این داستان همسایه بیشعور

  • شروع کننده موضوع فتانه
  • تاریخ شروع

فتانه

Guest
ما تو آپارتمانیم این همسایه کناریمون یخورده بیشعورن صبح ساعت ۷ صبح با صدای عباس بگو ?? خوردم از خواب پریدیم نصفمون شل شد مثل دوتا سگ و گربه میفتن به جون هم هرکی زودتر بیاد خونه وسایل های اون یکی و جمع میکنه میزاره کنار آسانسور ایناش به کنار ساعت ۱ شب عباس نشسته بود تو پله ها قلیون میکشید خانومش از خونه پرتش کرده بود بیرون ما چند بار به زبون خوش گفتیم آدم نشدن الان واسشون نامه نوشتم میخوام بزنم به شیشه آسانسور بابام نوشته قراره من پاک نویس کنم قشنگه اینو واسش بنویسم یا نه
 
استارتر
استارتر

فتانه

Guest
۲۰۲۱۰۱۱۲_۱۳۱۲۳۰_mfnr.jpg
 

بسته شد

Guest
نمیفهمن ماییم که
ما همسایه پایینیمونم ساعت ۲ و ۳شب زیاد دعوا میکردن
یه بار یکی بهشون گف دعوا شدپلیس اومد
همه ریختن توکوچه
دختره ۱۵ساله تو استینشم چاقو قایم کرده بودکه از مامان باباش دفاع کنه:/
 
استارتر
استارتر

فتانه

Guest
ما همسایه پایینیمونم ساعت ۲ و ۳شب زیاد دعوا میکردن
یه بار یکی بهشون گف دعوا شدپلیس اومد
همه ریختن توکوچه
دختره ۱۵ساله تو استینشم چاقو قایم کرده بودکه از مامان باباش دفاع کنه:/
خداروشکر اینا بچه ندارن
 

بسته شد

Guest
اینا خیلی ??? باید سیفون و کشید روشون
بابا حالا خونه قبلیمونو تریف نکنم برات
ینی ۲۴یی دعواااا بود
اخرم بابای خانواده خسته شد تو پشتبوم خودشو دار زد :ری
ازبینشون فقط این بنده خدا ادمه سالمی بود?‍♀️
 

بالا