پاندا تپلی

Guest
صفحه 53 ،54

سپردن بار (تاثیر بر ضمیر ناخودآگاه)



وقتی آدمی به قدرت و کاربرد ذهن خودش پی می برد ، مشتاقانه می خواهد هر چه زودتر آن تصاویر و خاطرات منفی را از ضمیر ناخودآگاهش پاک کرده و در مقابل تصاویری مثبت را جایگزین نماید. او می داند که تنها آگاهی از این دانش کافی نیست و باید راهی برای عملی ساختن آن پیدا کرد.

بر اساس تجارب خود من ، ساده ترین راه برای تغییر ضمیر ناخودآگاه مان ، سپردن بار است. یکی از اساتید متافیزیک سپردن بار را چنین تعریف می‌کند: (( تنها چیزی که باعث می‌شود تا اجسام وزن داشته باشند نیروی جاذبه است .پس چنانچه بتوان سنگی را به اندازه کافی از سطح زمین دور کرده و بالا ببریم در تقطه ای به بی وزنی می رسد.)) مسیح نیز زمانی گفت که: (( حمله یوغ من آسان است و بار من سبک.))

او توانسته بود بر بسامدهای این جهان سوار شده و آنها را به کنترل خود در آورد. و همچنین بر اساس بعد چهارم ، همه امور را به پیش می برد، جایی که دیگر نقصی وجود ندارد ؛ و تنها کمال است ؛ و سرزندگی و لذت.

او گفت : ((ای کسانی که بارهای سنگین حمل کرده و در زحمت هستید ، به نزد من بیاید ، من به شما آرامش و راحتی عطا می کنم.))

و باز هم در کتاب مقدس می‌خوانیم: (( باری را که بر دوش دارید ، به خداوند سپارید.))

((در بسیاری از آیات و حکایات آمده است که خداوند بار را از دوش آدمیان برمیدارد و دیگر آدمی نیاز برای تقلا و دست و پا زدن ندارد. آدمی تنها باید بایستد و کار خدا را تماشا کند ؛ که چگونه دنیا را برای او می سازد.))

این موضوع به این معنی است که ضمیر ابر هوشیار ما (( همانی که با درک خدا در ارتباط است)) همان بخشی از وجودمان آن است که ، برای ما مبارزه می‌کند و بارها را از روی دوشمان برمی‌دارد. پس اگر آدمی باری به دوش داشته و به زحمت افتاده باشد، در واقع از این قانون پیروی نکرده است. بار به معنی تمام اندیشه های منفی و ناهماهنگ ، با شرایط است و باید زیشه آن را در ضمیر ناخودآگاهمان جستجو کنیم .

تنها با ضمیر خودآگاه و ذهنی که به دنبال منطق است ، نمی‌توان ضمیر ناخودآگاه را به سمتی که می‌خواهیم هدایت کنیم زیرا ذهن منطقی ما (عقل )درک محدودی از مفاهیم را شامل می‌شود و سرشار از ترس ها و تردیدها و دلشوره ها است.

بدین ترتیب می توان درک کرد که سپردن بار به ضمیر ابر هوشیارمان جنبه علمی دارد. در واقع باید وارد محیطی از ذهن شویم که در آن بارها سبک و یا حتی به بی وزنی رسیده اند.

خانمی نیاز مالی داشت و برای آنکه بار این نیاز را به ضمیر ناخودآگاه خود بسپارد ؛ این عبارت را دائم تکرار نمود: (( من اینبار بی پولی ام را به خداوند می سپارم و خود آرام میگیرم ، تا به فراوانی نعمت برسم .))

در واقع باری که این زن به دوش می کشید ، اعتقاد به فقر و تنگدستی بود ؛ و وقتی به وفور نعمت باور پیدا کرد، در واقع بار خود را به‌دست ضمیر ابر هشیار خودش سپرد و نتیجه اینکه سیلی از وفور نعمت را دریافت نمود.

در کتاب مقدس می خوانیم که :(( خداوند از رگ گردن به شما نزدیکتر است و برای شما نوری از امید به ارمغان می آورد.))

مثالی دیگر : یکی از شاگردانم یک پیانو نو هدیه گرفته بود اما او همچنان پیانوی قدیمی را از استودیوی موسیقی اش خارج نمی کرد بنابراین جایی هم برای آن پیانو نو وجود نداشت .نمی‌دانست باید چه کار کند؛ زیرا همچنان دلبسته آن پیانو قدیمی هم بود و نمی دانست آن را کجا بگذارد. باید آن پیانو نو را هرچه زودتر تحویل می گرفت و از آنجا که فکری به ذهنش نمی رسید ، احساس درماندگی می کرد؛ به عبارت بهتر ، پیانوی نو در راه بود و همچنان مکانی برای آن وجود نداشت. او گفت که این جمله به ذهنش آمد: (( من این بار را به کائنات می سپارم و خودم احساس رهایی می کنم.))

تنها چند لحظه بعد یکی از دوستانش با او تماس گرفت و درخواست کرد که آن پیانوی قدیمی را به او اجاره دهند. و درست دقایقی پیش از ورود پیانو نو ، آن پیانو قدیمی از استودیو بیرون رفت!




 

بالا