اوف! دیگه جونی تو تنم نمونده ،االناست که نفله شم از خستگی!فک نکنم دیگه کسی مونده باشه که امواتشو مورد
عنایت قرار نداده باشم! از رئیس سازمان سنجش و طراحان سوال گرفته تا مراقبان عزیز و گرامی که بسان سگان
شکاری باالی سرم بودن و منتظر بودن تا جم بخورم که بپرن پاچمو بگیرن!ای بر پدرتون لعنت، ای جد و آبادتون
آتیش بگیره،ای نسلتون ور بیفته،ای همتون برین زیر تریلی گوشت چرخ کرده شین،ای...مریم: چی میگی واسه
خودت تمنا؟داری کیا رو اینجوری سوزناک نفرین میکنی؟تمنا:این طراحای زباله رو! مریم جون نمیدونی چقدر
سخت گرفته بودن.انگار ارث پدارای بی پدرشونو از ما بخت برگشته ها طلب داشتن!سعید:تو که گفتی خوب
دادی!تمنا:اون که سگ درصدولی این دلیل نمیشه که واسه سواالی مضخرفی که طرح کردن نفرینشون
نکنم!سعید:حاال تو خون کثیف خودتو الوده نکن!بگیر یه ذره دراز بکش یه یه ربع دیگه میرسیم خونه !
مریم:سعید چرا اون ماشین جلویی ها حرکت نمیکنن؟سعید:چه میدونم!تمنا:خو برو ببین چی شده دیگه! سعید:تو
کار بزرگترت دخالت نکن بچه!مریم:راس میگه دیگه برو ببین چی شده.سعید:حاال تو همین االن ضایعم نمیکردی
نمیشد؟مریم جون خندید و سعید رفت که ببینه چی شده.تمام نوک انگشتام از بس تست زده بودم ذوق ذوق
میکرد!ای همتون یه جا سقط شین تمام کنکوریااز دستتون خالص شن هی!سعید:انگار تصادف شده، راه بستست یه
دو ساعتی االفیم!مریم:وای حاال چیکار کنم؟
سعید:خب حاال،انگار چی شده!مریم:قرار بود زودتر برسیم خونه یه ناهار سفارشی واسه تمنا درست کنم! تمنا: مریم
جون بیخیال،زیاد گرسنم نیست.سعید:اگرم گرسنش شد اونطرف یه ساندویچی هست.مریم بیا بریم اونطرف یه
پارک هست یه هوایی عوض کنیم،تمنا پاشو بریم.تمنا:مرسی من نمیام،شما برین من میخوام یه ذره کمر راست
کنم!سعید:باشه هرجور راحتی فدای سرم،مریم بریم.مریم:تمنا مطمئنی؟تمنا:اره بابا،خدا رو خوش نمیاد مزاحم دو تا
کفتر عاشق شم!مریم جون لبشو به دندون گرفت و زیر لبی یه چی گفت که نفهمیدم، چمدونم البد فحش داد!بعدا ته
و توشو در میارم !چقدر گرمــــــــــــــه!همونجو� � که دراز کشیده بودم با پام پنجره رو کشیدم پایین. آخی!چه
نسیم خنکی!تو این وقت سال همچین هوایی بعیده!ولی شیرازه دیگه!آفتاب و بارونش معلوم نیست! همونجور که
سوت میزدم چشمم خورد به ماشین بغلی.یه بنز می باخ مشکی!یه سوتی زدم ورفتم لب پنجره تا ببینم توش چه
خبره!آخه همیشه تجربه ثابت کرده هر چی ماشین عروسکتر باشه راننده میمونتره!تمنا:ا این ماشینه چرا شیشه
هاش دودیه؟وای نــــــــــــــــــــــــ ــه!من میمیرم از فوضولی !من میخوام ببینم تو ماشین چه خبره! شیشه رو تا
ته کشیدم پایین و از پنجره آویزون شدم.چهارزانو رو صندلی بودم و شکمم رو لبه ی پنجره بودو خودمم عین این
میمونای دست دراز آویزون بودم وتمام سعیم رو میکردم که یه چیزی ببینم ولی دریغ از یه سایه! حاال چی میشد
شیشه ها رو دودی نمیکردی که ملت اینجوری از فوضولی نمیرن؟اه..آشغال! ا آخ جون شیششو یه ذره داد
پایین،البته شیشه ی عقب بوداولی از همونجا هم میشد رانندشو دید زد.یه مرد میانسال با موهای جو گندمی بود که
کت شلوار تنش بود و یه کالهم سرش بود شبیه کاله خلبانا! ا این که لباس راننده ها تنشه!پس صاحب ماشین
کوش؟همونجور که سعی داشتم تو ماشینو دید بزنم تو ماشین یه دست رفت باال،مثله اینکه طرف دستشو از رو پاش
برداشت کرد تو دماغش! پس کلش کو؟حتما سرشو تکیه داده به صندلیش.یه خورده اومدم اینورتر تا راحتتر
ببینمش، یا قمر بنی هاشم!این پسره چرا این شکلیه؟خدا به دور!بین انگشت شصت و اشارمو از پشت و جلو گاز