ای خداااااا????

  • شروع کننده موضوع بهار30
  • تاریخ شروع

شادی

Guest
آره امشب خیلی عاشقش شدم

مامانم مریضه پاهاش درد میکنه
بعد بابام شب واسمون شام شاهانه درست کرده بود ک کوفت کنیم ?
گفت نگار بابا دختر قشنگم بیا شام کوفت کن
منم رفتم شام بخورم
یه چندتا گوجه نپخته بدون روغن یه چندتا مایه زرد و سفیدم قاطیش بود ?گفتم این چیه گفت املت?‍♀️???
اومد بگه بسم الله جنه از پشت سر زد رو کولش گفت هاژی سگ باهات هم سفره میشه ک من بخام بشم ??الان من نقش سگ داشتم اونجا??‍♀️
خلاصه خیلی مهربون شده بود
الانم شما برگشتین
اینا همش نشونست??
این پستت رو الآن دیدم‌ببخش وای خدا از دست تو دختر???????????
 

بالا