بچه ها یه اتفاقاتی افتاده

[سینه ام دکان عطاریست]

من دیشب خواب بودم
بعد مامانم میگه دیشب تو پا کامپیوتر بودی تا صبح
میگم من خواب بودم
میگه نه من چند باز دیشب اومدم سراغت گفتم بخواب توهم فقط نگام کردی

 

[Negarm]

توروخدا اگه شوخیه نگو

 

[سینه ام دکان عطاریست]

من دیشب خواب بودم
بعد مامانم میگه دیشب تو پا کامپیوتر بودی تا صبح
میگم من خواب بودم
میگه نه من چند باز دیشب اومدم سراغت گفتم بخواب توهم فقط نگام کردی

تا دلتون هم بخواد اتفاقات وحشتناک برام میافته

 

[سینه ام دکان عطاریست]

توروخدا اگه شوخیه نگو

به خدا جدی میگم مامانم قسم میخوره

 

[Negarm]

به خدا جدی میگم مامانم قسم میخوره

خواب دیدن شاید

 

[سینه ام دکان عطاریست]

تا دلتون هم بخواد اتفاقات وحشتناک برام میافته

من طبقه پایین خونمون میخوابم یه ماه پیش یکی محکم پتورو از سرم کشید

 

[Fatm]

شب گردی نداری؟ من دوران امتحانات شبا تو خواب دوره میکنم دراسو رو

 

[سینه ام دکان عطاریست]

خواب دیدن شاید

میگم توهم زدی میگه بلند شدم اومدم بالا سرت

 

[سینه ام دکان عطاریست]

شب گردی نداری؟ من دوران امتحانات شبا تو خواب دوره میکنم دراسو رو

نه
من یه طبقه دیگه خواب بودم اصلا پایین نبودم در بالا هم قفل بوده

 

[سینه ام دکان عطاریست]

پسرا منم تو خواب راه میرن حرف میزنن
من میترسم میزارمشون سر جاشون

من یه طبقه دیگه بودم چجوری اومدم از طبقه ۳طبقه اول
بعد با کامپیوتز بازی کردم تا خود صبح
بعد چجوری ساعت ۶صبح رفتم طبقه ۳
میگم نکنخ مادرم داره الزایمر میگیره

 

[سینه ام دکان عطاریست]

بابام میگه نصف شب سرکار بودم دختری بلوز شلوار تو خیابون راه میرفته نگو تو خواب زده بیرون
شبا درو قفل کنید

چه باحال

 

[ساحل]

من یه طبقه دیگه بودم چجوری اومدم از طبقه ۳طبقه اول
بعد با کامپیوتز بازی کردم تا خود صبح
بعد چجوری ساعت ۶صبح رفتم طبقه ۳
میگم نکنخ مادرم داره الزایمر میگیره

نمیدونم
من که بچهامو دیدم میگم راست میگه

 

[آیسا]

من خودم وقتی نوجوون بودم دوبارتوی خواب راه رفتم ،ولی خودم همه جارومیدیدم انگاربیداربودم ولی بدون اختیار خودم راه میرفتم بابام بیدارشد بهم حرف زدتوی دلم گفتم بابا نمیدونه که من توی خواب دارم راه میرم..

 

[ترمه]

یا ابلفض این چی بود نصف شبی من خوندم

 

[سینه ام دکان عطاریست]

من خودم وقتی نوجوون بودم دوبارتوی خواب راه رفتم ،ولی خودم همه جارومیدیدم انگاربیداربودم ولی بدون اختیار خودم راه میرفتم بابام بیدارشد بهم حرف زدتوی دلم گفتم بابا نمیدونه که من توی خواب دارم راه میرم..

 

[سینه ام دکان عطاریست]

یا ابلفض این چی بود نصف شبی من خوندم

مو به تن خودم سیخ شده