مامان اروین
Guest
مادرشوهرم همیشه میگفت دلت برا کسی زیادی نسوزه تو واسش مهربونتر از خدا ک نیستی . حرفشو درک نمیکردم... یکی دوسال پیش رفتم اورژانس اونجا ی بچه سه ساله رو دیدم دستش شکسته بود مامانش وخودبچه گریه میکردن. اینقدر ناراحت شدم و دلم سوخت ک درد خودمو فراموش کردم. خودمم شکستگی داشتم. اونموقع بچه خودم 2 ساله بود....بعد اون روز بارها و بارها اون صحنه جلو چشمم میومد جیگرم اتیش میگرفت.... دقیقا یک سال بعد ما تو همون بیمارستان توهمون وقت از شب دست پسرمو گچ گرفتیم... و من همش حرف مادرشوهرم تو گوشم بود..??