حد و نحوه رفت و آمد با خانواده همسر

[سرنوشت]

خونه ی خانواده ی همسر سعی کنید در حد کم و زمان کم برید ، تاثیرداره آدم هرچی کمتر آدمارو ببینه کمتر زحمت بده کمتر صحبت کنه بهتره در حد کم صحبت کنی کوتاه ، مجبور شدی کوتاه صحبت کنی ، کوتاه جواب بدی اینجوری احترام ها بیشتر و دلخودی نیست یا حداقل کمتر میشه کنترل میشه به احتمال زیاد و فارغ از اون خب رفتار درستیه

ولی خب قیافه نگیری بگن ناراحته دشمن شاد بشی بگن شاید با شوهرش قهره یامثلا مجبوری آوردش شاید ، خب نمی یومد اینکه میخواست قیافه بگیره اگه ناراحت بودی تظاهرکنی عادی هستی گاهی لبخند رو لبت باشه و بیشتر با کسی صحبت کنی که با هم خوبید و همدیگرو دلخور نمیکنید ، اگه هم نمیتونی خب نری به شوهرت بگی به این دلایل من ناراحتم بریم اینجوری میشه فلان فکرو میکنن نریم بهتره عزیزم یه وقت بهتر مگه اینکه مناسبت باشه یا دعوت کرده باشن و تدارک دیده باشن

من همیشه سعی می کنم شاد باشم و خودمو شاد نشون بدم تا حد ممکن البته گاهی شده نتونم خب یا بعدش سعی کردم چنددقیقه بعد کم کم ، من میرم مهمونی بقیه رو می بینم یکم تغییرمیکنم معمولا روحیه ام عوض میشه مخصوصا بچه هارو ، البته تنهایی رو هم دوست دارم گاهی


بعدها سعی کردم تغییرکنم همیشه

بهتره هر جایی برای وعده غذایی با دعوت بری حتی پدرومادر ، همسرتم تا حدممکن کم ببری یا اصلا لازم بود نذاری بره


حالا اگه همسرت هیچ جوره راضی نمیشه برای پدر ومادر خودش ، برای خانواده ی خودت اینکارو کنی

بهتره اگه استان دیگه هستن بری زود برگردی نهایت ۳ روز هر چی کمتر بهتر

 

[سرنوشت]

اومدن خونه ات هم همینطور باشی خب خوبه به مهمون احترام گذاشت یکم بیشتر صحبت کنی بخندی نگن ما اومدیم ناراحته یا اینجوری میکنه نیایم یا بگن با شوهرش قهره یا دشمن شاد بشی البته مهمون هم خودش باید حد و حدود نگه داره و احترام بذاره اگه بی احترامی کنه خب باید جواب داد


و مهمون خواست بیاد نگید میخواید برید جایی بذارین بیان یا اگه جایی بودین بهتره جلو در بود نزدیک بود تعارف کنید که وایسا نزدیکم بیام البته مهمونم بهتره خبر بده چندساعت قبل یا از روز قبل البته بی خبرم دیگه اشکال نداره

من که دوست دارم بعد شام بیان خانواده ی همسرم شام با دعوت بیان معمولا همینن حالا بعد از ظهرم اومدن عیبی نداره ولی به شرطی که تنها گیرت نیارن یه چیزی بهت بگن یا دوست ندارم بیان بمونن راحت باشم ولی خب اومدن هم اومدن دیگه قدمشون روی چشممون دیگه نمیشه کاریش کرد فقط دوسه بار اومدن موندن

البته منم گاهی چیزی بگن سعی میکنم با سیاست خوب جوابشونو بدم اونم فکرنکنم دیگه من تنها باشم بیان

خانواده ی خودمم دوست دارم بعد ناهار که همسرم سرکار هست بیان ، همسرمم خسته اس و راحت نیس پیش اونا منم با اونا پیش همسرم راحت نیستم و خب راحت نمیشه هر صحبتی میخوام با خانواده ام داشته باشم

ناهار و شام هم دوست دارم با دعوت بیان که اینطورن

 

[سرنوشت]

اگه مهمون بی خبر بیاد یه وقت ببینم مثلا حالم بده چهره ام مشکل داره مثلا تاتو زدم و .. بد شدم صلاح بدونم درو باز نمیکنم شوهرم خونه باشه هم یه وقت میرم حموم میگم بذار چهره ام بهتر بشه مثلا صورتم غمگینه قرمزه بهتر بشم

کسی بخواد بیاد خونه ام مثلا از اقوام بیمارستان باشم بخوام پنهان کنم الکی میتونید بگید مسافرت هستید

پیش نیومده البته فقط دوتا بچه از دست دادم که خب اونم بقیه میدونن مهم نیست