منظورم اینکه پیش هر کی هم باشی حتی خانواده خودت هم ممکنه کم وبیش اختلاف بیافته
اصلا بچه ننه نیست ولی خب نمیشه یجا باشی همینجوری رد شی کهچه بچه ننه
اره خب اختلاف پیش میاد
راحت شدی متنفرم از اینکه با خانواده و فک و فامیل یه جا باشی
میدونی شوهرم اونجوری هم نیست که هممه چیو بگه ولی چون مادرش میپرسه اینم میگه.میگن حرف حرف میاره اون میپرسه اینم میگه دیگه ولی خب الان بهش صدبار میگم نگو احساس میکنم نمیگه اونچیزایی که میگم نگورو
خب میگی رفتنی خودش میرفت خبرمیداد برگشتنی هم اطلاعت میداد تا حدی بچه ننه بوده مادری که اعتراض کنه چرا عروسم نیومد خبربده پدرشوهری که بره به بابات بگه دخترت چرا خبر نمیده همچین پدرومادری پسر وابسته تربیت می کنن
چرا نمیشه عزیزم همه اینطور نیستن خب هروقت خواست میتونست بره سر بزنه اگه راه پله میدید صحبت میکرد سلام و علیک ولی لزومی نداشت که بره خونشون بگه ما میریم فلان جا ، برگرده بگه اومدیم ازفلان جا و فلان شد
اره مامانش همه چیو میپرسه از شوهرم . ولی شوهرم اونجوری نیست که هرچی اونا بگن قبول کنه یا حرف اونارو درست بدونه
نمیدونم شاید بعصیا اینجوری که میگی باشن ولی خب مثلا مادرشوهر من میگفت رفتن بیرون به من نگفتن فلان من نگران شدم و ازاین حرفای چرت تازه جابجا شده بودیم شوهرم شبکار بود صبح اومد خونه دوتامون خواب بودیم دیدم زنگ میزنه به شوهرم جواب دادم فهمید خوابیم گفت زنگ نزده بگه رسیدم خونه بخاطر اون زنگ زدم
منم شوهرم بیدار شد با مسخره گفتم مگه هرروز زنگ میزنی به مامانت نیگی رسیدم خونه اونم گفت نه بعد زنگ زد به مامانش گفت مگه هرروز باید زنگ بزنم
بعد اون گوشیشو چک میکنم میبینم هراز گاهی زنگ میزنه البته شوهرم گلا ادم احساسییه به خود من هنوزم هرروز از سرکار زنگ میزنه
آره میدونم دیگه اونجوری هم نیست خداروشکر اگه هم مامانی بوده کم بوده شدید نبوده
به به همیشه ب گردش و شادیقشنگ صبح باهم زدیم بیرون بعدم برگشتیم خونه
قبلا هرجا میرفتیم شوهرم میرفت پایین میگفت داریم میریم برگشتنی هم میرفت اطلاعات میداد بعد میومد بالاحالا اوایل انتظار داشت منم برم پایین من میگفتم ازبیرون اومدیم خستم
نگرانی زیادم خوب نیس ولی خب یه سری ها اینطورن خوبه زنگ بزنه مشکلی نیستنمیدونم شاید بعصیا اینجوری که میگی باشن ولی خب مثلا مادرشوهر من میگفت رفتن بیرون به من نگفتن فلان من نگران شدم و ازاین حرفای چرت تازه جابجا شده بودیم شوهرم شبکار بود صبح اومد خونه دوتامون خواب بودیم دیدم زنگ میزنه به شوهرم جواب دادم فهمید خوابیم گفت زنگ نزده بگه رسیدم خونه بخاطر اون زنگ زدم
نه بابا ازاوناهم نیستماین از اون عروساستاامان امان
مرسی همچنینبه به همیشه ب گردش و شادی
❤
خب همیشه که نمیشه باهم بریم ۱۳ بدر بردیمشاره دیدم ددر نبردی مادر شوهرتو
