پاندا تپلی

Guest

صفحه های 46 ، 47


میل به چیزی داشتن ، دارای نیروی عظیم و قدرتمندی است ؛ که چنانچه از راههای درست آن را هدایت نکنیم ، دچار آشفتگی و بدبختی خواهیم شد. برای رسیدن به آرزوهایمان ، اولین گام ، این است که درخواست درستی داشته باشیم.

آدمی باید همواره
چیزی را درخواست کند که حق الهی او است. چنان که آن خانم باید این چنین درخواست می کرد که: (( چنانچه حق من این خانه است، خداوند هرگز نمی گذارد آن را از دست بدهم ؛اما چنانچه حق من نیست خدایا خانه‌ای به من بده که تا همین حد برایم دلنشین باشد))، در این صورت اگر خداوند همان خانه را برای او در نظر می گرفت می توانست چنین به دل صاحب خانه بیندازد که خودش با میل خود از خانه رفته و آن را واگذار نماید. و یا شاید هم خداوند خانه دیگری را برای او در نظر می‌گرفت. هرگاه تنها با خودخواهی و به میل خود آرزوی را درخواست کنیم ، نه به اراده و خواست خداوند ممکن است آن آرزو به حقیقت بپیوندد اما همیشه زهر خود را خواهد ریخت و آخر و عاقبتی خوبی در پی نخواهد داشت.

این پند تمام بزرگان است که ،
آدمی باید در هر درخواستی همواره اراده خداوند را در نظر بگیرد ؛ و عجیب است که هر گاه آدمی از خودخواهی و میل شخصی خودش دست برمی دارد ، آرزویش به طور شگفت انگیزی برآورده می شود ؛ زیرا با این کار خرد بیکران قادر مطلق به جریان می‌افتد و او را به خواسته‌اش می‌رساند .

فقط ایستاده و نظاره گر باشید که چگونه خداوند (( قانون کائنات)) کارها را برای شما می سازد.

برای مثال خانمی با دل نگرانی پیش من آمد. دختر او تصمیم داشت به سفری بسیار پر مخاطره برود و همین موضوع مادرش را پریشان کرده بود.

آن زن گفت که کلی با بحث و جدل کرده است تا خطر چنین سفری را برای دخترش بگوید تا شاید او منصرف شود ؛ اما با این کار دخترش حتی مصمم تر هم شده بود. به او گفتم: (( آخه داری بر اساس نظر شخصی خودت بهش زور میگی. در واقع اصلا همچین حقی نداری. بدتر ترس تو داره باعث میشه تا فقط به سفر رفتن دخترت فکر کنی.
خب از هر چی هم که بترسی ؛ همیشه همون سرت میاد!)) و سپس اضافه کردم : ((از فکر سفر دخترت بیا بیرون و بزار هرچی که باید اتفاق بیفته ، بیفته! دخترت رو به خدا بسپار و فقط این جمله را تکرار کن : ((چنانچه خداوند این سفر را برای او می‌خواهد من نیز به آن راضی‌ام و دیگر به دخترم اصرار نمیکنم ؛ اما اگر خداوند به آن راضی نیست از همین الان خداوند را سپاس می‌گویم که این سفر را ناممکن خواهد کرد.))

تنها در طی یکی دو روز دخترش بهش گفت: (( مامان من دیگه نمی خوام به مسافرت برم. )) آب بر روی آتش ریخته شده بود ؛ و دوباره همه چیز به حالت آرامش بازگشت.

به راستی برای آدمی بسیار سخت است که یاد بگیرد تا تنها بایستد و نظاره گر باشد. در فصل مربوط به قانون عدم مقاومت به طور جامع این مورد را توضیح دادم .

می خواهم مثال دیگری از قانون : ((هرچه کنی کشت ، همان بدروی)) را برایتان بیاورم که این بار حس کنجکاوی شما را بر خواهد انگیخت .

خانمی پیش من آمد و مدعی شد که یک اسکناس بیست دلاری جعلی را در بانک به او دادند . او بسیار ناراحت بود و گفت: (( امکان ندارد اون کارمندای بانک به اشتباه خودشون اعتراف کنند.))

به او گفتم: (( بیا این وضعیت را یک بار دیگه بررسی کنیم تا بفهمیم چه جوری همچین شرایطی را جذب خودت کردی)) برای چند لحظه به فکر فرو رفت و ناگهان داد زد ، فهمیدم چی شده ؛(( من فقط واسه شوخی چند اسکناس جعلی برای یکی از دوستانم فرستادم)) و حالا هم قانون کارما همین بلا را سر خود او آورده بود ، زیرا این قانون شوخی را درک نمی کند .
 

بالا