خلاصه ی جنگ و صلح اثر تولستوی

لایلاک

⭐کاربر برتر⭐
عضویت
Oct 24, 2023
جنسیت
خانم
داستان کتاب در شهر سنت پترزبورگ روسیه و در سال ۱۸۰۵ اتفاق می‌‌افتد؛ یعنی درست همان زمانی که خبر فتوحات ناپلئون در غرب اروپا کم‌کم داشت موجب نگرانی مردم و دولت روسیه می‌شد. اغلب شخصیت‌های کتاب در مهمانی مخصوص بزرگ‌زادگان گرد آمده‌اند و در همین مهمانی خواننده معرفی می‌شوند: پی‌یر بزوخف؛ فرزند نامشروع یک کنت ثروتمند که مقام اجتماعی بالایی ندارد، آندره بالکونسکی؛ پسر باهوش و جاه‌طلب یک فرماندهٔ بازنشسته. همین‌طور اعضای خانوادهٔتازه دوران رسیدهٔ کوراگین: پدری مرموز به نام واسیلی، پسری عیاش و خوشگذران اسم آناتول و دختر زیبای خانواده هلن. خانوادهٔ دیگری هم در این جمع حضور دارند: خانواده‌ای اعیان و بزرگ‌زاده نام روستوف با دختری سرزنده و شاداب اسم ناتاشا، دختر عمهٔ ساکت و آرامش سونیا و پسر جسور و بی‌کله‌ای نام نیکلای که تازگی ارتش پیوسته است.

ارتش روسیه در حال آمادگی است تا به کمک ارتش اتریش بشتابد که هم اکنون در برابر حملات ناپلئون خود دفاع می‌کند. به همین دلیل آندره و نیکلای به جنگ می‌روند. آندره در یکی نبردها شدت زخمی می‌شود اما با اینکه زنده می‌ماند، بواسطهٔ بی خبری، نزدیکان و خانواده‌اش گمان می‌کنند که او در جنگ کشته شده است. از سوی دیگر پی‌یر که با مرگ پدر تنها وارث او شمار می‌رود، بلافاصله با تدبیر و مکر پدر هلن با او ازدواج می‌کند. دیری نمی‌گذرد که هلن همسر خود خیانت می‌کند! پی‌یر حریف خود را دوئل می‌‌خواند و تقریبا او را ناکار می‌کند.

همسر آندره –لیزا- که پیش به جنگ رفتن او، او باردار بود، پسری دنیا می‌‌آورد. درست در همین زمان آندره در اوج ناباوری خانواده خانه برمی‌گردد اما لیزا می‌‌میرد و پسرش را خواهر آندره –ماریا- می‌‌سپارد. پی‌یر که ازدواج خود سرخورده است، همسر و زندگی خود را رها می‌‌کند و با پیرمردی با ظاهری معنوی آشنا و مجذوب شخصیت او می‌شود و با دعوت او فرقهٔ فراماسونری می‌پیوندد. او تلاش می‌کند که این تعلیمات را در حرفهٔ خود کار ببندد و آنها را دوستش اندرو که نسبت این فرق مشکوک است نیز بیاموزد، اما فعلاً آندره مشغول پروژهٔ اصلاحات در ***** روسیه است.

اما در خانوادهٔ روستوف وضع خراب است، ثروت خانواده رو اتمام است و در این میان، شرط‌بندی‌های نیکلای نیز اوضاع را وخیم‌تر می‌کند تا جایی که فروختن املاک خانوادگی‌شان فکر می‌کنند. اعضای خانواده، نیکلای را ترغیب می‌کنند که علی‌رغم قول و عشق خود سونیا، با بازماندهٔ یکی خانواده‌های ثروتمند شهر ازدواج کند. اما نیکلای همچنان درگیر جنگ و نظامی‌گری است تا اینکه بین ناپلئون و تزار روسیه صلح می‌شود.

ناتاشا که حالا بزرگ‌تر و زیباتر شده است، ابراز عشق آندره استقبال می‌کند. پدر آندره با این ازدواج مخالفت می‌کند و وی می‌خواهد تا یک سال صبر کند. ناتاشا علی‌رغم میل باطنی، درخواست او را می‌پذیرد و آندره برای معالجات خود عازم جنگ می‌شود. با این حال ناتاشا می‌خواهد او را مقید خود نداند و اگر خواست با فرد دیگری ازدواج کند. پس مدتی سرو کلهٔ آناتول پیدا می‌شود. او که مجذوب زیبایی ناتاشا شده است، با حیله‌گری او ابراز عشق و علاقه می‌کند اما چون قبلاً ازدواجی پنهانی داشته، جرأت ابراز آن را در جمع ندارد و ناتاشا را فرار ترغیب می‌کند. ناتاشا که سویی فریب عشق دروغین او را می‌خورد و سوی دیگر با نامزدش آندره در خارج کشور نامه‌نگاری می‌کند، اوضاع روحی خوبی ندارد. سونیا این عشق پنهانی آگاه می‌شود و سعی می‌کند او را این کار باز دارد و آناتول را او بشناساند، اما ناتاشا بالأخره تصمیم خود را می‌گیرد و برنامه‌ای ترتیب می‌دهند تا شبی یک مهمانی فرار کنند. اما سونیا با هم‌کاری صاحب‌خانه مانع این کار می‌شود. پی‌یر دوست آندره این جریان باخبر می‌شود و آندره می‌گوید. آندره هم که سفر برگشته است، این کار ناتاشا رنجیده می‌شود و او را طرد می‌کند. ناتاشا این ضربهٔ روحی بستر بیماری می‌‌افتد.

در سال ۱۸۱۲ ناپلئون روسیه حمله می‌کند و تزار علی‌رغم میل باطنی، اعلان جنگ می‌کند. آندره جنگ می‌رود و زمانی که ناپلئون مسکو می‌رسد، هلن که حالا عاشق شاهزاده ای خارجی شده سعی می‌کند با همکاری برادرش از پی یر جدا شود اما در این کار موفق نمیشود و غصه می‌میرد. پی یر این خبر چنان آشفته می‌شود که تصمیم می‌گیردبه تنهایی عازم مسکو شده و ناپلئون را ترور کند .فرانسوی‌ها املاک خانوادهٔ بالکونسکی نزدیک می‌شوند اما پدر آندره و ماریا توصیهٔ دیگران توجهی نمیکنند و از آنجا بیرون نمیروند. همزمان با رسیدن فرانسوی‌ها پدر می‌میرد و ماریا خانهٔ روستاییان پناه می‌برد اما آن‌ها او را نمیپذیرند. در همین حین نیکلای راه می‌رسد و او را نجات می‌دهد و این اتفاق باعث می‌شود که آن دو هم علاقه مند شوند.

خانوادهٔ روستوف اموال خود را جمع می‌کنند تا شهر را ترک کنند؛ اما بردن دارایی هایشان منصرف می‌شوند و تصمیم می‌گیرند که جای آن سربازان زخمی را با خود ببرند. آندره هم یکی این سربازهاست که ناتاشا خود را وقف مراقبت او می‌کند. در مسکو، پی یر آشفته اوضاع زندگی خود وقتی ویرانی و آشوب و کشتار را در شهر می‌‌بیند بر ماموریت خود مصمم تر می‌شود. اما روزی هنگام نجات دادن دخترکی آتش توسط فرانسوی‌ها دستگیر می‌شود و اسارت در می‌اید تا جایی که همچون خیلی زندانی‌ها تا مرز اعدام هم پیش می‌رود.

دوباره خانوادهٔ روستوف باز می‌گردیم. ماریا که برادر زخمی اش در خانهٔ روستوف هاست بیشتر آن‌ها سر می‌زند و خالهٔ نیکلای او را ترغیب می‌کند تا با ماریا ازدواج کندو اما نیکلای هنوز خود را پابند سونیا می‌داند. در جریان این دیدارها ناتاشا و ماریا با هم نزدیک تر می‌شوند. آندرهکه کمی پیشتر آناتول را هم زخمی همچون خود در بیمارستان جنگ دیده بود و بخشیده بود، پیش مرگ دوباره ناتاشا ابراز عشق می‌کند و او را می‌بخشد.

با آغاز یخبندان در روسیه، ارتش فرانسه روز روز ضعیف تر می‌شود و بالاخره ناگزیر ترک مسکو می‌شود و زندانیان را نیز با خود همراه می‌کنند. پی یر موفق می‌شود دست آن‌ها فرار کند و شهر دیگری برود اما شدت بیمار می‌شود و سه ماه بستر می‌‌افتد. او بالاخره سنت پترزبورگ باز می‌گردد و عشق قدیمی خود را دوباره ناتاشا ابراز می‌کند. آن‌ها با هم ازدواج می‌کنند. مدتی نمیگذرد که نیکلای هم برای حل مشکلات مالی خانواده اش با ماریا ازدواج می‌کند و اموال املاک جنگ زدهٔ آن‌ها را روبه راه می‌کند. نیکلای و ماریا برای سومین فرزند خود اسم ناتاشا را بر می‌گزینند.
 

بالا