تلفن خونه زنگ میزنه...

  • شروع کننده موضوع narngk.
  • تاریخ شروع

Matina

Guest
دو سال از اون اتفاق می گذشت
روزی که خبر فوت مادربزرگم بهم رسید و من فهمیدم دیگه بینمون نیست
دو سال پیش دقیقا تو همچین روزی تصمیم گرفت ترکمون کنه الان که به اتفاقا فکر می کنم مثل باد از جلو چشمام رد می شن
تو خونه تنها نشسته م و فکرم هزار جا می چرخه
مامان و بابام رفتن بیرون و من هستم و به سقف خیره شده ام
چشم هام بسته می شن و خوابم می بره
خواب های عجیبی می بینم بهتره بگم کابوس
کابوس هام تو خواب و بیداری ان اون خواب ها پشت پرده ی چشم هام نقش می بندن
با صدای زنگ تلفن کابوس هام کم کم محو می شن اما چشم هام به زور باز میشن
تلفن هنوز زنگ می زنه
من تو حالت خواب و بیدار به سمت تلفن حرکت می کنم
شماره ی خونه ی مادربزرگم روی تلفن نقش بسته
تلفن و جواب می دم
مادربزرگمه چه قدر دلم براش تنگ شده
با اون صدای مهربونش بهم میگیه به مامانت بگو آلبوم گم شده مون تو انباری خونه تونه
منم میگم حتما به مامانم میگم و بعد ازش خداحافظی میکنم
تلفن و قطع می کنم و زنگ می زنم به مامان
گوشی و جواب می ده
ماجرا رو براش تعریف می کنم ولی اون سکوت می کنه و من در اون سکوت می فهمم چه اتفاقی افتاده
من چند دقیقه ی پیش باهاش حرف زدم و اون هم با من حرف زد و آدرس انباری و داد برای البوم گمشده
به سمت انباری حرکت می کنم هوا در حال تاریک شدنه و توی انباری هیچ لامپی نیست
چراغ قوه گوشیمو روشن می کنم
در انباری و باز می کنم و حجم زیادی از دود وارد ریه هام میشه
نمیدونم دود توی انباری چیکار می کنه
وقتی دود کمتر میشه داخل انباری و دید می زنم
دقیقا وسط انباری روی زمین یک آلبوم کهنه ی خاک گرفته که مدت هاست دست نخورده به چشمم می خوره
چه طور تا حالا کسی اونو ندیده البوم دقیقا وسط انباریه و جوری خاک روش نشسته انگار صد ساله دست نخورده
جلوتر می رم و آلبوم و بر می دارم
بازش می کنم کلی عکس داخلش هست که تا حالا ندیدمشون
هی صبر کن اون عکس ها قدیمی نیستن کاملا جدیدن یکی از عکس ها مربوط به روز ختم مامان بزرگه
روی عکس دقیق می شم یک نفر پشت سر من ایستاده یک نفر که همون چادر گلدار همیشگی سرشه چشم هاش برق می زنه و صورتش کدره مستقیم به دوربین نگاه می کنه انگار از توی عکس هم می تونه من و ببینه
صدای زنگ گوشی میاد اما گوشی من نیست
چراغ قوه گوشیم و رو زمین انباری می چرخونم چند قدم جلوتر روی زمین یک گوشی کهنه ی قدیمی به چشم می خوره
برش می دارم و جواب می دم
اون مادر بزرگ نیست......
واوای
 

مامان_میناا

Guest
سلااام
این پرسشنامه تحقیق دانشجویی دخترمه درمورد انتخاب و مصرف پوشک

ممنون میشم کمک کنید به پر کردنش
هم کمک به دانشجو هست هم اینکه استادش گفته قرعه کشی میکنن و جایزه میدن. شاید شانس زد و برنده شدیم.

اینم لینکش:


 

بالا