شهر خود را مرکز انوار دنیا میکنم

خال قرمز،ساری نارنجی و روی سیاه!
مثل هندی ها برایت جشن برپا میکنم

دوست دارم خانه در شأن تو رؤیایی شود
پله را می شویم و آیینه را ها میکنم

مادرم رفت و برایت یک سبد دریا خرید
خواستی خورشید را هم داخلش جا میکنم

این طرف تر کوچه ها با نور توری بسته اند
وقت شد کل جهان را مثل رؤیا میکنم
 
استارتر
استارتر

دخترلاکچری

Guest
غریبی میکند قلبم، به چشم آشناي تو
نمی آیدبه همراهم،به شهر چشمهاي تو

نمی آید نمیخواهد،دگر او در طپش هایش
طنین عاشقی هایم، به آهنگ صداي تو

گمانم این دل عاشق،کمی عاشقتر ازپیش است
کمی عاشق تراز روزي، که بوده او براي تو

گمانم روي خاك او،قدم برداشته یک تن
کسی با جاي پاهایی، شبیه ردپاي تو

گمانم لمس کرده او،نفسهاي دلی زیبا
دلی زیباتر از قلبت،نشسته او به جاي تو

گمانم دردهاي او،شده درمان که مشتاق است
عطش دارد دوباره او، بگردد مبتلاي تو
 
استارتر
استارتر

دخترلاکچری

Guest
به سرم زد ، که "تو" را پاک کنم از غزلم
و بجای "تو" ، همیشه بنویسم "عسلم"

خواب دیدم ، بسراغ دل من آمده ای
درب دل باز شد و وای ... پریدی بغلم

سومنات دل من ، بتکده ی غمزه ی توست
بت افسونگر طناز منی و هبلم

گفتمت : حضرت معشوقه ، دلم تنگ تو شد
چشم "تو" بارش نور است به بزم زحلم

بخدا ، بوسه قشنگ است در این حال خراب
با لبت ، بلکه به تاخیر بیافتد ، اجلم

آمدی بوسه زدی ، غرق نگاه "تو" شدم
وای .... که مست نگاه تو ، ز روز ازلم

خلسه ی خواب "تو" بودم و پریدم ناگه
چشم "تو" ، زلزله افکند به جان گسلم

خواستم ، از "تو" بگویم ، غزلم مات "تو" شد
"تو" ، همان یاس خیال منی انگار "عسلم"
 
استارتر
استارتر

دخترلاکچری

Guest
عشق یعنی خواب باشی، بوسه بیدارت کند
یار با چشم خمار و مست تب دارت کند

عشق یعنی بوسه‌های دزدکی در کوچه‌ها
پایِ کوه و دست های قرمز از آلوچه‌ها

عشق یعنی یک نسیم آن روسری را شل کند
ناگهان هم غیرت مردانه‌ی او گل کند

عشق یعنی هرکجا باهم همیشه تا ابد
تا ته دنیا تو را هرجا که خواهد می‌برد

شهر را با او پیاده بارها هی گز کنی
او برایت شعر میخواند برایش حظ کنی

عشق یعنی شعرهایت را همیشه از بر است
عشق یعنی از همه مردان برایت برتر است

نام تو ورد زبانش هر زمان و هرکجا
عشق یعنی خنده‌های بی دلیل و نابجا

عشق یعنی بوسه، باران، خنده و گاهی بغل
عشق یعنی خاطره، دفتر، قلم... یعنی غزل
 
استارتر
استارتر

دخترلاکچری

Guest
ﭼﻪ ﺗﻮﻓﺎﻧﯽﺳﺖ ﺩﺭ ﺧﺎﻣﻮﺷﯽِ ﺩﺭﯾﺎﯼ ﭼﺸﻤﺎﻧﺖ؟
ﮐﻪ ﺷﻬﺮﯼ، ﻏﺮﻕِ ﺁﺷﻮﺏ ﺍﺳﺖ ﺍﺯ ﻏﻮﻏﺎﯼ ﭼﺸﻤﺎﻧﺖ

ﻧﻤﯽﺗﺮﺳﯽ ﺯ ﺩﺍﻣﻨﮕﯿﺮﯼِ ﺧﻮﻧﯽ ﮐﻪ ﻣﯽﺭﯾﺰﺩ؟
ﺯ ﭼﺸﻤﺎﻥِ ﺑﻪ ﺧﺎﮎﺍﻓﺘﺎﺩﮔﺎﻥ، ﺩﺭ ﭘﺎﯼ ﭼﺸﻤﺎﻧﺖ

ﺳﯿﻪﻣﺴﺘﺎﻥ ﺑﻪ ﺧﺎﮐﺴﺘﺮﻧﺸﯿﻨﯽ، ﺗﻦ ﻧﻤﯽﺩﺍﺩﻧﺪ
ﺍﮔﺮ ﭘﺮﻫﯿﺰ ﻣﯽﮐﺮﺩﻧﺪ ﺍﺯ ﻣﯿﻨﺎﯼ ﭼﺸﻤﺎﻧﺖ

ﻧﻈﺮﺑﺎﺯﺍﻥ ﭼﻮ ﮔﯿﺴﻮﯼِ ﺭﻫﺎ ﺩﺭ ﺑﺎﺩ ، ﻣﯽﺭﻗﺼﻨﺪ
ﺑﻪ ﻧﺮﻡْﺁﻫﻨﮕﯽِ ﺳﺎﺯِ ﻓﺮﯾﺐْﺁﻭﺍﯼ ﭼﺸﻤﺎﻧﺖ

ﺧﺮﺍﻡِ ﻋﺸﻮﻩﺍﻧﮕﯿﺰﺕ، ﺭﻣﯿﺪﻥﻫﺎﯼ ﺧﻮﺵﺧﯿﺰﺕ
ﻧﺸﺎﻥ ﺍﺯ ﺁﻫﻮﯼ ﻭﺣﺸﯽﺳﺖ ﺩﺭ ﺻﺤﺮﺍﯼ ﭼﺸﻤﺎﻧﺖ

ﺍ ﮔﺮ ﺟﺎﯼ ﻋﺮﻭﺱ ﻣﺎﻩ، ﺩﺭ ﺑﺰﻡ ﻓﻠﮏ، ﺧﺎﻟﯽﺳﺖ
ﻓﺮﻭﻍ ﮐﻬﮑﺸﺎﻥ ﺟﺎﺭﯼﺳﺖ ﺩﺭ ﺷﺐﻫﺎﯼ ﭼﺸﻤﺎﻧﺖ

ﺗﻤﺎﻡ ﺷﻮﺭﻩﺯﺍﺭﺍﻥ ﺭﺍ ﺑﻬﺎﺭِ ﮔﻠﻔﺸﺎﻥ ﺩﯾﺪﻡ
ﭼﻮ ﺩﺭ ﭼﺸﻤﻢ ﺷﮑﻮﻓﺎ ﺷﺪ ﮔﻞِ ﺯﯾﺒﺎﯼ ﭼﺸﻤﺎﻧﺖ

ﻧﮕﺎﻩ ﺟﻠﻮﻩﭘﺮﺩﺍﺯﺕ ﻧﮕﺎﺭﺳﺘﺎﻥِ ﺣﯿﺮﺍﻧﯽﺳﺖ
ﺑﻬﺸﺖ ﺷﺎﻋﺮﺍﻥ ﭘﯿﺪﺍﺳﺖ ﺩﺭ ﺩﻧﯿﺎﯼ ﭼﺸﻤﺎﻧﺖ

ﭘﺮﯾﺰﺍﺩِ ﺧﯿﺎﻝﺍﻧﮕﯿﺰ ! ﺍﺷﮏ ﺧﺎﻣﻪﯼ ‏« ﺷﺒﺪﯾﺰ‏»
ﻏﺰﻟﺠﻮﺵ ﺍﺳﺖ ﭼﻮﻥ ﺧﺎﻣﻮﺷﯽِ ﮔﻮﯾﺎﯼ ﭼﺸﻤﺎﻧﺖ
 
استارتر
استارتر

دخترلاکچری

Guest
از پشت قاب پنجره بر كوچه ها زل مي زنم
روزى تو برميگردي و اين خانه را گل مي زنم

اشكم ز شوق ديدنت بر گونه هايم مي دود
آهسته بر گوش دلم حرف از تحمل مي زنم

آغوش بازی دارم و دستی به سوی آسمان ...
با خاطرات کهنه ام سوی دلت پل می زنم

پیراهنی با بوی تو امشب به تن کردم بیا ...
پیدا کنی تا که مرا بر کوچه سنبل می زنم

با استخاره این دلم راضی نشد باور نکرد
در گوشه ای از دلهره رو به تفال می زنم

هی سمت کوچه میروم اما نمی آیی چرا؟
گيجم گمم انگار كه دور و تسلسل می زنم

از ني ني چشمان تو شعر و غزل ميگويم و
فرياد حال خسته را با اين تغزل مي زنم !!!

در انتظار ديدنت بايد بمانم هم چنان ......
تا لحظه ى ديدار تو بر كوچه ها زل مي زنم
 
استارتر
استارتر

دخترلاکچری

Guest
غزل بردار، لب تر کن، بنوش از شربت شعرم
دلت را مبتلاتر کن به بغض غربت شعرم

هوا را بی نفس طی کن، نگاهت را به من بسپار
و دستت را کمی بگذار، روی تربت شعرم

بخوان در زیر لب آهسته بیت آشنایی را
که لبهایت شود شورآفرین ِ خلوت شعرم

نه غمگینم نه خوشحالم، نه دلگیرم نه دلشادم
فقط شرمنده ام از اشک هایت بابت شعرم

سلامت می کنم ای عشق! ای عاشق کُش مغرور
به من بد پیله کردی گرچه بوده عادت شعرم

زمان تنگ ست و دل تنگ ست و آهوی غزل سرمست
گریزی نیست از چنگش، نشو ناراحت شعرم
 
استارتر
استارتر

دخترلاکچری

Guest
می نویسـم عاشقم ، تو برگی از فصلِ بهاری
می نویسی فارغی،دیگربه من حسی نداری

می نویسم دوستت دارم ،تویی محبوب نازم
ناگهان !سر را به روی شانه هایم می گذاری

از تو گفتن ،خصلت و پیشینه من شُد عزیزم
آه ! محبوبم ! چـــرا اینگونه از من می نگاری ؟

عاقبت آغوشِ گرمت تکیه گاهم می شود تا
گرمی لبخند را ،بر روی لبـهایم بِـکاری…

همچو یک باغِ زمستان دیــده دیواری ندارم
پیش چشمت باغبانم این غـزل باشد قراری

سطرِ آخـــر جای نامت می گذارم نقطه اما !
می نویسم عاشقم،تا دستهایم را فشاری
 
استارتر
استارتر

دخترلاکچری

Guest
منتظرماندم بپایت یاردلدارم کجاست
من که خوابت دیده‌ام،این شرح‌و گفتارم کجاست

آنقدرچشم انتظارم،در بلندی های شهر
تاببینم روی ماهت،چشم اغیارم کجاست

درنبودت گریه‌ها کردم،دگر سویی نماند
رویِ نورانی، شفابر حال بیمارم کجاست

هرسحر،این دل برایت بی قراری میکند
روی ِآرامش ندیدم،درشب تارم کجاست

من هواداری، بمستی‌هایِ گلها دیده‌ام
ما که سرگردانِ این مردانِ پیکارم کجاست

اشتیاقِ دیدنت ،آتش به جانم میکشد
من که خاکستر شدم،دیگرپرستارم کجاست

عمرمن آخرشدو این رویِ زیبایت ندید
عاقبت غلطانِ اشکم،چشم خونبارم کجاست

ای خدادرانتظارم،لحظه‌هادر روزوسال
 
استارتر
استارتر

دخترلاکچری

Guest
بیا دستی بده دستم ،که من مست غزل هستم.
غزالم در کنارم باش که من محتاج تو هستم

اگرآیین تو باشد مسیحی، زاده عیسی.
کنم ترک مسلمانی منم در دین تو هستم

همه با سنگ بدنامی زدن بر صورت و دستم
توبودی مریم عذرا من اما دل به تو بستم

زگلزارت گلی چیدم چه شبهایی که بدمستم
گل نازم بیادم باش به مستی باتو پیوستم

غزلهایم فدای تو همه اشعار سربستم
خودت دانی معانی را، به مردی باتو پیوستم

بیاموز آنچه میدانی اگر مست و اگر پستم
صنم استاد من هستی ،منم شاگرد تو هستم
 
استارتر
استارتر

دخترلاکچری

Guest
‌ای‌گریزان‌ازنگاهم ‌خواب را بردی کجا؟
باغِبــان دل نگشتی، آب را بردی کجا؟

آفـتاب آسِمـانم بودی و پنهـان شدی
رفتہ ای امـا بگو مهتاب را بردی کجا؟

جان‌ فدای غنچۂ‌لبهات کردم تاشکفت
بی وفـا آن نوگلِ شاداب را بردی کجا؟

من رعیت بودم و دربندگیسوهای تو
نازنینــم،حضــرت ارباب را بردی کجا؟

ابروانت‌قبلہ‌گاه و خال‌لب‌محراب بود
قبلہ‌ام‌ازدست‌شدمحراب را بردی کجا؟

قلبِ زرینی میانِ سینہ‌ی من می تپید
این طلای خالص‌ ونایاب را بردی کجا؟

صفر نَہ،باتو تمام‌لحظہ‌هایم عشق بود
لحظہ‌های تا همیشہ ناب را بردی کجا؟

من‌سپردم دست‌تو تا باغ‌ِمینایَش کنی
باغِبـــان دل نگشتی، آب را بردی کجا؟
 
استارتر
استارتر

دخترلاکچری

Guest
ساک ِ من ! بستــــه نشو باز مرا جا نگذار
کفش را جفــــــت نکن، روی ِ دلم پا نگذار

در سرم سوت کشــان میرسد از راه قطار
ایستگاه ِ دل ِ من را تک و تنهـــــــــا نگذار

یا بگو صندلی ات خالی از اینجـــــــــا برود
یا ببر خاطـــــــــره را پشت ِ سرت جا نگذار

کوپه تابوت ِ سیاهی ست که از مرگ پر است
داغ ِ خود را به دل ِ خستــــــه ی ِ دنیا نگذار

ریل ها خط ِ بریلنــــــــــــد که از حرف پرند
کور خاندند محلی به الفبـــــــــــــــا نگذار

رفتنت تلخ ترین قسمت ِ این سریال است
نقش ِ دلتنگی ِ من را تو به اجـــــــرا نگذار

من که می دانم این بغض فقط یک شوخی ست
جان ِ خود اینهمه هی سر به سر ِ ما نگذار

بغلـــــــــــــم کن که به آغاز ِ جهان برگردم
دستهایی که پرانتــــــــــز شده را وا نگذار

سفر ِ چلچله هایی که نرفتند بخیـــــــــــر !
آسمان را پس از این محو ِ تماشـــــــــا نگذار

خش خش ِ پاره ی ِ هر برگ ِ بلیتت خوش باد
عشق، پاییــــــــز ِ قشنگی ست بر آن پا نگذار
 
استارتر
استارتر

دخترلاکچری

Guest
منتظرماندم بپایت یاردلدارم کجاست
من که خوابت دیده‌ام،این شرح‌و گفتارم کجاست

آنقدرچشم انتظارم،در بلندی های شهر
تاببینم روی ماهت،چشم اغیارم کجاست

درنبودت گریه‌ها کردم،دگر سویی نماند
رویِ نورانی، شفابر حال بیمارم کجاست

هرسحر،این دل برایت بی قراری میکند
روی ِآرامش ندیدم،درشب تارم کجاست

من هواداری، بمستی‌هایِ گلها دیده‌ام
ما که سرگردانِ این مردانِ پیکارم کجاست

اشتیاقِ دیدنت ،آتش به جانم میکشد
من که خاکستر شدم،دیگرپرستارم کجاست

عمرمن آخرشدو این رویِ زیبایت ندید
عاقبت غلطانِ اشکم،چشم خونبارم کجاست

ای خدادرانتظارم،لحظه‌هادر روزوسال
 
استارتر
استارتر

دخترلاکچری

Guest
می نویسـم عاشقم ، تو برگی از فصلِ بهاری
می نویسی فارغی،دیگربه من حسی نداری

می نویسم دوستت دارم ،تویی محبوب نازم
ناگهان !سر را به روی شانه هایم می گذاری

از تو گفتن ،خصلت و پیشینه من شُد عزیزم
آه ! محبوبم ! چـــرا اینگونه از من می نگاری ؟

عاقبت آغوشِ گرمت تکیه گاهم می شود تا
گرمی لبخند را ،بر روی لبـهایم بِـکاری…

همچو یک باغِ زمستان دیــده دیواری ندارم
پیش چشمت باغبانم این غـزل باشد قراری

سطرِ آخـــر جای نامت می گذارم نقطه اما !
می نویسم عاشقم،تا دستهایم را فشاری
 
استارتر
استارتر

دخترلاکچری

Guest
گل صِدایَت می‌زنَم، گُلزار می‌ریزَد به‌هَم
بر تنَت پیراهَنِ گُلدار می‌ریزَد به‌هَم

چشم بَرهم می‌زَنی درجا پریشان می‌شَوم
ساختارِ خِلقتم انگار می‌ریزَد به‌هم

آه ای چشمانِ زیبایِ تو سَهلِ مُمتنع
ماه هم در لحظه‌ی دیدار می‌ریزَد به‌هم

بر درِ چاقوفروشی‌ها که ابرو کَج کنی
مُطمئناً قیمتِ بازار می‌ریزَد به‌هَم

آنقَدَر خوبی که در هِنگامِ اجرای قِصاص
اِقتِدارِ چوبه‌هایِ دار می‌ریزَد به‌هم

"بوی زُلفِ یار آمد، یارم اینک می‌رسَد"*
زیرِ خاک از بوی تو عَطّار می‌ریزَد به‌هم

وقتِ رفتن پُشتِ سر آهِسته‌تر در را ببَند
از غَمَت تنها نه من، دیوار می‌ریزَد به‌هَم
 
استارتر
استارتر

دخترلاکچری

Guest
عشق جانان همچو شمعم از قدم تا سر بسوخت
مرغ جان را نیز چون پروانه بال و پر بسوخت

عشقش آتش بود کردم مجمرش از دل چو عود
آتش سوزنده بر هم عود و هم مجمر بسوخت

زآتش رویش چو یک اخگر به صحرا اوفتاد
هر دو عالم همچو خاشاکی از آن اخگر بسوخت

خواستم تا پیش جانان پیشکش جان آورم
پیش دستی کرد عشق و جانم اندر بر بسوخت

نیست از خشک و ترم در دست جز خاکستری
کاتش غیرت درآمد خشک و تر یکسر بسوخت

دادم آن خاکستر آخر بر سر کویش به باد
برق استغنا بجست از غیب و خاکستر بسوخت

گفتم اکنون ذره‌ای دیگر بمانم گفت باش
ذرهٔ دیگر چه باشد ذره‌ای دیگر بسوخت

چون رسید این جایگه عطار نه هست و نه نیست
کفر و ایمانش نماند و مؤمن و کافر بسوخت
 
استارتر
استارتر

دخترلاکچری

Guest
من به گلهاي بياباني حسودي مي كنم
چشم را ازمن بگرداني حسودي مي كنم

پا كه بگذاري قدم برداري و راهي شوي
بر زمين خشك و باراني حسودي مي كنم

با تو هر كس مي نشيند لحظه اي در گفتگو
ساده يا مشكوك و طولاني حسودي مي كنم

هركه را تو دوست داري من تنم تب مي كند
هركه باشد، هركه ميداني حسودي مي كنم

شعر تو باشد اگرجز من براي سنگ و خار
من به اوهم چون كه مي خواني حسودي مي كنم

واي بر من در سرت انديشه و روياي چيست؟
من به اين افكار پنهاني حسودی مي كنم

هر شعور و منطقي را منطقم پس مي زند
در كمال جهل و ناداني حسودي مي كنم

باز مي گويي نترسم آخرين مقصد منم
من ولي آنجا كه الاني حسودي مي كنم

هر كه دمخور با تو باشد هر كه لمست مي كند
يا كه مي بيند به آساني حسودي مي كنم

آب اينجا تازه تازه بوي غربت مي دهد
من به ماهيهاي ايراني حسودي مي کنم
 
استارتر
استارتر

دخترلاکچری

Guest
دیشب غزلم بوی تو می داد...ولی حیف
یکباره دلم یادِ تو افتاد...ولی حیف

دور از تو قلم زهره ی گفتار ندارد
هر روز در اندیشه ی فریاد...ولی حیف

می خواست کمی عشق بنوشد دلِ عاشق
شاید شود از رنج و غم آزاد...ولی حیف

اندوه تو را دارم و دائم نگرانم
گفتم همه را می برم از یاد...ولی حیف

دلخوش به همان وعده ی اسفندِ تو بودم
حالا که رسیده است به مرداد...ولی حیف

"گیتار و غزل" "عشق و جنون" عهد ببستند...
یک عمر شوم شاعرِ دلشاد...ولی حیف...
 
استارتر
استارتر

دخترلاکچری

Guest
ببخش قلب عزیزم ، که پر پرت کردم
لباس حسرت و غم را ، به پیکرت کردم

ببخش گر تو شکستی ، که من بمانم باز
به بی وفایی یارم ، که باورت کردم


ببخش ، زهر جدایی ، چشاندمت با قهر
ببین چه خاک غریبی که بر سرت کردم

ببخش ای دل آواره ، ای دل تنها
که مبتلا به نفسهای آخَرت کردم


به این امید که شاید ، به خنده ای برسی
تو را به گریه نشاندم ، و بدترت کردم

ببخش ای دل غمگین ، گناه من این بود
که با خیالِ پریدن ، کبوترت کردم..
 

بالا