دلنوشته شب اول

[زهرای خوشبخت]

عموی خودم یکی از اون دکتراسا اصلا یه‌وضعی داره نگم براتپاره میشی

اره

میدونم چی میگی وای هر چی مادرش دندوناشو بهم میفشارد اصلا قیدش نبود

به به یه نفر هست که بتونه دستخطمو بخونه

 

[زهرای خوشبخت]

اون موقع میگم چی کن حالا فعلا زوده

عجب باشه
بعد از دادگاه اون بنده خدا یا بعد از نتایج کنکور؟

 

[سرنوشت]

هیچ ادمی زندگیش گل و بلبل نیست
مگر اینکه اقازاده باشی وگرنه مردم عادی هر کسی یه بدبختی داره

چرا اونا هم دارن میدونم پول خیلی مهمه

ولی همه چی که پول نیس ، پول هر مشکلی رو حل نمی کنه

 

[زهرای خوشبخت]

چرا اونا هم دارن میدونم پول خیلی مهمه

ولی همه چی که پول نیس ، پول هر مشکلی رو حل نمی کنه

درسته ولی اونقدر زیاد مثل ما مشکل ندارن
به جز پول
خیلی چیزای دیگه هست مثلا یه جا گیر کنن چون والدینشون از اون بالاییان کمکشون میکنن نجات پیدا کنن

 

[آوازقو🦢]

هر کار بگی میکنم برات

دختر عموی مامانم ۱۲سال بچه اش نشد
یه شب عروسیه یکی از خاله هام گف دعا میکنی من حامله شم آقا ما اونجا یکم ان شاالله و ...
کردیم رف تهران دوماه بعد با مادربزرگم تماس کرفته گف نگار یا النگو ازجانب من طلب داره

ولی بیرتربیت نگرفت
تو برام ماشین بخر

 

[زهرای خوشبخت]

دختر عموی مامانم ۱۲سال بچه اش نشد
یه شب عروسیه یکی از خاله هام گف دعا میکنی من حامله شم آقا ما اونجا یکم ان شاالله و ...
کردیم رف تهران دوماه بعد با مادربزرگم تماس کرفته گف نگار یا النگو ازجانب من طلب داره

ولی بیرتربیت نگرفت
تو برام ماشین بخر

باشه عزیزمولی اول پولدار شم بهت میخرم

 

[زهرای خوشبخت]

دختر عموی مامانم ۱۲سال بچه اش نشد
یه شب عروسیه یکی از خاله هام گف دعا میکنی من حامله شم آقا ما اونجا یکم ان شاالله و ...
کردیم رف تهران دوماه بعد با مادربزرگم تماس کرفته گف نگار یا النگو ازجانب من طلب داره

ولی بیرتربیت نگرفت
تو برام ماشین بخر

یه روز قافلگیرانه برو خانشان و ازش بخوا که بهت بگیره

 

[آوازقو🦢]

باشه عزیزمولی اول پولدار شم بهت میخرم

تو‌همون دکترشو اون مشکل منو حل کن ماشین نمیخوام

 

[آوازقو🦢]

یه روز قافلگیرانه برو خانشان و ازش بخوا که بهت بگیره

خیلی سال گذشته میزنه زیرش

 

[زهرای خوشبخت]

تو‌همون دکترشو اون مشکل منو حل کن ماشین نمیخوام

چشم حتما
شما دعا کن قبول شم پزشکی تهران رو
و بعد شما هم نقل مکان کنید به تهران و من اونجا تنها نباشم

 

[زهرای خوشبخت]

خیلی سال گذشته میزنه زیرش

عجبا تا تنور داغ بود میچسبوندی