متاهلا بیاین

  • شروع کننده موضوع مااماان_ساامیاار
  • تاریخ شروع

مااماان_ساامیاار

Guest
چطوری با همسرتون آشنا شدین

@مامان اروین
@تک دختر
@آیلا
@‌مژده
@دلبررر
@ریحان71
یادم نمیاد دیگه کی متاهله





بخدا بیاین زیر تاپیک ب یکی دیگه بگین وای عشقم نبودی کجا بودی تو زنای تو شوهرمی میاد هشتگتونو تشتک میکنم
 

دختران تابستان

Guest
چطوری با همسرتون آشنا شدین

@مامان اروین
@تک دختر
@آیلا
@‌مژده
@دلبررر
@ریحان71
یادم نمیاد دیگه کی متاهله





بخدا بیاین زیر تاپیک ب یکی دیگه بگین وای عشقم نبودی کجا بودی تو زنای تو شوهرمی میاد هشتگتونو تشتک میکنم
فامیل بودیم ولی رفت وآمدنداشتیم و دوشهرجدابودیم شایدسالی یه بارمیدیدمش از دور
عاشقم شد۵سال تلاش کردتابهم رسید
 

مامان مصی

Guest
سلام صبح بخیر روزت قشنگ
آشنایی ما تو بدترین شرایط روحی من بود من خیلی حالم بد بود اون موقع بزرگترین ارزوم اردواج با هاش بود
ایشون تومحله قدیمی که ماقبلا بودیم تویه آشناایی باهم دوست شدیم وبا کلی مشکلات خانوادها باهم ازدواج کردیم
واقعا عاشق هم بودیم
همه جا کنار هم بودیم خودمون مشگل نداشتیم ولی اطرافیان همیشه برامون مشگل درست کردن
 

ریحان71

Guest
چطوری با همسرتون آشنا شدین

@مامان اروین
@تک دختر
@آیلا
@‌مژده
@دلبررر
@ریحان71
یادم نمیاد دیگه کی متاهله





بخدا بیاین زیر تاپیک ب یکی دیگه بگین وای عشقم نبودی کجا بودی تو زنای تو شوهرمی میاد هشتگتونو تشتک میکنم
رفیق شیش برادرم بود
چندباری خونمون اومده بود
با برادرم کنار هم مغازه داشتن
منو دید، پسندید
و یه شب که داشتم تو اتاق میخوندم
داداشم اومد مامانمو صدا کرد و رفتن تو اتاق دیدم داره میگه مامان یه چیزی میخوام بگم ریحان نفهمه
الان پروین خواهر... بهم زنگ زده از ریحان خواستگاری کرده من نفهمیدم چی جواب بدم به من گفته به تو بیام خبر بدم نظرتو بدونم
مامانم عصبی شد گفت بیخود کرده من دختر عروسی ندارم و..
داشتن با برادرم حرف میزدن که پروین یعنی خواهرشوهر بزرگه زنگ زد مامانم و مامانمم اول جواب نمی‌داد به اصرار برادرم جواب داد و دیگه نتونست هیچی بگه و قبول کرد که بیان خواستگاری
منم از همون لحظه دیگه نه درست حسابی درس خوندم،، کلا تو کو نم عروسی بود??
 
استارتر
استارتر

مااماان_ساامیاار

Guest
رفیق شیش برادرم بود
چندباری خونمون اومده بود
با برادرم کنار هم مغازه داشتن
منو دید، پسندید
و یه شب که داشتم تو اتاق میخوندم
داداشم اومد مامانمو صدا کرد و رفتن تو اتاق دیدم داره میگه مامان یه چیزی میخوام بگم ریحان نفهمه
الان پروین خواهر... بهم زنگ زده از ریحان خواستگاری کرده من نفهمیدم چی جواب بدم به من گفته به تو بیام خبر بدم نظرتو بدونم
مامانم عصبی شد گفت بیخود کرده من دختر عروسی ندارم و..
داشتن با برادرم حرف میزدن که پروین یعنی خواهرشوهر بزرگه زنگ زد مامانم و مامانمم اول جواب نمی‌داد به اصرار برادرم جواب داد و دیگه نتونست هیچی بگه و قبول کرد که بیان خواستگاری
منم از همون لحظه دیگه نه درست حسابی درس خوندم،، کلا تو کو نم عروسی بود??
احسنت
پروین ها بگیرن؟
 

ریحان71

Guest
احسنت
پروین ها بگیرن؟
فداتون
از من ک بگیر بووووود بدجور کنه
یعنی خودشو به هر دری میزد تا برادرش به من برسه تا لحظه ی آخر مرغش یه پا داشت
هنوزم بعد 12 سال زندگی عجیب پشتمه
یعنی تو خودم باشم منو میکشه کنار بگو چته تا نفهمه دست نمیکشه
خیلی دوستش دارم
 

مامان مصی

Guest
رفیق شیش برادرم بود
چندباری خونمون اومده بود
با برادرم کنار هم مغازه داشتن
منو دید، پسندید
و یه شب که داشتم تو اتاق میخوندم
داداشم اومد مامانمو صدا کرد و رفتن تو اتاق دیدم داره میگه مامان یه چیزی میخوام بگم ریحان نفهمه
الان پروین خواهر... بهم زنگ زده از ریحان خواستگاری کرده من نفهمیدم چی جواب بدم به من گفته به تو بیام خبر بدم نظرتو بدونم
مامانم عصبی شد گفت بیخود کرده من دختر عروسی ندارم و..
داشتن با برادرم حرف میزدن که پروین یعنی خواهرشوهر بزرگه زنگ زد مامانم و مامانمم اول جواب نمی‌داد به اصرار برادرم جواب داد و دیگه نتونست هیچی بگه و قبول کرد که بیان خواستگاری
منم از همون لحظه دیگه نه درست حسابی درس خوندم،، کلا تو کو نم عروسی بود??
به به
سلام
 

مامان مصی

Guest
فداتون
از من ک بگیر بووووود بدجور کنه
یعنی خودشو به هر دری میزد تا برادرش به من برسه تا لحظه ی آخر مرغش یه پا داشت
هنوزم بعد 12 سال زندگی عجیب پشتمه
یعنی تو خودم باشم منو میکشه کنار بگو چته تا نفهمه دست نمیکشه
خیلی دوستش دارم
چون خودت خوبی
بعدم خودت خوب بودی
 

بالا