این داستان :vena cava

[گری]

ترم اول که بودم ،به توصیه ی" ک "که الان ازش متنفرم رفتم کارگاه کار با حیوانات آزمایشگاهی شرکت کردم ،قرار بود اون جا اولین دیدارمون رقم بخوره ولی امتحانش نذاشت که بشه ولی در ازاش دو تا همکلاسیای دیگه اش بودن که از قضا یکی از همکلاسیاش اولین کراش دانشگاهی من بود خیلی این بشر برام جذاب بود و نمیدونستم دانشجوی پزشکیه تا اونموقع حالا بگذریم که اینقدر با این دختر و اون دختر دیدمش که از چشمم افتاده

 

[گری]

خلاصه بگذریم که من و کراش اولم تنها ادمایی بودیم که داوطلب شدیم برای اولین بار رت رو مهار کنیم ،اولم من داوطلب شدم ولی وقتی گفتن فقط همین یه نفر ؟فقط دختر ؟انگار بهش برخورد و گفت منم هستم کنار همم ایستاره بودیم ،قشنگ وقتی داوطلب شدم نگاهشو رو خودم حس میکردم خوب همه زوم کرده بودن رو من منم ترسو و فوبیا داشتم از جونورا ،یادمه وقتی میخواستم بگیرم رت رو تو دستم ،کل بدنم میلرزید اینقدر که از بچه هایی که بهمون آموزش میداد از چشمام فهمیده بود ،تهشم رت از دستم ول شد ودو تایی به هول و ولا افتاده بودیم فرار نکنه حیف نیست صحنه اش ،یه جیغ بلندم کشیدم کع نگم براتون

کلا چهار تا دانشجو پزشکی بودیم ،بقیه پیرا پزشکیا بودن و تنها دختر پزشکیم من بودم ،از چهارتامون سه تامون مقطع علوم پایه بودیم ،کراش سابقم و دوستش تصمیم گرفته بودن بعد از پایان کار تشریح موش انجام بدن ،من و یکی از دخترای ماماییم رفتیم ببینیم ،هر چند منم پا به پاشون بودم و شروع کردم به کمک کردن به اونا ولی خوب از اونجایی که ترم اولی بودم و هنوز زیاد شناختی نداشتم در حد دبیرستانم جواب میدادم ...

 

[گری]

یادمه وقتی کراشم گفت vena cava گفتم چی میگی ؟برگشت گفت دوباره ،گفتم اوکی خوب یعنی چی ؟یه هو برگشت گفت همون بزرگ سیاهرگ های دبیرستانه ،یه هو برگشت گفت بهش ورید اجوفم میگن گفت میخونی ترم بعد نگران نباش ...

حالا من ترم دویی شدم و هر بار استاد میگفت یا میخونم این واژه با لحن خودش تو ذهنم تکرار میشه خیلی بامزه تلفظ میکرد اینو ...

 

[گری]

حالا جدا از هر چیزی تشریح رت خیلی جالب بود برام ...هر چی دیده بودم و الان میخونم خیلی برام جذابه ،جذاب ترین بخششم جدا کردن اجزاش بود که با این دو نفر انجام دادم ،خخخ ،استادمون میگفت جراح های آینده واقعا به دوست کراش سابقمم میاد جراح بشه خیلی ...

 

[گری]

یادمه وقتی کراشم گفت vena cava گفتم چی میگی ؟برگشت گفت دوباره ،گفتم اوکی خوب یعنی چی ؟یه هو برگشت گفت همون بزرگ سیاهرگ های دبیرستانه ،یه هو برگشت گفت بهش ورید اجوفم میگن گفت میخونی ترم بعد نگران نباش ...

حالا من ترم دویی شدم و هر بار استاد میگفت یا میخونم این واژه با لحن خودش تو ذهنم تکرار میشه خیلی بامزه تلفظ میکرد اینو ...

اینو فیلمشو دارم ...
وای هر بار گوش میدم یه دل سیر میخندم