📖داستان ایرج3📚

عاطفه

⭐⭐سوپر استار⭐⭐
عضویت
May 4, 2023
جنسیت
خانم
توی تخت این پهلو به اون پهلو میشدم از فکر زیاد نمیتونستم بخابم یهو در اتاق باز شد و ایرج آمد نشست کنارم و گفت:عاطفه چته اون فقط ی پیشنهاد داد همین. باشه قبول نمی‌کنیم اما من گفتم میتونیم صاحب ی ماشین بشیم...
چیزی نگفتم و پشتمو ب ایرج کردم
ایرج:الان چته دیوونه ایی بخدا. نشنیدی گفت ک خاهرش فلجه یعنی داغونه. خخخخ تازه افسرده هم هست. خنگ میریم خاستگاری. همین
پتو کشیدم رو سرم ک ایرج از روی پتو سفت بغلم کردم.


چندروزی گذشت با ایرج توی بازار مشغول دیدن لباس بودیم ک موبایلش زنگ خورد. فهمیدم که صاحبخونه هست و ایرج جواب منفی داده و باید تا آخر ماه خالی کنیم....

روزها می‌گذشت و ما مشغول جمع کردن وسایل خونه بودیم. توی اتاق بودم ک ایرج گفت:
عاطفه کجایی بیا سر این مبل بگیر بزاریم اونطرف
گفتم:عه صبر کن اول اتاقو جمع کنیم بعدش اشپزخونه بعد پذیرایی
ایرج:رئیس خونه منم تو زر نزن لطفا
بلند خندید منم با خنده های اون خندیم

صدای در امد
از چشمی دیدم که صاحبخونه هست
در باز کردم بعد از تعارف گفت:من بابت حرفای اونروز شرمندم... اما خاستم بیام هم عذرخواهی کنم هم بگم اگه اون شرط قبول کنید امسال علاوه بر پول پیش، اجاره هم نمیگیرم


هردوی ما ساکت نشسته بودیم وقتی صاحبخونه این رفتار مارو دید بدون خدافظی رفت و من ب ایرج گفتم:یعنی یک سال مجانی توی این خونه باشیم ک تو فقط ی خاستگاری الکی بری
ایرج:خر بیا قبول کنیم کلی تو زندگی جلو میوفتیم

من به کارتن های گوشه پذیرایی نگاه میکردم

قسمت 4امشب میزارم
 

زهرای خوشبخت

⭐کاربر ویژه⭐
عضویت
Mar 28, 2024
جنسیت
خانم
توی تخت این پهلو به اون پهلو میشدم از فکر زیاد نمیتونستم بخابم یهو در اتاق باز شد و ایرج آمد نشست کنارم و گفت:عاطفه چته اون فقط ی پیشنهاد داد همین. باشه قبول نمی‌کنیم اما من گفتم میتونیم صاحب ی ماشین بشیم...
چیزی نگفتم و پشتمو ب ایرج کردم
ایرج:الان چته دیوونه ایی بخدا. نشنیدی گفت ک خاهرش فلجه یعنی داغونه. خخخخ تازه افسرده هم هست. خنگ میریم خاستگاری. همین
پتو کشیدم رو سرم ک ایرج از روی پتو سفت بغلم کردم.


چندروزی گذشت با ایرج توی بازار مشغول دیدن لباس بودیم ک موبایلش زنگ خورد. فهمیدم که صاحبخونه هست و ایرج جواب منفی داده و باید تا آخر ماه خالی کنیم....

روزها می‌گذشت و ما مشغول جمع کردن وسایل خونه بودیم. توی اتاق بودم ک ایرج گفت:
عاطفه کجایی بیا سر این مبل بگیر بزاریم اونطرف
گفتم:عه صبر کن اول اتاقو جمع کنیم بعدش اشپزخونه بعد پذیرایی
ایرج:رئیس خونه منم تو زر نزن لطفا
بلند خندید منم با خنده های اون خندیم

صدای در امد
از چشمی دیدم که صاحبخونه هست
در باز کردم بعد از تعارف گفت:من بابت حرفای اونروز شرمندم... اما خاستم بیام هم عذرخواهی کنم هم بگم اگه اون شرط قبول کنید امسال علاوه بر پول پیش، اجاره هم نمیگیرم


هردوی ما ساکت نشسته بودیم وقتی صاحبخونه این رفتار مارو دید بدون خدافظی رفت و من ب ایرج گفتم:یعنی یک سال مجانی توی این خونه باشیم ک تو فقط ی خاستگاری الکی بری
ایرج:خر بیا قبول کنیم کلی تو زندگی جلو میوفتیم

من به کارتن های گوشه پذیرایی نگاه میکردم

قسمت 4امشب میزارم
خوبه خوشم نیومد
 

بالا