امروزبادخترم تلفنی صحبت کردم ،ازصداش معلوم بودخوشحاله...

[آیسا]

آخه شوهرم میگفت از وقتی رفتی همش تنها توی اتاق میشینه باهامون حرف نمیزنه انگار شوهرم بهش گفته مامانت برمیگرده اینجورخوشحال بود ،بهش گفتم بزودی میام پیشت ،ایشالله مشکلمون حل بشه دیگه اشتباهاتی که قبلآانجام دادمو تکرار نمیکنم

 

[پرنسا]

آخه شوهرم میگفت از وقتی رفتی همش تنها توی اتاق میشینه باهامون حرف نمیزنه انگار شوهرم بهش گفته مامانت برمیگرده اینجورخوشحال بود ،بهش گفتم بزودی میام پیشت ،ایشالله مشکلمون حل بشه دیگه اشتباهاتی که قبلآانجام دادمو تکرار نمیکنم

ان شاالله ب امیدخدا

 

[غمگین]

مشکلتون چیه عزیزم

 

[مامان دلسا]

امیدوارم خدا به زندگیت ارامش بده روزای بدت هیچ وقت تکرار نشه همیشه شادوخوشحال زندگیت کنی عزیزم ازاین بعد به خودت اهمیت بده خودت دست کم نگیر تو لیاقت خوب زندگی کردن داری

 

[آیسا]

مشکلتون چیه عزیزم

والا من دوسال پیش تقریبأشوک عصبی شدم مقصرشم رفتارای بد اطرافیانم بودبخصوص داداشم بعدعیدامسال مادرشوهرم حالش خیلی بدشد تاپای مرگ رفت منم استرس خیلی بالا باعث شدحساس وزودرنج بشم خانواده ی شوهرم باهام بدرفتاری کردن منم جوابشونو دادم وبعدش بدجورگریه کردم شوهرم که یه اتاق دیگه خوابیده بودودرجریان نبود معلوم نیست خانوادش چی گفتن عصبانی شد ودعوا کرد دیگه اومدم خونه ی پدرم نمیخواستم برگردم ولی آشتی کردیم

 

[آیسا]

امیدوارم خدا به زندگیت ارامش بده روزای بدت هیچ وقت تکرار نشه همیشه شادوخوشحال زندگیت کنی عزیزم ازاین بعد به خودت اهمیت بده خودت دست کم نگیر تو لیاقت خوب زندگی کردن داری

قربونت برم عزیزم ،واقعآخوشحالم که دوستای مهربونی مث شما دارم ،ایشالله بهترینا نصیبت بشه

 

[مامان مصی]

والا من دوسال پیش تقریبأشوک عصبی شدم مقصرشم رفتارای بد اطرافیانم بودبخصوص داداشم بعدعیدامسال مادرشوهرم حالش خیلی بدشد تاپای مرگ رفت منم استرس خیلی بالا باعث شدحساس وزودرنج بشم خانواده ی شوهرم باهام بدرفتاری کردن منم جوابشونو دادم وبعدش بدجورگریه کردم شوهرم که یه اتاق دیگه خوابیده بودودرجریان نبود معلوم نیست خانوادش چی گفتن عصبانی شد ودعوا کرد دیگه اومدم خونه ی پدرم نمیخواستم برگردم ولی آشتی کردیم

خدارو شکر آخرش قشنگه

 

[آیسا]

خدارو شکر آخرش قشنگه

قربونت برم ....

 

[مامان مصی]

قربونت برم ....

خدا نکنه عزیزم الاهی همیشهدخوش باشی

 

[سرنوشت]

بببین اگه برمی گردی هم با شرط و شروط برگرد اولا اینکه تنهابیرون بری دوم اینکه مواد غذایی شوهرت و خودت بخرید سوم اینکه شوهرتو خانواده اش حق ندارن ذره ای ناراحتت کنن چهارم اینکه شوهرت باید بیاد خونه و وظیفشه درقبال تو و دخترت مسئوله که بهت محبت کنه
اینارو باید قبول کنن

 

[Kiana]

بببین اگه برمی گردی هم با شرط و شروط برگرد اولا اینکه تنهابیرون بری دوم اینکه مواد غذایی شوهرت و خودت بخرید سوم اینکه شوهرتو خانواده اش حق ندارن ذره ای ناراحتت کنن چهارم اینکه شوهرت باید بیاد خونه و وظیفشه درقبال تو و دخترت مسئوله که بهت محبت کنه
اینارو باید قبول کنن

بنظرم باید با شرط اینکه یه خونه ی جدا از خانواده ی خودش بگیره برگرده

 

[سرنوشت]

بنظرم باید با شرط اینکه یه خونه ی جدا از خانواده ی خودش بگیره برگرده

آره این خیلی مهمه وگرنه برنگرده