ما پرنده تقریبا همیشه هست خونمون
پارسا یه سگ مهمون اومد خونمون یعنی شوهرم اوردش رفته بود خونه یکی از آشناهاش میگفت همش پیش من بود
اوایل من چندشم میشد میگفتم ببرش
بعداز یکهفته چنان محبتشو انداخت نو دلم دیگه بدون من واقعا گریه وناله میکرد
میگفت هیجا نرو میری منم ببر گاهی میرفتم بیرون صدای نالش تا دم در می اومد
پارس نمیکرد
وقتی می اومدم خونه باهام قهر میکرد
چیزی نمیخورد پشتشو میکرد بهم محلم نمیزاشت
دوماه پیش ما بود
خدایی هیچ حیونی مثل سگ نمیشه
داشتیم اسباب کشی میکردیم دادیم به صاحبش
بعداز یکسال هنوز یادشم
مشاهده پیوست 291988