من 14سالم بیشترنبودزنش شدم الان 19سالمه قدیه عالم اذیت شدم نمیدونم خداچرا اینقدربی انصافه مگه من چه گناهی کردم که نبایدخوشبخت باشمآره بخدا اینقدردلم گرفته
اینقدردلم گرفته آبجی
بخدا ازصبح که پامیشم همش استرس دارم که شوهرم میاد میخادازچی ایراد بگیره انگاربردشم
درکت میکنم منم خیلی حالم بده متوجهم چی میگی انگار خودم تاپیک زدم آدم نه میتونه بره نه میتونه بمونه
اولا خوب بود خانوادش باعث شدن اینجوری بشه الانم دیگه روش بازشده
چ بد
دقیقا لامصب دوسشم دارم به این فکرمیکنم برم نمیتونم بعدباکسه دیگه ببینمش میگم دخترم گناه داره
دوسال ودوماه
من دقیقا مثل توهم اعتماد بنفسمو از دست دادم هرکاری میخوام بکنم میترسم اشتباه بکنم دعوا بشه کتک بخورم دیگه شده براشون مثل عادت
خیلی بچه اس که
دخترم داری چند سالشه
بمیرم برات منم همینم زن وشوهرارومیبینم چقدر رفیقن باهم غذادرست کنن به هم کمک میکنن شوهرمن موقعی که دعوا میکنه نگاش کنی میمیری ازترس
آره عزیزم 2سال ودوماه نمیدونم کاش دوسش نداشتم
آره خیلی دلم براش میسوزه امروزبه شوهرم گفتم دعوا میکردیم گفتم فقط منم که دارم دخترمونو بیرون میبرم منم که بهش محبت میکنم خیلی به من وابستس گفتم دخترای مردم برا باباشون نازمیکنن ولی دخترمون ازتوخجالت میکشه به من فهش داد بعدبردش پارکخیلی بچه اس که
