zhra996
⭐کاربر فعال⭐
- عضویت
- Mar 2, 2024
- جنسیت
- خانم
امروز صبح شوهرم سرکار بود بعد با خودم میگفتم بعداز ظهر میریم بیرون باهم ک موقع ناهار ساعت ۳ مادر شوهرم یهو تصمیم گرفت داریم میریم بیرون و ساعت چهار اماده باشین گند زد تو هر چی برنامه ی ما
همیشه وایمیسه دقیقه نود تصمیم میگیره و میگه بریم بیرون
منم چیزی نگفتم ولی اعصابم بهم ریخت و نتونستم کامل غذا بخورم چون تا نماز بخونم و لباس مناسب بپوشم و وسایل پیک نیک اماده کنم ساعت شد ۴
رفتیم ساعت ۴ دم درشون دیدم هیچ دم در نیستند!
هی تو خونه بودیم زنگ ک زود باشین
رفتیم بیرون حالا بماند ک سرد بود شوهرم یه بارم نگفت کاپشن من رو بپوش و فلان دل منم گرفت خیلی سردم شد و الان سردرد و پا درد گرفتم چون کوه سرد بود
اومدیم خونشون شوهرم یهو در مورد عروسی دوستش حرف زد مادرش گف خانومتم دعوت کردند گفت نع مادرش میگف کادو بفرست نرو منم گفتم خودش اومده ۵۰۰ اورده تو دو تومن ؟ یهو دور برداشته میگه من میخوام برم ۱ تومن یا یک و نیم ببرم عروسی با لحن خیلی تند مادر شوهرمم ناراحت شد گف باشه بابا با تو نبودیم
اعصابم ازش خورد شد
از اون ورم مادرش یکم اش داشتند اونو یکم گرم نکرده بیاره همونجوری یخ اورده سر سفره
خب دلت نمیخواد نگو بیایم طفلک مادر من همش غذای گرم میزاره جلو پسرش من نمیدونم چ کردم اینجوری میکنن
بقیه روز ها هم میرم یا تخم مرغه یا سیب زمینی ابپز
نگید ندارن ک دارن چون هم مغازه دارن هم موسسه
من پیش اونا بی ارزشم نه؟
همیشه وایمیسه دقیقه نود تصمیم میگیره و میگه بریم بیرون
منم چیزی نگفتم ولی اعصابم بهم ریخت و نتونستم کامل غذا بخورم چون تا نماز بخونم و لباس مناسب بپوشم و وسایل پیک نیک اماده کنم ساعت شد ۴
رفتیم ساعت ۴ دم درشون دیدم هیچ دم در نیستند!
هی تو خونه بودیم زنگ ک زود باشین
رفتیم بیرون حالا بماند ک سرد بود شوهرم یه بارم نگفت کاپشن من رو بپوش و فلان دل منم گرفت خیلی سردم شد و الان سردرد و پا درد گرفتم چون کوه سرد بود
اومدیم خونشون شوهرم یهو در مورد عروسی دوستش حرف زد مادرش گف خانومتم دعوت کردند گفت نع مادرش میگف کادو بفرست نرو منم گفتم خودش اومده ۵۰۰ اورده تو دو تومن ؟ یهو دور برداشته میگه من میخوام برم ۱ تومن یا یک و نیم ببرم عروسی با لحن خیلی تند مادر شوهرمم ناراحت شد گف باشه بابا با تو نبودیم
اعصابم ازش خورد شد
از اون ورم مادرش یکم اش داشتند اونو یکم گرم نکرده بیاره همونجوری یخ اورده سر سفره
خب دلت نمیخواد نگو بیایم طفلک مادر من همش غذای گرم میزاره جلو پسرش من نمیدونم چ کردم اینجوری میکنن
بقیه روز ها هم میرم یا تخم مرغه یا سیب زمینی ابپز
نگید ندارن ک دارن چون هم مغازه دارن هم موسسه
من پیش اونا بی ارزشم نه؟