ی اسنپی بهم گیر داد منم گفتم باشه من شمارتو ذخیره میکنم هر وقت خواستم پیام میدم
اللن میبینم وضعیتش برام اونده
فقط میخواستم خفه شه
نمیدکنم هر چی بدبخت هست ب من شماره میون
عزیزم اول،شروع کرد ک من کار هنری میکنم فرش میبافم کسی حمایت نمیکنه دو ساعت زر زد بعد گفت آیدی ایسنتام رو بزن بعد من گفتم الکی ک نت ندارم گفت من نقطه اتصال رو روشن میکنن من گفتم نمیخواد باشه شماره رو ذخیره ه بعدش من ک ذخیره کردم شروع کرد ب حرف های اضافی گقتن ک من اهل فلانی و تو کجا و چیکا میکنی واینا
اون خودش خیلی زرنگ تر بد
عزیزم اول،شروع کرد ک من کار هنری میکنم فرش میبافم کسی حمایت نمیکنه دو ساعت زر زد بعد گفت آیدی ایسنتام رو بزن بعد من گفتم الکی ک نت ندارم گفت من نقطه اتصال رو روشن میکنن من گفتم نمیخواد باشه شماره رو ذخیره ه بعدش من ک ذخیره کردم شروع کرد ب حرف های اضافی گقتن ک من اهل فلانی و تو کجا و چیکا میکنی واینا
اون خودش خیلی زرنگ تر بد
والا به خدا اصلا هم زرنگ نبود ! تو تنها کاری که باید میکردی ، بیتوجهی بود . برای همهمون حداقل یکبار این مسائل پیش اومده و آشنایی داریم
قدم اول بیتوجهیه که ۹۹ درصد جوابه . اون یک درصدم اگر دیدی جواب نداد ، رک بهش باید بگی آقای محترم رانندگیتونو بکنید و منو به مقصد برسونید . دیگه نمیخوام چیزی بشنوم !
وقتی از موضع ضعف وارد میشی ، معلومه که اون برات میشه "زرنگ" .
والا به خدا اصلا هم زرنگ نبود ! تو تنها کاری که باید میکردی ، بیتوجهی بود . برای همهمون حداقل یکبار این مسائل پیش اومده و آشنایی داریم
قدم اول بیتوجهیه که ۹۹ درصد جوابه . اون یک درصدم اگر دیدی جواب نداد ، رک بهش باید بگی آقای محترم رانندگیتونو بکنید و منو به مقصد برسونید . دیگه نمیخوام چیزی بشنوم !
وقتی از موضع ضعف وارد میشی ، معلومه که اون برات میشه "زرنگ" .
به خدا به همین وقتِ عزیز که داره اذان میگه دقیقا همین اتفاق برام افتاد گفتم الان همه گرفتاری داریم ، خدا کمک کنه . و همین و بس . دیگه تموم شد و نذاشتم ادامه بده