پری غمگین
کاربر جدید
- عضویت
- May 13, 2024
- جنسیت
- خانم
داداشم طبقه بالا خونه مامانم زندگی میکنه ولی نه زنش نه بچه هاش نمیان یه سر بزنن به مادرم..مادرمم هیچ وقت نمیره خونه داداشم به هیچ عنوان..یه خواهرم خارج زندگی میکنه یه آپارتمان چند طبقه خریده نزدیک خونه مامانم و یه واحد بزرگش و داده به یکی از خواهرام گفته مجانی زندگی کنه ولی مواظب مادرمون باشه خونه سه خوابه هست.. خواهرم شوهرش فوت کرده با پسرش و عروسش زندگی میکنه عروسش دختر داداشم هست... داداشم رفته با زن و بچش شهرستان خونه مادر زنش خواهرم زنگ زده بهم میگه دیشب به زور البته خودش میگه به زور سینا پسرش و فرستاده خونه مامانم پیشش بخوابه امشب به نسرین گفتم برو پیش مادر بزرگت بخواب گفته من باردارم اونجا درندشته میترسم منم گفتم خودت بخواب میگه من جا به جا بشم خوابم نمیبره من گفتم آخه فردا بچه ها امتحان دارن درس دارن من بیام کی اینارو سر و سامون بده شوهرمم نیست سر کاره..خواهرم گفت به من ربطی نداره بذار تنها بمونه توی اون خونه درندشت گوشی رو قطع کرد منم نشستم گریه کردم
قلبم درد گرفت نمیدونستم شوهرم تو حیاطه همه چیز و فهمید گفت چرا اینقدر خودت و عذاب میدی تو عذرت موجه هست خونمون دوره بچه ها مدرسه میرن امتحان دارن درس دارن بچه کوچولو داری بعد دید اروم نمیشم گفت خانواده ات دارن از این که من خوبم سو استفاده میکنن آخه من همیشه مادرم و دکتر میبردم آزمایشگاه خریداش همه چیز با من بود الان یه چند بار خواهرم برده میگه خسته شدم دیگه نمیبرم.. داداشم بهم میگه تو که کار نداری بیا از صبح تا شب بشین پیش مادرت شبا برگرد خونت یعنی هیچ کدومشون شعور ندارن من کار ندارم سه تا بچه و شوهرم و شما جمع و جور میکنید
شده شبایی که من تا دیر وقت با مادرم دکتر بودیم و تا رسیدیم خونه ساعت ده شب شده بود حتی داداشم نکرد منو با ماشینش برسونه خونم..این در حالیه که خانواده همسرش و میبره شهرستان میرسونه..موندم چیکار کنم
![Pensive face :pensive: 😔](https://cdn.jsdelivr.net/joypixels/assets/6.0/png/unicode/64/1f614.png)
![Expressionless face :expressionless: 😑](https://cdn.jsdelivr.net/joypixels/assets/6.0/png/unicode/64/1f611.png)