از تنبل چشم گرد انتظار داشتید؟

[بشنو]

وای اینو که گفتی یادمه چی افتادم الان می خوام برم یادآوری کن فردا بگم برات
آره خونه هم که باید خرید
اما تا وقتی که کارکنه خونه بخره خونمون را پس بده
عروس نمیشه ازدامادبزرگ ترخو؟؟

زمد ما پشیمون شدیم برو همون دختر خواهرشوهرچویی رو بگیر

 

[zmd]

زمد ما پشیمون شدیم برو همون دختر خواهرشوهرچویی رو بگیر

نه نکن من پسندیدم رفتت

 

[بشنو]

نه نکن من پسندیدم رفتت

ازهمین الان چویی داره دخالت میکنه

 

[Choi mary]

این برا این بود که ببینم واقعا دخترمو میخوان با بخاطر پولمونهدختر من خواستگار زیاد داره ایح

برو ما هم فهمیدیم پولکی هستین میخواین بچابپین دخترت رو بده به همونا

حرفت رو عوض نکن خوب شناختیمت

 

[Choi mary]

وای اینو که گفتی یادمه چی افتادم الان می خوام برم یادآوری کن فردا بگم برات
آره خونه هم که باید خرید
اما تا وقتی که کارکنه خونه بخره خونمون را پس بده
عروس نمیشه ازدامادبزرگ ترخو؟؟

باشه

بزرگه رو نمیگم

 

[zmd]

واقعا اتوبوس رو چرا اجاره کرد نباید می کرد از فضولی بمیرن
وای

داستان عروسی دخترعمم مفصله یه روزه وقت داشتی بگو تا بهت بگم
شوهرعمم فقط یه نیسان خوراکی داددخترعمم
عمده فروشی داره
فقط داداشم که مسئولیت مراقبت ازنیسان بود حدود یک سووشون را خورد تا رسید خونه عروس
مراسم خاستگاری تنها کسی که می دونست دامادد کیه من بودم و دخترعمم بعد عمم اشتباه گرفته بود دومادو توگوش من گفت خاک توسری سلیقه هم نداره گفتم عمه این دوماد نیستا اونه گفت حالا اونم تحفه ای نیستا اما بهتره باز

 

[بشنو]

برو ما هم فهمیدیم پولکی هستین میخواین بچابپین دخترت رو بده به همونا

حرفت رو عوض نکن خوب شناختیمت

تو ازاون فامیلاییا

 

[Choi mary]

تو ازاون فامیلاییا

 

[zmd]

برو ما هم فهمیدیم پولکی هستین میخواین بچابپین دخترت رو بده به همونا

حرفت رو عوض نکن خوب شناختیمت

@بشنو خداییش ظرف شویی کاربرد نداره ها من دارم تا حالا استفاده نکردم دوتا تیکه با دست می،شورن دیگه خواستی
ماشین ظرف شویی دخترت را بردارها خودت

 

[بشنو]

خوب شد شناختمت وگرنه چقدر میخواستی به عنوان خاله ی داماد بری رو مخ دخترم

 

[بشنو]

@بشنو خداییش ظرف شویی کاربرد نداره ها من دارم تا حالا استفاده نکردم دوتا تیکه با دست می،شورن دیگه خواستی
ماشین ظرف شویی دخترت را بردارها خودت

برا وقتی مهمون میاد خوبه ولی

 

[zmd]

خوب شد شناختمت وگرنه چقدر میخواستی به عنوان خاله ی داماد بری رو مخ دخترم

@Choi mary دخترت اگه ازگل نازک تر به خاله داماد بگه طلاقش می دیم گفته باشم

 

[بشنو]

@Choi mary دخترت اگه ازگل نازک تر به خاله داماد بگه طلاقش می دیم گفته باشم

اقا من به شما دختر نمیدم برو از فامیلای خودتون بگیر

 

[Choi mary]

داستان عروسی دخترعمم مفصله یه روزه وقت داشتی بگو تا بهت بگم
شوهرعمم فقط یه نیسان خوراکی داددخترعمم
عمده فروشی داره
فقط داداشم که مسئولیت مراقبت ازنیسان بود حدود یک سووشون را خورد تا رسید خونه عروس
مراسم خاستگاری تنها کسی که می دونست دامادد کیه من بودم و دخترعمم بعد عمم اشتباه گرفته بود دومادو توگوش من گفت خاک توسری سلیقه هم نداره گفتم عمه این دوماد نیستا اونه گفت حالا اونم تحفه ای نیستا اما بهتره باز

باشه

ببین کی مسئول خوراکیاست خدایی این داداشت زرنگه نگو نه

 

[zmd]

@بشنو آقا گفتم بهت که ظرف شویی دخترت را بردار
یادداشت مامانم افتادم گفت دخترم شوهر کرد یخچال نو می خرم برا خودم قدیمیه را می دم دخترم

 

[بشنو]

چویی حتما صمیخواد دختر خواهرشوهرشو بگیری که کارای خواهرشوهرشو سر دخترش دربیارهبرو همونو بگیر
@zmd

 

[بشنو]

@بشنو آقا گفتم بهت که ظرف شویی دخترت را بردار
یادداشت مامانم افتادم گفت دخترم شوهر کرد یخچال نو می خرم برا خودم قدیمیه را می دم دخترم

جدی میگی؟

 

[Choi mary]

خوب شد شناختمت وگرنه چقدر میخواستی به عنوان خاله ی داماد بری رو مخ دخترم

خاله داماد که رفت و آمد نداره همون اول حرفاش رو میگه میره کنار بعد جلز و ولز کردن خواهرش رو از دست عروس و خانواده اش میبینه میگه من که گفتم اون به درد نمیخوره بیا فلانی رو بگیر

 

[zmd]

جدی میگی؟

به جون خودم

 

[Choi mary]

@Choi mary دخترت اگه ازگل نازک تر به خاله داماد بگه طلاقش می دیم گفته باشم

اولا من دختر ندارم دوما دختر داشته باشم هم به پسر تو نمیدم