خواستگاری دیشب من ?

  • شروع کننده موضوع خودم و خودش M♡H ?
  • تاریخ شروع
استارتر
استارتر

خودم و خودش M♡H ?

Guest
اقا من چنتا سوال دارم
چجوری هماهنگ کردی ک بیان خواستگاریت بدون اینکه بفهمن دوستین؟
ینی یهویی خانواده ی اون زنگ زدن به شما گفتن ازدخترشما خوشمون اومده؟
یکم توضیح بده این موردو مرسی?
با کلی بدبختی ?????
جناب عشق به مامانش گفت که من یکی رو چندوقته تو کتابخونه میبینم و ازش خیلی خوشم اومده .
بعد یه روز ما باهم هماهنگ کردیم که تو یه تایم کتابخونه باشیم و اونم با مامانش اومد که مامانش منو ببینه .
بعد دفعه دوم باز هم اینکارو کردیم که اینبار خواهرش اومد و منو کشید یه گوشه و باهام حرف زد . منم الکی مثلا از همه جا بی خبر ??? شماره خونمون رو گرفت و مامانش زنگ زد به مامانمو .....
و ادامه ماجرا ?
 

به_تو_ربطی_نداره_خیاااار

Guest
هیچی دیگه ، همه چیز اوکی و خوب پیش رفت خداروشکر ، هیچ کدوممون سوتی ندادیم ?
فعلا هم که هیچ کس چیزی نفهمیده تا ببینیم بعدا چی پیش میاد ??
از شوکیات دیشب بگم براتون اینکه قرار بود خانواده خودش بیان فقط با مامانبزرگ بابابزرگاش ... ولی دیدم هی داره آدم میاد تو ? دوتا عمو بزرگش و دایی بزرگش هم اومده بودن ??
هیچی دیگه ... جمعیت زیاد شد ... دیدم اگه خودم بخوام چای ببرم کمرم میشکنه ?
خواهر بزرگم چایی آورد و منو از این یه استرس دیشب خلاص کرد ??
فقط هم در حد صحبت های اولیه و شناخت دوتا خانواده بود ... خیلی بحث جدی نشد . بعد حدودا ۴۵ دقیقه حرف زدن منو عشق جانو فرستادن اتاق تا مثلا با هم حرف بزنیم و من سوالامو بپرسم ( چرا که هیچ کسی نمیدونست ما تموم جیک و پوک همو میدونیم نیازی به سوال و جواب نیست ? ) هچی دیگه ، ما هم جا حرف زدن کلی شوخی کردیم و قربون صدقه هم رفتیم و عکس و سلفی انداختیم که بعدا خاطره شه ( چون اتاقم طبقه بالا بود نیازی نبود که آروم صحبت کنیم ، چون صدا نمیومد پایین ? ) ... یهو خواهرم اومد تو که برامون میوه شیرینی بیاره و با چشمای گرد نگاهمون کرد ?? که ما سریع خودمون رو جمع و جور کردیم ?
تازه دیشب اسم بچه هامون رو هم انتخاب کردیم ??
بعدشم دیگه بابام گفت به سلامت ، تا فکرامون رو بکنیم و تحقیقات سری رو به انجام برسونیم ??
بابام از خانوادش خیلی خوشش اومده بود ، پدر عشق جان هم مثل پدر من دندونپزشکه و دیشب تا تونستن کلی بحثای علمی کردن ?
فکر کنم در ادامه هم جور بشه همه چیز ??
همین دیگه ...
چیز خاص و عجیبی نبود که انقدر استرس داشتم براش ?
???خیلیییی خوشحال شدم برات????
اسمش میلاده؟?
خودت چی میخونی؟اون چی میخونه؟(منظورم دانشگاس??‍♀️)
 

mahiiii

Guest
مبارکه عزیزم?????
حالا که تگم نکردی قهلم باهات????
 

بسته شد

Guest
با کلی بدبختی ?????
جناب عشق به مامانش گفت که من یکی رو چندوقته تو کتابخونه میبینم و ازش خیلی خوشم اومده .
بعد یه روز ما باهم هماهنگ کردیم که تو یه تایم کتابخونه باشیم و اونم با مامانش اومد که مامانش منو ببینه .
بعد دفعه دوم باز هم اینکارو کردیم که اینبار خواهرش اومد و منو کشید یه گوشه و باهام حرف زد . منم الکی مثلا از همه جا بی خبر ??? شماره خونمون رو گرفت و مامانش زنگ زد به مامانمو .....
و ادامه ماجرا ?
وای چه نقشه ی تمیزیییی????
 
استارتر
استارتر

خودم و خودش M♡H ?

Guest

کاپ_کیک_عصبانی

Guest
با کلی بدبختی ?????
جناب عشق به مامانش گفت که من یکی رو چندوقته تو کتابخونه میبینم و ازش خیلی خوشم اومده .
بعد یه روز ما باهم هماهنگ کردیم که تو یه تایم کتابخونه باشیم و اونم با مامانش اومد که مامانش منو ببینه .
بعد دفعه دوم باز هم اینکارو کردیم که اینبار خواهرش اومد و منو کشید یه گوشه و باهام حرف زد . منم الکی مثلا از همه جا بی خبر ??? شماره خونمون رو گرفت و مامانش زنگ زد به مامانمو .....
و ادامه ماجرا ?
چ سناریوی جذابی??
 

بالا