بیاید از خاطرات تباه دوره نوجونیتون تعریف کنید ببینم???

  • شروع کننده موضوع پاندا تپولی
  • تاریخ شروع
استارتر
استارتر

پاندا تپولی

Guest
من یک بار داشتم لباسا رو از روی بند جمع می کردم. بعد خواهرم طبقه بالا بود من پایین داشتم لباس ز ی رها رو جمع می کردم خواهرم نیم ت ن ه می پوشید بهش گفتم خجالت نمی کشی اینا رو می پوشی? بزرگ شدی و فلان و خلاصه داشتیم با خنده و شوخی داشتیم راجب لباس ز ی ر ا حرف می زدیم یک دفعه برگشت دیدم بابام ته حال تو تاریکی نشسته همه ی حرفای مارو شنیده? داشت چپ چپ نگام می کرد رفتم تو زمین آب شدم??
 

اهههههه

Guest
یه بار معلم مون می خواست از رو سکو بیاد پایین وسط کلاس کله پا شد یه دور چرخید???
منم آنقدر به خانم مون بلند بلند خندیدم که پرت ام کرد بیرون آخر سر آنقدر پشت در بهش خندیدم که آوردم داخل
??
خلاصه قرمز کرده بود از خجالت
 

دختر جذاب

Guest
یه بار معلم مون می خواست از رو سکو بیاد پایین وسط کلاس کله پا شد یه دور چرخید???
منم آنقدر به خانم مون بلند بلند خندیدم که پرت ام کرد بیرون آخر سر آنقدر پشت در بهش خندیدم که آوردم داخل
??
خلاصه قرمز کرده بود از خجالت
واییییی??????
 

ویانا ♡

Guest
? ?
یه بار معلم مون می خواست از رو سکو بیاد پایین وسط کلاس کله پا شد یه دور چرخید???
منم آنقدر به خانم مون بلند بلند خندیدم که پرت ام کرد بیرون آخر سر آنقدر پشت در بهش خندیدم که آوردم داخل
??
خلاصه قرمز کرده بود از خجالت
??????????
 

اهههههه

Guest
یه بار وسط راهرو کلاس مون پاهامو دراز کرده بودم مدیر مون اومد جلوم چشماش چهار تا شد منم هی می خواستم پا شم هی رو خانم مون کله پا می شدم وایییییی نگو الان دارم می میرم از خجالت ?????
 

آماندا

Guest
کلاس اول بودم از این تراش خوشگلا که توش دختر پسر داره و آب و برف پیدا کردم آوردم خونه
انقدر بابا مامانم دعوام کردن گفتن هرچی پیدا کنی که مال تو نیست خاک تو سرت????
 

بالا