یارو پسره

[پفیلا پنیری]

من داشتم خیابون راه میرفتم بعد اون های با ماشین میومد جلوتر وایمیستاد های اشاره میکرد خدا شفاش بده ایشالله

 

[پفیلا پنیری]

من اخم کردم بره شایدم میخواست ادرس بپرسه در هرحال من که بلد نبودم

 

[شاپرک خواب رفته]

پسرا هم زرنگ شدن دنبال ..مفتن

 

[Kiana]

من داشتم خیابون راه میرفتم بعد اون های با ماشین میومد جلوتر وایمیستاد های اشاره میکرد خدا شفاش بده ایشالله

وای یبار با دوستام رفته بودیم بگردیم
بعد اینکه یه مرده با وانت همه ش میومد دنبالمون
بعد مثلا میدید سرعتمونو کم کردیم یا چیزی دور میزد کل خیابونو دوباره میومد

 

[پفیلا پنیری]

پسرا هم زرنگ شدن دنبال ..مفتن

منم چادریم چرا فک میکرد من از اون دخترام نمیدونم شاسی بلندم داشت پولدار تفریحشون دیگه دخترا نباید ب دام اینجور افراد بیفتن

 

[narngk]

وای یبار با دوستام رفته بودیم بگردیم
بعد اینکه یه مرده با وانت همه ش میومد دنبالمون
بعد مثلا میدید سرعتمونو کم کردیم یا چیزی دور میزد کل خیابونو دوباره میومد

خواست با وانت بارتون بزنه

 

[پفیلا پنیری]

وای یبار با دوستام رفته بودیم بگردیم
بعد اینکه یه مرده با وانت همه ش میومد دنبالمون
بعد مثلا میدید سرعتمونو کم کردیم یا چیزی دور میزد کل خیابونو دوباره میومد

با وانت ؟شمارشو میدادی ۱۱۰ میگفتی مزاحمم میشه

 

[Kiana]

خواست با وانت بارتون بزنه

وای نارنگ ریده بودیم تو خودمون
خلوتم بود
ول نمیکرد این بی شرف

 

[Kiana]

با وانت ؟شمارشو میدادی ۱۱۰ میگفتی مزاحمم میشه

شانس ماس دیگه با وانت میفتن دنبالمون

 

[narngk]

وای نارنگ ریده بودیم تو خودمون
خلوتم بود
ول نمیکرد این بی شرف

اشتهاش زیاد بود

 

[زهرای خوشبخت]

شانس ماس دیگه با وانت میفتن دنبالمون

اوج کلاسه

 

[پفیلا پنیری]

شانس ماس دیگه با وانت میفتن دنبالمون

مزاحم مزاحمه دبکه ساعت چند بود داشتین میومدین

 

[Kiana]

مزاحم مزاحمه دبکه ساعت چند بود داشتین میومدین

یادم نیست ساعتشو
کلا یه آدمای عجیبی میفتن دنبالمون

 

[پرنسا]

اوج کلاسه

یبار وانتی ،پیاز فروش افتاده بود دنبالم
اون روز هررررر جارفدم دیدمش پلیس میشد ،پلیس خوبی میشد تعقیب کردنش حرف نداشت

 

[زهرای خوشبخت]

یبار وانتی ،پیاز فروش افتاده بود دنبالم
اون روز هررررر جارفدم دیدمش پلیس میشد ،پلیس خوبی میشد تعقیب کردنش حرف نداشت

دس فرمونش عالی بوده منتها ماشینش خوب نبوده

 

[پفیلا پنیری]

یادم نیست ساعتشو
کلا یه آدمای عجیبی میفتن دنبا

عاها خب شب ترسناکه ولی

یبار وانتی ،پیاز فروش افتاده بود دنبالم
اون روز هررررر جارفدم دیدمش پلیس میشد ،پلیس خوبی میشد تعقیب کردنش حرف نداشت

اون میخواسته پیازاش بهت بفروشه

 

[پرنسا]

دس فرمونش عالی بوده منتها ماشینش خوب نبوده

زهرا بو پیازش خفه میکرد از دور نمیدونم چه فکری میکرد

 

[پرنسا]

عاها خب شب ترسناکه ولی

اون میخواسته پیازاش بهت بفروشه

یه وانت پیازم میخوام چیکار

 

[زهرای خوشبخت]

زهرا بو پیازش خفه میکرد از دور نمیدونم چه فکری میکرد

اعتماد به سقف داشته دیگه

 

[پفیلا پنیری]

یه وانت پیازم میخوام چیکار

نمیدونم وانتیا اینجورین دیگه هرچی پیاز ایناست بزور میاندازن