امروز امروز امروز

[بارونِ بهاری؛]

هی گفتم امروز خستم، امروز ناراحتم، امروز فلانی عصبانیم کرد، امروز چون شب قبل دیر خوابیدم حسش نیست، امروز شنبه نیست، امروز اونی که ازش خوشم میاد ایگنورم کرد، امروز برای شروع کافی نیستم، امروز رگ رونم تیر کشید، امروز چیزی که می‌خواستم نشد، امروز کسی بهم عشق نورزید، امروز فلانی زد تو ذوقم، امروز چون خیلی هفته ی سختی داشتم باید استراحت کنم که از فردا بکوب فقط کار، امروز فلان جا سیل اومد، امروز فلان کس مرد، امروز دیگه تهشه از این بدتر نمیشه، امروز گای خالص بود، امروز یکیو از دست دادم، امروز دستم اوخ شد، امروز پریودم، امروز هارمونی دیوار با کمد خوب نیست، امروز خواب موندم دیگه دیر شد، امروز نصفشو بیرون بودم روزم سوخت، امروز کمک بقیه کردم خستم، امروز اینترنتم ضعیفه، امروز روز بازیه، امروز اشتباهی دستم خورد چیزی که نباید پاک شد دیگه حسش نیست، امروز دعوام شد، امروز یادم افتاد پارسال امروز چقد بد بود حالم،امروز باید ماه قبل رو جبران کنم، امروز نمی‌تونم کاری جز آهنگ گوش دادن انجام بدم، امروز درد. امروز امروز امروز امروز شد شیش ماه تأخیر و حالا فرسودگی چون مدت زیادی فقط منتظر موندم حالی که نمی‌خواد خوب بشه خوب شه که شروع کنم، به جای این که یکم جمع کنم خودمو و این لوپ مسخره رو بشکنم.