زندگی

  • شروع کننده موضوع nili
  • تاریخ شروع
استارتر
استارتر

nili

Guest
عجیب است که پس از گذشت یک دقیقه به پزشکی اعتماد می کنیم؛
بعد از گذشت چند ساعت به کلاهبرداری !
بعد از چند روز به دوستی
بعد از چند ماه به همکاری
بعد از چند سال به همسایه ای …
اما بعد از یک عمر به خدا اعتماد نمی کنیم !
دیگر وقت آن رسیده که اعتمادی فراتر آنچه می بایست را به او ببخشیم.
او که یگانه است و شایسته …
 

طلای سرخ

Guest
عجیب است که پس از گذشت یک دقیقه به پزشکی اعتماد می کنیم؛
بعد از گذشت چند ساعت به کلاهبرداری !
بعد از چند روز به دوستی
بعد از چند ماه به همکاری
بعد از چند سال به همسایه ای …
اما بعد از یک عمر به خدا اعتماد نمی کنیم !
دیگر وقت آن رسیده که اعتمادی فراتر آنچه می بایست را به او ببخشیم.
او که یگانه است و شایسته …
ها بخدا
 
استارتر
استارتر

nili

Guest
وقتی از ته دل بخندی، وقتی هر چیزی را به خودت نگیری، وقتی سپاسگزار آنچه که هست باشی، وقتی برای شاد بودن نیاز به بهانه نداشته باشی؛ آن زمان است که واقعا زندگی می‌کنی. بازی زندگی، بازی بومرنگ‌هاست؛ اندیشه‌ها، کردارها و سخنان ما، دیر یا زود با دقت شگفت‌آوری به سوی ما بازمی‌گردند. زمانی که آدمی بتواند بی هیچ دلهره‌ای آرزو کند، هر آرزویی بی‌درنگ برآورده خواهد شد.
 
استارتر
استارتر

nili

Guest
تصمیم بگیر با دل خوشی‌های ساده معادله پیچیده زندگی را دور بزنی. در خنده اسراف کن و به غم پشت پا بزن. با باران هم آواز شو و بگذار خورشید تنت را لمس کند. به دورهمی دوستانت نه نگو و برای بودن در شادی‌ها بهانه نیاور. گذشته را به دفتر خاطراتت بچسبان و از دلخوشی‌های بندانگشتی ساده نگذر. مورچه‌ها را با هم به جدال بیانداز و برای گربه همسایه غذا بگذار. از درخت توت بالا برو و برای بازی ابرها دست تکان بده. با سایه‌ات شکلک بازی کن و در سرزمین تنهایی آواره نباش؛ خودت را دوست بدار و مثل صبح بعد از باران خنک باش و دلپذیر.
 
استارتر
استارتر

nili

Guest
گفت: زندگی مث نخ کردنِ سوزنه! یه وقتایی بلد نیستی چیزیو بدوزی، ولی چشات انقد خوب کار می‌کنه که همون بار اول سوزن رو نخ می‌کنی، اما هرچی پخته‌تر می‌شی، هرچی بیشتر یاد می‌گیری چه‌جوری بدوزی، چه‌جوری پینه بزنی، چه‌جوری زندگی کنی، تازه اون وقت چشات دیگه سو ندارن.
گفتم: خب یعنی نمی‌شه یه وقتی برسه که هم بلد باشی بدوزی، هم چشات اونقد سو داشته باشن که سوزن رو نخ کنی؟
گفت: چرا، میشه، خوبم میشه اما زندگی همیشه یه چیزیش کمه.
گفتم: چطور مگه؟
گفت: آخه مشکل اینجاست، وقتی که هم بلدی بدوزی، هم چشات سو داره، تازه اون موقع می‌فهمی نه نخ داری، نه سوزن.
 
استارتر
استارتر

nili

Guest
بزرگترین درد ما آدم‌ها این است که با هر شرایطی سازش می‌کنیم. وقتی زندگی سخت می‌شود، هیچ تلاشی برای تغییر شرایط نمی‌کنیم. سکوت می‌کنیم چون می‌ترسیم از اینکه شرایط بدتر شود. حرف حق‌مان را قورت می‌دهیم و با حرف ناحق سازش می‌کنیم! با تمام نارضایتی‌ها خو‌ می‌گیریم و صدایمان هم در نمی‌آید. زندگی و خواسته‌های ما مثل یک خمیربازی در دست آدم‌های پر قدرت، تغییر می‌کند. ما را به اجبار شکل خواسته‌های خودشان در می‌آورند و ما باز هم سازش می‌کنیم.
کم‌کم روزی می‌آید که نه کسی صدایمان را می‌شنود و نه به خواسته‌هایمان اهمیت می‌دهد چون می‌دانند ما به هر شرایطی عادت می‌کنیم و تنها کاری که می‌کنیم سکوت است. سکوت کردن ما را به جایی می‌رساند که دیگر هر جای زندگی‌مان را نگاه می‌کنیم حتی کوچک‌ترین نشانه‌ای از آن زندگی که می‌خواستیم بسازیم پیدا نمی‌کنیم. ما سال‌هاست می‌سوزیم و‌‌ می‌سازیم. ما سال‌هاست زنده‌ایم بدون آنکه لحظه‌ای زندگی کنیم.
 

طلای سرخ

Guest
ما به این دلیل روی کره زمین زندگی می‌کنیم که از زندگی لذت ببریم، به حرف‌های کسانی که به شما چیزی غیر از این می‌گویند گوش ندهید!!
خو خیلی ویز ویز میکنن
وراجن
چقد خودمو بزنم به کری و ناشنوایی؟
 

طلای سرخ

Guest
وقتی از ته دل بخندی، وقتی هر چیزی را به خودت نگیری، وقتی سپاسگزار آنچه که هست باشی، وقتی برای شاد بودن نیاز به بهانه نداشته باشی؛ آن زمان است که واقعا زندگی می‌کنی. بازی زندگی، بازی بومرنگ‌هاست؛ اندیشه‌ها، کردارها و سخنان ما، دیر یا زود با دقت شگفت‌آوری به سوی ما بازمی‌گردند. زمانی که آدمی بتواند بی هیچ دلهره‌ای آرزو کند، هر آرزویی بی‌درنگ برآورده خواهد شد.
بچه بودم که بی دلهره آرزو میکردم
چرا برآوردن نشد؟
 

بالا