دخی شرابی
Guest
من یه روز رفتم پیش مامانم گفتم میشه برم بیرون؟
مامانم گفت:لازم نکرده هر روز بیرونی البته برو به بابات بگو من نمیدونم
منم رفتم با بغض گفتم بابا میشه یا خودت ببری بیرون یا بزاری من خدم برم.
بابام گفت:پدصگ هر روز میری بیرون
منم گفتم بابا منم آدمم دیگه ۱ ماهه قول داده بودم نرم بیرون نرفتم حداقل بزار امروز برم
بعد رفتم اتاق درو محکم بستم بعد دوستام زنگ زدن گفتن احمق مامانت به ماکلی فحش داد بعد قطع کردم
منم گفتم:عه من نفهمیدم به قرآن
بعد به روم تلفن رو دوستم بست منم گریه کردم چون بلخره آبروم رفته بود دیگه هیچ دوستی نداشتم بعد پا شدم درو قفل کردم یه پارچه برداشتم از سقف آویزون کردم و اونجا زندگیه من تموم شد...
بعد پدر و مادرم با عجله بردن بیمارستان ولی نمیدونستن دیگه دیر شده بعد دکتر اومد گفت: متاسفیم دخترتون رو از دست دادیم
بعد اونجا مامانم کلی گریه کرد بردم یه لباس سفید تنم کردن بعد روزی که میخواستن دفع کنن منو گفتم مامان چرا گریه میکنی یادت نمیاد میگفتی الهی بمیری؟ به آرزوت که رسیدی خوش باشی بعد بابام هم اومد پیشم گفتم بابا تو که همیشه منو مسخره میکردی؟ همیشه منو میزدی الان چی شد پس چرا ناراحتی؟
ولی اونا حیف که صدای منو نمیشنیدم آروم آروم خاک هارو ریختن روم و هیچ صدایی نشنیدم.....
مامانم گفت:لازم نکرده هر روز بیرونی البته برو به بابات بگو من نمیدونم
منم رفتم با بغض گفتم بابا میشه یا خودت ببری بیرون یا بزاری من خدم برم.
بابام گفت:پدصگ هر روز میری بیرون
منم گفتم بابا منم آدمم دیگه ۱ ماهه قول داده بودم نرم بیرون نرفتم حداقل بزار امروز برم
بعد رفتم اتاق درو محکم بستم بعد دوستام زنگ زدن گفتن احمق مامانت به ماکلی فحش داد بعد قطع کردم
منم گفتم:عه من نفهمیدم به قرآن
بعد به روم تلفن رو دوستم بست منم گریه کردم چون بلخره آبروم رفته بود دیگه هیچ دوستی نداشتم بعد پا شدم درو قفل کردم یه پارچه برداشتم از سقف آویزون کردم و اونجا زندگیه من تموم شد...
بعد پدر و مادرم با عجله بردن بیمارستان ولی نمیدونستن دیگه دیر شده بعد دکتر اومد گفت: متاسفیم دخترتون رو از دست دادیم
بعد اونجا مامانم کلی گریه کرد بردم یه لباس سفید تنم کردن بعد روزی که میخواستن دفع کنن منو گفتم مامان چرا گریه میکنی یادت نمیاد میگفتی الهی بمیری؟ به آرزوت که رسیدی خوش باشی بعد بابام هم اومد پیشم گفتم بابا تو که همیشه منو مسخره میکردی؟ همیشه منو میزدی الان چی شد پس چرا ناراحتی؟
ولی اونا حیف که صدای منو نمیشنیدم آروم آروم خاک هارو ریختن روم و هیچ صدایی نشنیدم.....