من ی بار فقط توی عمرم تونستم ب این اعتماد قلبی و از ته ته احساسم بخوام و دقیقا همون لحظه جواب گرفتم فقط یک بار در طول عمر خیلی سخته ب این حالت رسیدن
خیلی حسه خوبیه
یه لحظه دست میده
و واقعا لحظه اییه ک هیچ راهی نمیبینی واسه نجاتت جز اینکه دستاتو بندازی دامن پرمحبتش
من چندوقت پیش یه مشکل آبرو حیثیتی واسم پیش اومد فقط چند لحظه مونده بود که رسواشم نمیشد گریه کنم...
از ته دلم یعنی قلبم خودش صداش میزد و از درون میفهمیدم دارم زار میزنم جوری صداش کردم و غرق التماسش بودم که دوستام باهام حرف میزدن نمیفهمیدم (اینجا واقعا فهمیدم چرا حضرت علی ضربه شمشیر و متوجه نشد?)
یعنی هیییییچی نمیدیدم و نمیفهمیدم چون وقت نداشتم هرلحظه ممکن بود اون شخص آبرومو ببره و من برای اثبات هیچی نداشتم.
قسم به صاحب این ماه یه جور حلش کرد که یکساعت بعدش که همه دور هم جمع شدند ذره ای ازاون موضوع حرف نزدند من فقط خواستم معجزه خدا رو مطمئنتر شم
خودم موضوعو کشیدم پیش همه گفتن ولش کن آخه چیز مهمی نبوده زیادی شلوغش کردن هرکی هم اینکارو کرده خوبکاری کرده
یعنی من فقط اشک شوق تو دلم ریختم و گفتم آخه خدا واسه چی اینقدر دوسم داری وقتی پراز گناهم?