اول دبیرستان بودم. یه دختر بچه مثبت و درس خون و خجالتی و سر به زیر. یه همکلاسی داشتم که فوق شر و شیطون بود. سال اول رو یه بار مردود شده بود و اون سال باهم همکلاس شدیم. مسیر خونه مون یکی بود باهم برمیگشتیم خونه
یه روز تو راه برگشت که زمین خیس بود از بارون و من مثل همیشه سر به زیر ، از مسیری که میرفتیم ۴. ۵ تا پسر یجا ایستاده بودن و به دخترا متلک مینداختن. بهم گفت به فلانی نگاه کن قیافش چجوریه منم سرم پایین بود تا رد شدیم . گفتم دیدمش. عصبی گفت نمیخوردت اگه نگاش میکردی
گفتم اگه درسِت خوب بود میفهمیدی چطوری بدون سربالا کردن دیدمش...
دختره هنگ کرده بود بعد اون روز هرکی از من تعریف میکرد میگفت اینو اینجوری نبین بلده کاره
عکسش افتاده بود توی آب که رو زمین جمع شده بود.موقعی که از کنارشون رد شدم و سرم پایین بود از تو آب میدیدمشون