helen..
⭐کاربر برتر⭐
- عضویت
- Mar 11, 2024
- جنسیت
- خانم
اره میدونمتو درست فکر میکنی
چون یک مرد وقتی با کی زن حرف میزنن تو ذهنش چیزای خوبی نیست اکثر اوقات
پس ما حق داریم بترسیم
اره میدونمتو درست فکر میکنی
چون یک مرد وقتی با کی زن حرف میزنن تو ذهنش چیزای خوبی نیست اکثر اوقات
پس ما حق داریم بترسیم
همه ی حرفات درسته عزیزمآفرین عزیزم
شما آدم ارزشمندی هستی
منم خونه پدر مادرم محدود بودم و خیلی هم ازین بابت ناراحت بودم حتی یوقتایی فکر میکردم دلم میخواد فرار کنم
دوستام آزاد بودن حتی دوست پسراشون رو خونه میاوردن و پدر مادرشون اونارو تنها میذاشتن که راحت باشن
اما وقتی آینده اونارو دیدم الان خیلی خوشحالم که پدر و برادرم منو محدود کردن
واقعا عقل خودم نمیرسید چه کاری درسته
دوستای من بدبخت شدم بهشون خیانت شد ازشون سواستفاده شد
من دلم نمیخواست جای اونا باشم الان
معتاد شدن برای اینکه فراموش کنند که چه بلاهایی سرشون اومد
خیلی بده
اولش جذابه ولی آخرش فقط نفرت انگیزه
چونکه از اول خانوادم گفتن که درست نیست و برای ما عادی نیست اینچیزهاغیر طبیعه چرا دیدگاه بدی واسه اینکار داری؟ طبیعیه به اقتضای سنت یکم دلت اینکارارو بخواد منم اون دوران چت کردم اما در حد و حدودی
اما خودت بمن بگو چی باعث میشه فکر بکنی خیلی بده؟
نزدیکای ۱۷شما چند سالته؟
واقعا میدونمافرین عزیزم بهترین کارو کردی چون این دوستیای مجازیو حرف زدن با جنس مخالف همش وابستگی میاره و متاسفانه رو زندگیت تاثیر بدی میزاره
درسته حرفتواقعا میدونم
ببین منو درحدی ترسوندن از این کارا
و گفتن که ممنوعه و اینا
که من شدم ی ادم ترسو حالا نه از لحاظ چت ها
حتی بیرون که میرم با مردی حرف بزنم حس ترس میگیرم و راحت نیستم
حتی نمیتونم درست حرف بزنم
و مثلا خانوادم که پیشمن
با فروشنده حرف میزنم و اینا تو چساش نگاه نمیکنم یا سرد و تک کلمه جواب میدم که مبادا پدرم یا مادرم بگن که فلانه
حس میکنم اینجوریم خوب نیست
میدونمتو دختر بدی نیستی بابت اینکار ولی اینکه اینقدر تو ارتباط با پسرها ضعیف باشی خوب نیست تو فردا بری تو جامعه تو دانشگاه تو محل کار و... درکنار خانمها مردها هم حضور دارن بهتره یاد بگیر چطور باهاشون ارتباط درست و معقول داشته باشی
بخوام صادقانه بگم از نظر من این یه نقطه ضعفه و خب به احتمال زیاد دلیلش همین برخورد و روش تربیت خانوادهات بوده یعنی تقصیر تو نیست و شاید تقصیر خانوادهات هم نباشه شاید اونا فقط خواستن ازت محافظت کنن ولی راهی که رفتن تو رو ضعیف بار آورده تو این مسئلهمیدونم
خجالتی هم هستم
نمیتونم راحت و شمرده شمرده خوب حرف بزنم باهاشون
خانوادم به روم نمیارندرسته حرفت
زیادم نباید ادمو لا منگنه بزارن ماشاالله خودت بزرگی میتونی درست و از غلط تشخیص بدی دیگه اینجور باعث میشن از اجتماع هم بترسی هر بار نگاه بدی به این موضوع داشته باشی گوشه گیر بشی
خانوادت هم افراطی عمل میکنن متاسفانه
ولی خب ممکنه وقتی ۱۸ سالت بشه این فشارا کمتر بشن دیگه
درسته عزیزمبخوام صادقانه بگم از نظر من این یه نقطه ضعفه و خب به احتمال زیاد دلیلش همین برخورد و روش تربیت خانوادهات بوده یعنی تقصیر تو نیست و شاید تقصیر خانوادهات هم نباشه شاید اونا فقط خواستن ازت محافظت کنن ولی راهی که رفتن تو رو ضعیف بار آورده تو این مسئله
ولی خب میتونی رو خودت کار کنی و یاد بگیری
تا کمتر تو این موقعیتها قرار بگیری
با این دیدگاه پیش بری اگه ازدواج هم بکنی تو یسری چیزا مشکل پیدا میکنیچونکه از اول خانوادم گفتن که درست نیست و برای ما عادی نیست اینچیزها
با این دیدگاه پیش بری اگه ازدواج هم بکنی تو یسری چیزا مشکل پیدا میکنی
این طبیعت بشره سعی کن قبول کنی
البته این به این معنی نیست که خودتو تو دام هرکسی بندازی
درستهکار کاملا درستی کردی
به این چرت و پرتا که میگن ارتباط اجتماعی یاد بگیر و عادیه و فلان کاری نداشته باش
رابطه با جنس مخالف تهش دهنتو سرویس میکنه ، شاید الان نفهمی چی میگم و برات عجیب باشه ولی تنها چیزی که من تو اطراف دیدم همین بوده
من حتی یک بار هم با پسری چت نکردم و رابطه اینا نداشتم
ولی ارتباطم در حد رسمی با جنس مخالف کاملا اوکیه ، راحت حرفمو تو چارچوب میزنم و صحبت میکنم چون تو چارچوب یاد گرفتم نه تو یه رابطه بی قید و بند
تو دانشگاهم ارتباطمو در حد همین رسمی و درسی حفظ میکنم ، بدون چیز اضافه ای
اگه به نظر بعضیا عملا لاس زدن با استادا و پسرا به معنی اجتماعی بودنه بذار تو جاهلیت خودشون باشن
دوستاتآفرین عزیزم
شما آدم ارزشمندی هستی
منم خونه پدر مادرم محدود بودم و خیلی هم ازین بابت ناراحت بودم حتی یوقتایی فکر میکردم دلم میخواد فرار کنم
دوستام آزاد بودن حتی دوست پسراشون رو خونه میاوردن و پدر مادرشون اونارو تنها میذاشتن که راحت باشن
اما وقتی آینده اونارو دیدم الان خیلی خوشحالم که پدر و برادرم منو محدود کردن
واقعا عقل خودم نمیرسید چه کاری درسته
دوستای من بدبخت شدم بهشون خیانت شد ازشون سواستفاده شد
من دلم نمیخواست جای اونا باشم الان
معتاد شدن برای اینکه فراموش کنند که چه بلاهایی سرشون اومد
خیلی بده
اولش جذابه ولی آخرش فقط نفرت انگیزه
چند سالته؟او زندگیم هیچوقت سمت پسر نرفتم
هیچوقت چت نکردم
چون محدودم
پدرم،و بخصوص برادرم مراقبن
حتی وقتی گوشی دستمه داداشم چپ چپ نگاهم میکنه فکر میکنه چیزی دارم چون دیده تو گوشیش...
من جوری شدم که اگه حتی ی نفر جواب کامنتمو بده یا حتی لایک کنه کامنتم رو
یجوری میشم و فراموش نمیکنم
ی پسری همشری در اومد تو کامنتا گفت بیا پیوی من گفتم چرا باید بیام؟
و تموم بعد از یکمی وسوسه شدم گفتم سلام و اینا ایدی و شمارشو داد و گفت که فلان جا پیام بده عکسشم بود تو پروفایلش
من در اون حین همش احساس بدی داشتم قلبم میتپید خفه شده بودم زود رفتم گفتم شرمنده من میخوام پاک کنم و اشتباه کردم پیام دادم
خدانگه دار
گفت باشه اشکالی نداره اینستامو کلا حذف کردم
عذاب وجدان گرفتم واقعا
بد کردم؟
دست خودم نبود
راستش دلی دوست دارم حرف بزنم اما
داداشم هست
اعتماد خانوادم هست..