نوژان2003
Guest
میخوام با یکی حرف بزنم فرقی نمیکنه کی ..
من دنیا اومدم با عمه و شوهر عمه بابام زندگی میکردیم چون اونا بچه دار نمیشدن عمه و شوهرعههه بابامو یجورایی به خودشون وابسته کردن و دیگه نزاشتن بره خونه خودشون و پیش اینا بزرگ شد بابام ،
۲۳ سالگی براش زن گرفتن .. مامان ۱۳.۱۴ سالمو
آوردنش بچه رو به بیگاری کشیدن تمیز کردن یه خونه سه طبقه آشپزی برای پیرمرد پیرزن بداخلاقو حرف درآر و سرکوفت زن
چون مامانم از نظر مالی پایین تر ازشون بود تحقیرش میکردن
بابامم یه آدم دهن بین بدرد نخور حتی بخاطر اون کفتارای پیر به مامانم میگفت برو بهشون بگو گ.و. ه
خوردم
فقط میرفت سرکار میومد پیش اونا میشست اول گزارش کامل و پولی درآورده بود میداد اونا بعد میومد پیش زنش اصلا نمیفهمید زن چیه و چجوری باید باهاش رفتار کرد
قبل من یه پسر داشتن
سوهان روح من تو بچگی
انگار ن انگار داداشمه
باعث شده بود با همون بچگیم پنیک اتک بگیرم موهامو از حرص مشت مشت میکشیدم از بس حرصم میداد و کتک میزد
مامانمم بیسواد بجای اینکه آروم کنه منو میزد تو دهنم محکم
هیچوقت یادم نمیره ..
الان که فکر میکنم اندازه انگشتای یه دستم من روز خوب تو بچگیم نداشتم
حالم خوب نیست همه ی زخمای چرکی سر باز کردن حتی نمیدونم کدومو اول بنویسم
اخه مگه میشه یه دختر بچه بین ۵ تا ۱۲ سالگیش مورد ازارای جنسی درجه ۳ باشه اونم توسط ۵ تا شخص مختلف که سه تاشون اقوام درجه یک یا دو بودن
مادر بچه نفهمه هرچند حتی وقتی فهمیدنم هیچکاری نکردن هیچچچچچچچچچچچی
یادم میاد حتی میترسیدم با بابام تنها بمونم مثل چی گریه میکردم مامانم میره بیرون منم با خودش ببره از ترس میلرزیدم گریه و التماس .. ولی نمیبرد بهم میخندید به بچه ۷ ساله
الان همون مادر تو گوشم میخونه بچه باید هوای مادرشو داشته باشه پیریاش عصای دستش باشه ببره بیاره همه کاراشو بکنه
از ترس پیری مهربون شده
قلبم یتیکه گوشت پاره پاره است آخه کدوم دردمو بگم مگه یکی دوتاست
دارم میبرم از زندگی
چیزایی که زندگی کردم یادم که میاد فقط فکر مرگ آرومم میکنه
من دنیا اومدم با عمه و شوهر عمه بابام زندگی میکردیم چون اونا بچه دار نمیشدن عمه و شوهرعههه بابامو یجورایی به خودشون وابسته کردن و دیگه نزاشتن بره خونه خودشون و پیش اینا بزرگ شد بابام ،
۲۳ سالگی براش زن گرفتن .. مامان ۱۳.۱۴ سالمو
آوردنش بچه رو به بیگاری کشیدن تمیز کردن یه خونه سه طبقه آشپزی برای پیرمرد پیرزن بداخلاقو حرف درآر و سرکوفت زن
چون مامانم از نظر مالی پایین تر ازشون بود تحقیرش میکردن
بابامم یه آدم دهن بین بدرد نخور حتی بخاطر اون کفتارای پیر به مامانم میگفت برو بهشون بگو گ.و. ه
خوردم
فقط میرفت سرکار میومد پیش اونا میشست اول گزارش کامل و پولی درآورده بود میداد اونا بعد میومد پیش زنش اصلا نمیفهمید زن چیه و چجوری باید باهاش رفتار کرد
قبل من یه پسر داشتن
سوهان روح من تو بچگی
انگار ن انگار داداشمه
باعث شده بود با همون بچگیم پنیک اتک بگیرم موهامو از حرص مشت مشت میکشیدم از بس حرصم میداد و کتک میزد
مامانمم بیسواد بجای اینکه آروم کنه منو میزد تو دهنم محکم
هیچوقت یادم نمیره ..
الان که فکر میکنم اندازه انگشتای یه دستم من روز خوب تو بچگیم نداشتم
حالم خوب نیست همه ی زخمای چرکی سر باز کردن حتی نمیدونم کدومو اول بنویسم
اخه مگه میشه یه دختر بچه بین ۵ تا ۱۲ سالگیش مورد ازارای جنسی درجه ۳ باشه اونم توسط ۵ تا شخص مختلف که سه تاشون اقوام درجه یک یا دو بودن
مادر بچه نفهمه هرچند حتی وقتی فهمیدنم هیچکاری نکردن هیچچچچچچچچچچچی
یادم میاد حتی میترسیدم با بابام تنها بمونم مثل چی گریه میکردم مامانم میره بیرون منم با خودش ببره از ترس میلرزیدم گریه و التماس .. ولی نمیبرد بهم میخندید به بچه ۷ ساله
الان همون مادر تو گوشم میخونه بچه باید هوای مادرشو داشته باشه پیریاش عصای دستش باشه ببره بیاره همه کاراشو بکنه
از ترس پیری مهربون شده
قلبم یتیکه گوشت پاره پاره است آخه کدوم دردمو بگم مگه یکی دوتاست
دارم میبرم از زندگی
چیزایی که زندگی کردم یادم که میاد فقط فکر مرگ آرومم میکنه