زندگی پس از مرگ ?(پرسش و پاسخ)

  • شروع کننده موضوع fati_tork
  • تاریخ شروع

ملیحه

Guest
تو چی دیدی?زمانش چقدر بود
اگه دوس داشتی درمورد تجربه ات بگو❤
من برای این تجربه‌م خیلی معتقد بودم که باید روحم سبک از دنیا باشه . و این سبکی رو به شخصه تو نماز خوندن میدیدم . چون نماز به نظرم واقعا روح رو سبک میکنه !

معمولا شبا با یه موزیک ملایم تمرین میکردم و ریلکسیشن و مراقبه

و بالاخره یه شب موفق شدم روحمو کامل از بدنم جدا کنم

هوشیار بودم چشمام بسته بود ولی میدیدم که داره چی میشه
از آسمون (سقف بالاسرم بود ولی اون موقع محو بود) یه بند سیمیِ نورانی وصل شد به نافم و
دیدم روحم از جسمم جدا شد و صدای یه جرقه‌ی خیلی قوی تو گوشم پیچید .
همین که صدای جرقه اومد و با اینکه می‌دونستم نباید بترسم و به کارم ادامه بدم ، منتها ترسیدم و بلند شدم از جام و همون لحظه اتصالم قطع شد ...
 

بانوی عمارت

Guest
من برای این تجربه‌م خیلی معتقد بودم که باید روحم سبک از دنیا باشه . و این سبکی رو به شخصه تو نماز خوندن میدیدم . چون نماز به نظرم واقعا روح رو سبک میکنه !

معمولا شبا با یه موزیک ملایم تمرین میکردم و ریلکسیشن و مراقبه

و بالاخره یه شب موفق شدم روحمو کامل از بدنم جدا کنم

هوشیار بودم چشمام بسته بود ولی میدیدم که داره چی میشه
از آسمون (سقف بالاسرم بود ولی اون موقع محو بود) یه بند سیمیِ نورانی وصل شد به نافم و
دیدم روحم از جسمم جدا شد و صدای یه جرقه‌ی خیلی قوی تو گوشم پیچید .
همین که صدای جرقه اومد و با اینکه می‌دونستم نباید بترسم و به کارم ادامه بدم ، منتها ترسیدم و بلند شدم از جام و همون لحظه اتصالم قطع شد ...
اهان بازم میخوای امتحان کنی؟
 

ملیحه

Guest
اهان بازم میخوای امتحان کنی؟
بعدش که شاغل شدم ، شغلم طوری بود که ساعت ۸ صبح تا نزدیک ۱۱ شب سرکار بودم ... اصلا به هیچیم نمیرسیدم . نزدیک شاید ۶ سال ۷ سال اینطور بود . بعد کارم سبک شد خداروشکر
دلم میخواد آره انجام بدم . الان فرصت دارم واسه خیلی کارا
 

بانوی عمارت

Guest
بعدش که شاغل شدم ، شغلم طوری بود که ساعت ۸ صبح تا نزدیک ۱۱ شب سرکار بودم ... اصلا به هیچیم نمیرسیدم . نزدیک شاید ۶ سال ۷ سال اینطور بود . بعد کارم سبک شد خداروشکر
دلم میخواد آره انجام بدم . الان فرصت دارم واسه خیلی کارا
اها
حتی فکر انجامش هم منو میترسونه?
 

ملیحه

Guest
اها
حتی فکر انجامش هم منو میترسونه?
نه واقعا ترسناک نیست ?
داداش من انجام میداد ... میرفت حتی شهرهای دیگه . هر جا که اون لحظه فکرشو میکرد میرفت

همیشه این دنیای مادی ، مانع پیشرفت روح انسان میشه . انگار گیر میکنیم تو این دنیا و از بُعدِ متفاوت و همه‌کاره‌ی روحی‌ که داریم غافلیم .
انسان اشرف مخلوقاته . این کارا براش هیچه . خدا بهش این احازه رو داده که کشف کنه ، ببینه ، تجربه کنه
ما اصلا از این دنیامون استفاده‌ی مفید نکردیم
 

بانوی عمارت

Guest
نه واقعا ترسناک نیست ?
داداش من انجام میداد ... میرفت حتی شهرهای دیگه . هر جا که اون لحظه فکرشو میکرد میرفت

همیشه این دنیای مادی ، مانع پیشرفت روح انسان میشه . انگار گیر میکنیم تو این دنیا و از بُعدِ متفاوت و همه‌کاره‌ی روحی‌ که داریم غافلیم .
انسان اشرف مخلوقاته . این کارا براش هیچه . خدا بهش این احازه رو داده که کشف کنه ، ببینه ، تجربه کنه
ما اصلا از این دنیامون استفاده‌ی مفید نکردیم
اره موافقم.
فقط این کار گناه نیست؟
 

ملیحه

Guest
اره موافقم.
فقط این کار گناه نیست؟
ببین من به شخصه اگرم بگن گناهه قبول ندارم

وقتی میخوان مارو از کاری ، از حقیقتی آگاه نکنن ، میگن گناهه تا ما سمتش نریم (این نظر منه)
من میگم خلقتم الکی نبوده . من باید کشف کنم باید تجربه کنم
مگه میشه متولد شیم فقط گناه نکنیم ، بعد بمیریم بریم جهنم یا بهشت !؟ نداریم همچین چیزی .
 

بانوی عمارت

Guest
ببین من به شخصه اگرم بگن گناهه قبول ندارم

وقتی میخوان مارو از کاری ، از حقیقتی آگاه نکنن ، میگن گناهه تا ما سمتش نریم (این نظر منه)
من میگم خلقتم الکی نبوده . من باید کشف کنم باید تجربه کنم
مگه میشه متولد شیم فقط گناه نکنیم ، بعد بمیریم بریم جهنم یا بهشت !؟ نداریم همچین چیزی .
اره درسته?
 

سید

Guest
سیلام کرداهه

چرا اتفاقا یه روز من و چند نفر دیگه نشوند ساعت 4 نصفه شب تعریف میکرد
میگف حس خیلی خوبی داشت اولش خب روی مبل نشسته بود داشت با گوشی تلفون حرف میزد یهو تلفون میوفته از دستش خودشم سرش گیج میره و حالش بد میشه انگار میوفته رو زمین بعد همش چون ازاد افتاده بود حس میکرد روحش داره از بدنش جدا میشه (دیگه یادم نمیاد چی اتفاق هایی افتاد و کی دید
فقط یادمه گفت بلند شدم دیدم دوتا پسر بالاسرممم انگار ارژانسن داشتن میبردنش بیمارستان
این چیزی که برای شما تعریف کردن از نظر علمی منطقی و درست
 

سید

Guest
فکر کنم گفت دوتا فرشته بودن اومدن استقبالش ?
بعد یه صدایی همش میومد میگف (اسمش) بلند شو حالت خوبه؟
نفهمیده بود صدای کیه بعدش فهمیدن که همسایه بوده که هی صداش میکرده
این به کنار
بعدش فرشته ها رفته بودن
انگار اون کسایی که مرده بودن فکر کنم باباشو دیده بوده ولی تا اومده باهاشون ارتباط برقرار کنه چشاش باز شده و اون پسرا دیده
میگف یه جای قشنگ بود پر از درخت و سر سبز و اینا
ولی میگف وارد بهشت و جهنم نشده بود
نه نازی خانم این بنده خدا تازه اول ماجرا رو دیده بود ، اگر بهشت و جهنم رو میدید دیگه امکان برگشتش نبود
 
استارتر
استارتر

fati_tork

Guest
فاطی دقیقا وقتی هم که میخوای تمرین خروج روح از بدن انجام بدی ، روح از یه تونل رد میشه به سرعت نور
و اینکه همه‌ی انسانها از نافشون به وسیله‌ی بند سیمین نامرءی وصلن به آسمون . من خودم اینو تجربه کردم . خیلی لذت بخشه
یعنی چی تجربه کردی??
 
استارتر
استارتر

fati_tork

Guest
من برای این تجربه‌م خیلی معتقد بودم که باید روحم سبک از دنیا باشه . و این سبکی رو به شخصه تو نماز خوندن میدیدم . چون نماز به نظرم واقعا روح رو سبک میکنه !

معمولا شبا با یه موزیک ملایم تمرین میکردم و ریلکسیشن و مراقبه

و بالاخره یه شب موفق شدم روحمو کامل از بدنم جدا کنم

هوشیار بودم چشمام بسته بود ولی میدیدم که داره چی میشه
از آسمون (سقف بالاسرم بود ولی اون موقع محو بود) یه بند سیمیِ نورانی وصل شد به نافم و
دیدم روحم از جسمم جدا شد و صدای یه جرقه‌ی خیلی قوی تو گوشم پیچید .
همین که صدای جرقه اومد و با اینکه می‌دونستم نباید بترسم و به کارم ادامه بدم ، منتها ترسیدم و بلند شدم از جام و همون لحظه اتصالم قطع شد ...
وای چرا اینکارو انجام دادی؟
 

lady of the night

Guest
بله خوندم ?، شما نوشتید که ولی بهشت و جهنم ندیده منم این رو عرض کردم
انشا اله که همیشه زنده باشن
راستش یادم نمیاد دقیقا چی گفت یه جای سفید بود یا سرسبز اخه خیلی وقت بود تعریف کرده بودن
ممنونم همچنین
 

بالا