برود بغض کنی خرد شوی دم نزنی

وضعیت
این موضوع قفل شده است

آیلا

عضویت
May 2, 2023
جنسیت
خانم
درد یعنی بزنی دست به انکار خودت
عاشقش باشی و افسوس گرفتار خودت

به خدا درد کمی نیست که با پای خودت
بدنت را بکشانی به سر دار خودت

کاروان رد بشود ، قصه به آخر برسد
بشوی گوشه ای از چاه خریدار خودت

درد یعنی لحظاتی به دلت پشت کنی
بشوی شاعر و یک عمر بدهکار خودت

درد یعنی که نماندن به صلاحش باشد
بگذاری برود ! آه ... به اصرار خودت

بگذاری برود در پی خوشبختی خود
و تو لذت ببری از غم و آزار خودت

درد یعنی بروی ، دردسرش کم بشود
بشوی عابر آواره ی افکار خودت

اینکه سهم تو نشد درد کمی نیست ولی
درد یعنی بزنی دست به انکار خودت ...

.
.
.

ت م


اشک نوشت : غمگین ترین " درد " ، دلبستگی به کسی است که بدانی " هست " اما " اجازهٔ بودن " در کنارش را نداری .


از: علی صفری​
 

وضعیت
این موضوع قفل شده است
بالا