ویره گشت...

[زهرای خوشبخت]

ویره گشت خدان و فقط مه بندم
نه همرازی هس نه رفیق نه همدم
کفر خدا کنو خدا پرستن
ازادد کنو هر دو پات بسن


وقتی که دسبند وه دستم بریا دل دالگم جور شمع ارام سوزیا رفیق هایده کو؟ برس وه دادم غریبه نیم منیش برادم




(یه دکلمه از میلاد غلامی هست)

 

[زهرای خوشبخت]

ویره گشت خدان و فقط مه بندم
نه همرازی هس نه رفیق نه همدم
کفر خدا کنو خدا پرستن
ازادد کنو هر دو پات بسن


وقتی که دسبند وه دستم بریا دل دالگم جور شمع ارام سوزیا رفیق هایده کو؟ برس وه دادم غریبه نیم منیش برادم




(یه دکلمه از میلاد غلامی هست)

معنیشم اینا



تو این دوره همه خدان ولی من بنده ام
نه همرازی هست نه رفیق و نه همدمی
کفر خدا رو میکنن و خدا رو میپرستن
ازادت میکنن ولی از اون طرف هر دو پات رو میبندن

وقتی که دستبند به دستم بسته شد دل مادرم مثل شمع برام سوخت رفیق کجایی؟برس به دادم غریبه نیستم منم برادرتم