یلدایی عروس چیا میبرن؟

[narngk]

چیا براتون اوردن؟




تعریف کنید لذت ببریم🫠

 

[Kiana]

والا آیلا ک همه رو داد شوهرم بخوره

ویل هم مامانش اینا رسم شب یلدایی نداشتن

 

[آیلا]

والا آیلا ک همه رو داد شوهرم بخوره

ویل هم مامانش اینا رسم شب یلدایی نداشتن

چرا انشاالله طلاش واسه تو میمونه

 

[مهی]

میوه، کدو، کیک، شیرینی، آجیل،
معمولا لباس زمستونی، طلا

برا آبجیم مثل عید، مرغ و برنجم آوردن

 

[آیلا]

ماها طلا لباس میوه و تدارکات جز واجباتش

همشونم خود عروس انتخاب میکنه

 

[آیلا]

والا آیلا ک همه رو داد شوهرم بخوره

ویل هم مامانش اینا رسم شب یلدایی نداشتن

شوهرت از همون لحظه اول از همه چی برداشته خورده نمیدونم واسه فردا شب چیزی میمونه یا نه

 

[narngk]

@مدیسا
@مانا،
@ببین
@هاله
@شاپرک خواب رفته
@Admin
@دلبر
@ریحان71
@دلبررر

تعریف کنید

 

[narngk]

چرا انشاالله طلاش واسه تو میمونه

یکم خوراکی میدادی

 

[narngk]

ماها طلا لباس میوه و تدارکات جز واجباتش

همشونم خود عروس انتخاب میکنه

میوه، کدو، کیک، شیرینی، آجیل،
معمولا لباس زمستونی، طلا

برا آبجیم مثل عید، مرغ و برنجم آوردن

ان شاالله جز عرب با کسی وصلت نکنم در اینده

@نهاال

 

[narngk]

@Choi mary

 

[narngk]

@آوازقو🦢

 

[مهی]

ان شاالله جز عرب با کسی وصلت نکنم در اینده

@نهاال

چرا

 

[آیلا]

یکم خوراکی میدادی

زودتر خودشو برسونه تا تهشو هم نخوردن


البته تموم هم بشه باز براش ویژه درست میکنم

 

[آیلا]

ان شاالله جز عرب با کسی وصلت نکنم در اینده

@نهاال

چرا ؟ شما بیشتر میدین

 

[narngk]

چرا ؟ شما بیشتر میدین

چون ما هیچ رسمی نداریممم

چرا

 

[Admin]

@مدیسا
@مانا،
@ببین
@هاله
@شاپرک خواب رفته
@Admin
@دلبر
@ریحان71
@دلبررر

تعریف کنید

خونه و ماشین

 

[narngk]

خونه و ماشین

ماها طلا لباس میوه و تدارکات جز واجباتش

همشونم خود عروس انتخاب میکنه

از اصفهانی ها یاد بگیرید

 

[آیلا]

چون ما هیچ رسمی نداریممم

عوضش تو واسه پسرت باید همه چیز اماده کنی

پس در کل فرقی نمی کنه واست دخترت جهیزیه نمیخری از اونور باید واسه پسرت بخری

 

[narngk]

عوضش تو واسه پسرت باید همه چیز اماده کنی

پس در کل فرقی نمی کنه واست دخترت جهیزیه نمیخری از اونور باید واسه پسرت بخری

 

[آیلا]

از اصفهانی ها یاد بگیرید

یه اصفهانی میشناسم رسم ماها رو دیده بود و میدید که چه قدر همه با هم را میان تعجب کرده بود

میگفت مادر شوهرم پدرمونو در اورد

موقع چیدن جهیزیه مادر شوهرم دم در وایستاده بود هر چیزی که خوشش نمیومد و پس میداد میگفت ببرین فلان مارک و بخرین بیاین