گذاشته بودم بارها ، مشتری نیومد، نصف کجا بود یه قرونم نمیده ، منم از حرصم کتابایی رو که گفته بود واسه کنکور من نگه دار گذاشتم دیوار
خب خودت میفروختی
جلوی من اومد همه پولو گذاشت تو کیفش اونم با پوزخند منم اون کتابایی که مال من بود و واسه کنکور خودش نگه داشته بود رو الان گذاشتم دیوار امیدوارم مشتری پیدا شه
نه من به حرف تو که گفتی باید نصف بیشتر رو به تو بده گفتم که نباید اینطور شه .
کار خوبی کردی
چه سر و کله ای زمین که معامله نکرده خودم بارها اونجا خریدو فروش کردم، اون هدفش تحقیر منه یه گرونم نمیده
بخدا میدونی چیه مشکل اینجاست که تو این خونه فرقی با فرش ندارم چون اون خوشگله و پرروعه دوسش دارن چیزی بهش نمیگنبگردم
هوفففف حتما زبونش زیاده برو بزور بگیر ازش
میگه من مگه حمال توعم که کتابو بفروشم پولتم بدم ، بعد مامانم مجبورم میکنه واسش کار کنم چایی ببرم ، قهوه درست کنم
همیشه فک می کردم خواهر نعمته ...
اگه پدر مادر از اولشم فرق نزارن خواهر میشه نعمت ، اما اگه عین خانواده ما از اولشم به من بگن تو بزرگی بزرگی کن تو فهمیده ای عاقلی چیزی نگو ، اون موقع خواهر میشه شیطان زورگو
بچه اخره؟
اره
