سلام بچها خیلی حالم بده
من کل شبانه روز بخاطر اخلاق مادرم تو اتاقمم ک کمتر روبرو بشیم کمتر حرمت شکنی بشه قبلا ک پیشش بودم و زیاد روبرو میشدیم چون عصبیه اینجوریه احساس صمیمت میکرد و سر چیزای الکی کلی جیغ میزد و فهش و ناسزا میداد و حتی کتک ولی وقتی تو اتاقم باشم همش و کمتر روبرو بشیم چون جدیم معذب میشه بخواد اذیت کنه و... من تنهایی رو تحمل میکنم دلگرفتگی حتی گرسنگی... بهش گفتم هر کاری داشتی چمیدونم غذا درست کردن تمیز کردن خونه و... صدام بزن میام کمکت اما از اتاقم بیرون نمیام کارو انجام دادم باز میرم تو اتاق فقط کاری داشتی صدام بزن....
حالا امروز مثل همیشه من تنها تو اتاقم بودم اومد گفت غذا درست کن من میرم میام...
منم پاشدم برنج و خورشت درست کردم چای دم کردم و....وقتی اومد منم اومدم تو اتاقم ک روبرو نشیم...
بعد شروع کرد جلوی بابا و داداشم از اتاق بیرون نمیاد این دیوونس من ب شوهرش میگم این اینجوری تو اتاقه تا بفهمه.....بابامم گفت اره بگو....
فک کنید من اگه دستم خیس باشه اب از دستم چکه کنه روی سرامیک و لکه بشه سرامیک شروع میکنه فهش وناسزا و کتک....یبار جوری زد دستم خون شد...
حتی ب همسایه ها و اشناها هم میگه همش تو اتاقه همش تو اتاقه دیوونس....
خسته شدم بچها کاش خدا جونمو میگرفت....زندگیمو سیاه کرده....واگذارش کردم بخدا....