من یه دوستی داشتم که از سال فک کنم 93باهم آشنا شدیم ایشون ********* دوست صمیمی همسرم بودن همیشه بین اونا قهر و آشتی طولانی بود قهزهایی که حتی به چند سال هم ختم میشد و پسره کلا میگفت نمیخوام ولی این دختره همچنان پیگیر و دنبالش بوذ رابطه اش رو با من خیلی زیاد کرد و مدام یه جوری از زیر زبون من حال و احوال پسره رو میگرفت من اوایل میگفتم ولی بعد ها کلا وقتی از همسرم شنیدم اینو نمیخواد ترجیج میدادم فقط سکوت کنم و به درد دلش گوش کنم و میگفتم خبری نداریم ما هم کلا در مورد تو با ما حرف نمیزنه اگرم قراره بیاد باید حالت رو از خودت بپرسع نه ما. تا جایی پیش رفت که بیرون میرفتیم باهم من خونشون میرفتم و کل خانواده من و اون میشناسن. تا اینکه یه مدت طولانی من هر بار حرفش رو انداخت وسط من هیچی در موردش نگفتم و حتی یه روز بهش گفتم اگر تو رو میخواست که بلاخره میومد جلو آخرین پیام رو شب یلدا بهش دادم خوب بود ولی چند روز پیش کلا منو خانواده ام رو کاملا بلاک کرد. من زنگ زدم هم به واتس آپ هم شماره اش جواب نداد. آتیش گرفتم گفتم یعنی فقط با من این همه سال بخاطر این دوست بوذ که آمار بگیزه؟ اینکه تو خواهرمی و هزار تا درد دل الکی بوذ؟
چقدر وقیحانه هست که برای یه نفز کلی وقت بزاری انرژی بزاری بارها پای درد دلش بشینی آرومش کنی اونوقت حالا چون دوست پسره رفته اون باید با ما قطع رابطه کنه. خب اوکی قطع رابطه کن ولی حداقل به پاس این همه سال دوستی بگو من دیگه نمیتونم باهاتون ارتباط داشته باشم میخوام فراموش کنم ولی چقدر نامردی و چقدر زشته مگه ربطی به ما داشته اصلا.
حالا من دارم خود خوری میکنم که نکنه چیزی شده ما بیخبریم ما واقعا هیچ گناهی نکردیم.