یه شبِ خوشمزه

  • شروع کننده موضوع طلای سرخ
  • تاریخ شروع

طلای سرخ

Guest
ماجرای دیروز من و مادرشوهر خان ??
دیروز از صبح شوهرم رفته بود دنبال کاری و منم از بعدازظهر رفته بودم خونه مادرشوهرم
چون مهمون داشت
دوتا دختر از دماغ گورخر افتادش امده بودن
تا شب خبری از شوهرم نبود
موقع شام مادرشوهرم گفت زنگ بزن محمدامین هم بیاد
منم جلو جمع زنگ زدم شوهرم
و از شانس شوهرم پشت خط طوفانی خشمگین و غضبناککککكککک
منم به رو نیاوردم جمع بفهمن
خیلی عادی صحبت کردم باهاش
و اونننننن
یه چهارتا لیچار بارم کرد و مورد عنایتم قرار داد
اما من برعکس جلو جمع که اصلا نمیدونستن اونور خط چه خبره خیلی عاشقانه با چندتا کلمهء فدات شم دورت بگردم مواظب خودت باش و دردو بلات توی سرم مکالمه رو پایان دادم
به مادرشوهرم گفتم کارش هنوز تموم نشده دیر میاد سفره رو بکش
اما اون گفت خودش زنگ میزنه بهش بیاد خودشو برسونه جلو دامادهای از دماغ موش افتاده اشون خوبیت نداره
خلاصه با وجودی گفتمش بهتره زنگ نزنه اون زنگش رو زد
و
منکه از اونور خط چیزی نشنیدم اما از چهرهء سرخ و تنفس حبس شده و سوراخهای گشاد شدهء بینی و چشمهای در حال انفجار مادرشوهرم و بیاناتی که خودم چند دقیقه قبل نوش کرده بودم برام قابل حدس بود مادرشوهرم داره چی میشنوه که بدون هیچ حرفی قطع کرد
با درک موقعیت در حال اففجاری که مادرشوهرم اتاق رو به مقصد آشپزخونه ترک کرد اون دوتا گوریل گرد و قلمبه عین خواهرای سیندرلا پشت سرش راه افتادن رفتن آشپزخونه
منم به بهانه آب واسه توی پارچ بلند شدم برم یه سرکی بکشم که شنیدم
«پسرهء ک...لیس با زنش لب تو لب حرف میزنه اونوقت منه مادر بهش زنگ میزنم فوهش میده سرم داد میزنه»
من همین یه جمله برام بس بود پس بالافاصله برگشتم توی اتاق و اصلا هم به روم نیاوردم که پارچ رو دوباره بدون آب برگردوندم
خلاصه شام دیشب با وجودی که به دهن بعضیا زهر مار شده بود یکی از خوشمزه ترین شامهایی بود که خوردم
اینو براتون گفتم که بگم
همیشه پوشوندن بعضی بحثها بین شما و همسرتون توی زندگی میتونه خیلی به نفعتون بشه
یه وقتایی که همسرتون عصبانیه شما خونسردیتون رو حفظ کنید و تا جایی که توانتون میکشه درکش کنید
و مورد آخر اینکه
لذت شبی رو که گزروندم براتون آرزو میکنم?
 

دخترشمال

Guest
ماجرای دیروز من و مادرشوهر خان ??
دیروز از صبح شوهرم رفته بود دنبال کاری و منم از بعدازظهر رفته بودم خونه مادرشوهرم
چون مهمون داشت
دوتا دختر از دماغ گورخر افتادش امده بودن
تا شب خبری از شوهرم نبود
موقع شام مادرشوهرم گفت زنگ بزن محمدامین هم بیاد
منم جلو جمع زنگ زدم شوهرم
و از شانس شوهرم پشت خط طوفانی خشمگین و غضبناککککكککک
منم به رو نیاوردم جمع بفهمن
خیلی عادی صحبت کردم باهاش
و اونننننن
یه چهارتا لیچار بارم کرد و مورد عنایتم قرار داد
اما من برعکس جلو جمع که اصلا نمیدونستن اونور خط چه خبره خیلی عاشقانه با چندتا کلمهء فدات شم دورت بگردم مواظب خودت باش و دردو بلات توی سرم مکالمه رو پایان دادم
به مادرشوهرم گفتم کارش هنوز تموم نشده دیر میاد سفره رو بکش
اما اون گفت خودش زنگ میزنه بهش بیاد خودشو برسونه جلو دامادهای از دماغ موش افتاده اشون خوبیت نداره
خلاصه با وجودی گفتمش بهتره زنگ نزنه اون زنگش رو زد
و
منکه از اونور خط چیزی نشنیدم اما از چهرهء سرخ و تنفس حبس شده و سوراخهای گشاد شدهء بینی و چشمهای در حال انفجار مادرشوهرم و بیاناتی که خودم چند دقیقه قبل نوش کرده بودم برام قابل حدس بود مادرشوهرم داره چی میشنوه که بدون هیچ حرفی قطع کرد
با درک موقعیت در حال اففجاری که مادرشوهرم اتاق رو به مقصد آشپزخونه ترک کرد اون دوتا گوریل گرد و قلمبه عین خواهرای سیندرلا پشت سرش راه افتادن رفتن آشپزخونه
منم به بهانه آب واسه توی پارچ بلند شدم برم یه سرکی بکشم که شنیدم
«پسرهء ک...لیس با زنش لب تو لب حرف میزنه اونوقت منه مادر بهش زنگ میزنم فوهش میده سرم داد میزنه»
من همین یه جمله برام بس بود پس بالافاصله برگشتم توی اتاق و اصلا هم به روم نیاوردم که پارچ رو دوباره بدون آب برگردوندم
خلاصه شام دیشب با وجودی که به دهن بعضیا زهر مار شده بود یکی از خوشمزه ترین شامهایی بود که خوردم
اینو براتون گفتم که بگم
همیشه پوشوندن بعضی بحثها بین شما و همسرتون توی زندگی میتونه خیلی به نفعتون بشه
یه وقتایی که همسرتون عصبانیه شما خونسردیتون رو حفظ کنید و تا جایی که توانتون میکشه درکش کنید
و مورد آخر اینکه
لذت شبی رو که گزروندم براتون آرزو میکنم?
:ROFLMAO: :ROFLMAO: :LOL::LOL:
 

مااماان_ساامیاار

Guest
مادرشوهرت خیلی بددهنه
شوهرتم همچنین ک ب مادرش و همسزش بد دهنی میکنه?
اما از کار شما خوشم اوند ک ظاهر رو حفظ کردی?
 

من و دوقلوهام ?

Guest
ماجرای دیروز من و مادرشوهر خان ??
دیروز از صبح شوهرم رفته بود دنبال کاری و منم از بعدازظهر رفته بودم خونه مادرشوهرم
چون مهمون داشت
دوتا دختر از دماغ گورخر افتادش امده بودن
تا شب خبری از شوهرم نبود
موقع شام مادرشوهرم گفت زنگ بزن محمدامین هم بیاد
منم جلو جمع زنگ زدم شوهرم
و از شانس شوهرم پشت خط طوفانی خشمگین و غضبناککککكککک
منم به رو نیاوردم جمع بفهمن
خیلی عادی صحبت کردم باهاش
و اونننننن
یه چهارتا لیچار بارم کرد و مورد عنایتم قرار داد
اما من برعکس جلو جمع که اصلا نمیدونستن اونور خط چه خبره خیلی عاشقانه با چندتا کلمهء فدات شم دورت بگردم مواظب خودت باش و دردو بلات توی سرم مکالمه رو پایان دادم
به مادرشوهرم گفتم کارش هنوز تموم نشده دیر میاد سفره رو بکش
اما اون گفت خودش زنگ میزنه بهش بیاد خودشو برسونه جلو دامادهای از دماغ موش افتاده اشون خوبیت نداره
خلاصه با وجودی گفتمش بهتره زنگ نزنه اون زنگش رو زد
و
منکه از اونور خط چیزی نشنیدم اما از چهرهء سرخ و تنفس حبس شده و سوراخهای گشاد شدهء بینی و چشمهای در حال انفجار مادرشوهرم و بیاناتی که خودم چند دقیقه قبل نوش کرده بودم برام قابل حدس بود مادرشوهرم داره چی میشنوه که بدون هیچ حرفی قطع کرد
با درک موقعیت در حال اففجاری که مادرشوهرم اتاق رو به مقصد آشپزخونه ترک کرد اون دوتا گوریل گرد و قلمبه عین خواهرای سیندرلا پشت سرش راه افتادن رفتن آشپزخونه
منم به بهانه آب واسه توی پارچ بلند شدم برم یه سرکی بکشم که شنیدم
«پسرهء ک...لیس با زنش لب تو لب حرف میزنه اونوقت منه مادر بهش زنگ میزنم فوهش میده سرم داد میزنه»
من همین یه جمله برام بس بود پس بالافاصله برگشتم توی اتاق و اصلا هم به روم نیاوردم که پارچ رو دوباره بدون آب برگردوندم
خلاصه شام دیشب با وجودی که به دهن بعضیا زهر مار شده بود یکی از خوشمزه ترین شامهایی بود که خوردم
اینو براتون گفتم که بگم
همیشه پوشوندن بعضی بحثها بین شما و همسرتون توی زندگی میتونه خیلی به نفعتون بشه
یه وقتایی که همسرتون عصبانیه شما خونسردیتون رو حفظ کنید و تا جایی که توانتون میکشه درکش کنید
و مورد آخر اینکه
لذت شبی رو که گزروندم براتون آرزو میکنم?
عاشقتم یعنی ??❤?????
 
استارتر
استارتر

طلای سرخ

Guest
مادرشوهرت خیلی بددهنه
شوهرتم همچنین ک ب مادرش و همسزش بد دهنی میکنه?
اما از کار شما خوشم اوند ک ظاهر رو حفظ کردی?
کلا خانواده شوهرم خانوادگی همه از دم از بزرگ تا کوچیک فووووووق العاده بد دهن هستن و عبارات زیر کمری مثل نقل و نبات از دهنشون میباره
و اینکه شوهرم پشت خط و کلا هیچوقت منو از اون فوهشها نداده چون میدونه تربیتم چجوری بوده و برام چقدر شرم آور هستند
مادرش هم وقتی چیزی میگه قشنگ همه کسو کارش رو عنایت میده
خود مادرش رو چیزی نمیگه
کلا پسراش اینجورن باهاش
اینا عادت دارن و گوششون با این حرفها آشناست
من از اون دسته آدمهام که تا بعد ازدواجم اصلا نمیدونستم اسم بعضی نقاط چیه و چی بهشون میگن?
 

بالا