دردنامه ۱

zhra996

⭐کاربر فعال⭐
عضویت
Mar 2, 2024
جنسیت
خانم
روزی بودن کنارت برایم آرزو بود
دلتنگی هایم را قورت میدادم تا تو را نرنجانم
گریه هایم همه در شب بود تا دیده نشوند
حتی وقتی میخواستم کنارت بمانم تو نمیخواستی پیشت باشم
نمیخواستی در کنارت بمانم و خوشحال باشم
یادت هست وقتی دلت جای دیگری بود چ کردی ؟ گفتی تو را نمیشناسم
گفتی تو کی هستی ک در زندگی من وارد شدی؟
همان موقع بود ک شکستم
من با تمام خاطرات زیبایی ک از بودن با تو در دفترم داشتم همه سوخت رفت هوا
چیزی باقی نماند از من و خاطراتم جز خاکستر
تو هم مرا سوزاندی هم خاطراتمان را
هر وقت همان روز های جهنمی در تقویم تکرار میشود باز هم یاد سنگ دلی تو میوفتم
یاد خوشحالی هایی ک در نطفه خفه شدند
یاد دخترکی شاد ک تو را دوست داشت هیچ گونه اشتباهی را از تو باور نمیکرد
من همان درخت سبز و زیبا هستم ک روزی در باغ زندگی باد از میان برگ هایم میگذشت و موهایم را نوازش میداد
من به باد دل بستم
بادی ک دست به سر همه میکشد
و من فراموش کرده بودم ک من هم یکی از درختان باغ دنیا هستم همین!
عشق ما عشق بین شمع و پروانه نبود
عشق ما ، مایی نداشت
همه من بود !
 

بالا