فکر کنم گفت دوتا فرشته بودن اومدن استقبالش ?
بعد یه صدایی همش میومد میگف (اسمش) بلند شو حالت خوبه؟
نفهمیده بود صدای کیه بعدش فهمیدن که همسایه بوده که هی صداش میکرده
این به کنار
بعدش فرشته ها رفته بودن
انگار اون کسایی که مرده بودن فکر کنم باباشو دیده بوده ولی تا اومده باهاشون ارتباط برقرار کنه چشاش باز شده و اون پسرا دیده
میگف یه جای قشنگ بود پر از درخت و سر سبز و اینا
ولی میگف وارد بهشت و جهنم نشده بود
اره والا ?
فکر کن ساعت 4 نصفه شب داشت تعریف میکرد برامون
بعد یهو از بیرون صدای عجیبی میومد
ما تو اشپز خونه بودیم
یهو از پذیرایی یه صدای افتادن اومد
یعنی خدا رحم کرد زنده مونددددیم اون شب??
شمال هم بودیم با چندتا از فامیل ها میحرفیدیم
حامد طهماسبی ی پسر بود خیلی خوشگل بود و دوچرخه سوار یروز که داشته دوچرخه سواری میکرده تو شهر ی پیکان میزنه بهش☹و این پسره یجورایی گیر میکنه به ماشین بعدش راننده بجای این که بزنه رو ترمز پاشو میزاره رو گاز و این چند متر رو زمین کشیده میشع تا حدی که لباسش اتیش میگیره و صورتش انقدر کوبیده میشه زمین که رسما نابود میشه صب کنین اول عکسشو بزارم بعد بقیشو بگم
گاهی اوقات فکر میکنم اگه اینجا پایانمون باشه چقدر بده میترسم
بعدش به قران فکر میکنم به قدرت خدا و میگم این همه چیز الکی نیست که یهو تموم شه اونم با یه پایان بد
نمیدونم با خودم درگیرم??
حامد طهماسبی ی پسر بود خیلی خوشگل بود و دوچرخه سوار یروز که داشته دوچرخه سواری میکرده تو شهر ی پیکان میزنه بهش☹و این پسره یجورایی گیر میکنه به ماشین بعدش راننده بجای این که بزنه رو ترمز پاشو میزاره رو گاز و این چند متر رو زمین کشیده میشع تا حدی که لباسش اتیش میگیره و صورتش انقدر کوبیده میشه زمین که رسما نابود میشه صب کنین اول عکسشو بزارم بعد بقیشو بگم
حامد طهماسبی ی پسر بود خیلی خوشگل بود و دوچرخه سوار یروز که داشته دوچرخه سواری میکرده تو شهر ی پیکان میزنه بهش☹و این پسره یجورایی گیر میکنه به ماشین بعدش راننده بجای این که بزنه رو ترمز پاشو میزاره رو گاز و این چند متر رو زمین کشیده میشع تا حدی که لباسش اتیش میگیره و صورتش انقدر کوبیده میشه زمین که رسما نابود میشه صب کنین اول عکسشو بزارم بعد بقیشو بگم
اره والا ?
فکر کن ساعت 4 نصفه شب داشت تعریف میکرد برامون
بعد یهو از بیرون صدای عجیبی میومد
ما تو اشپز خونه بودیم
یهو از پذیرایی یه صدای افتادن اومد
یعنی خدا رحم کرد زنده مونددددیم اون شب??
شمال هم بودیم با چندتا از فامیل ها میحرفیدیم
گاهی اوقات فکر میکنم اگه اینجا پایانمون باشه چقدر بده میترسم
بعدش به قران فکر میکنم به قدرت خدا و میگم این همه چیز الکی نیست که یهو تموم شه اونم با یه پایان بد
نمیدونم با خودم درگیرم??