استارتر
استارتر

پاندا تپلی

Guest
صفحه های 11،12،13

قانون توانگری

(( و آن قادر مطلق تو را ایمن ساخته و گنجی بیکران در اختیارت قرار داده است .))

ازمهمترین نکاتی که در کتاب مقدس به آن اشاره شده این است که خداوند روزی رسان همه انسان‌هاست و آدمی می تواند با آنچه که بر زبان می آورد، سهم الهی خود را دریافت کند. البته باید هر کلامی که بر زبان می آورید ، به طور کامل به آن باور داشته باشید.

یکی از انبیای خداوند می‌گوید: (( کلامی که از دهان من خارج می شود، اثر خود را بر دنیای پیرامون من تا بی نهایت خواهد داشت و وقتی همه چیز را برای رسیدن به خواسته ی من جفت و جور کرد ، به خود من باز خواهد گشت .))امروزه می دانیم که کلمات و جملاتی که از زبان ما بیرون می آیند، دارای امواج و بسامدهای بسیار نیرومندی هستند که وجود و ماهیت ما را شکل می دهند .

زنی آشفته و نگران به نزد من آمد و گفت که تنها به خاطر سه هزار دلار ،می خواهند او را در پانزدهم ماه بازداشت کنند.او دیگر درمانده شده و راهی برای جور کردن این مقدار پول به ذهنش نمی رسید. به او گفتم که خداوند روزی رسان است و از خزانه پنهان خود کار او را راه خواهد انداخت؛ گفتم که برای هر درخواستی از خداوند ،اجابتی است که به موقع تحویل آدمی خواهد شد.

پس آنچه که لازم بود را بر زبان آورده و از خداوند سپاسگزاری کردم که به موقع،آن سه هزار دلار را از راهی حلال به او خواهد رساند.از آن زن خواستم که به بخشندگی خداوند ایمان کامل داشته باشد و این باور را در عمل نشان دهد. پانزدهم ماه شد و هنوز پولی جور نشده بود.

با یک تماس تلفنی از من پرسید که حالا باید چه کار کند.

گفتم: (( امروز شنبه و تعطیل رسمی است، پس فعلا نمی توانند تو را بازداشت نمایند. تنها کاری که باید بکنی این است که مانند یک ثروتمند رفتار کنی. چنان رفتار کن که انگار مطمئن هستی تا دوشنبه که ادارات باز خواهند بود، پول لازم را دریافت خواهی کرد.)) از من خواست تا ناهار را در کنار هم باشیم و به او قوت قلب بدهم .وقتی در رستوران بودیم ، به او گفتم : ((حالا دیگر لازم نیست که صرفه جویی کنیم یک غذای گران قیمت سفارش بده و طوری رفتار کن که انگار همین الان هم آن سه هزار دلار جور شده است.))



((باور داشته باشید که وقتی در دعاهایتان چیز را طلب می کنید ،از پیش به شما تقدیم شده است . ))صبح روز بعد که شد باز هم با من تماس گرفت و از من خواست که تمام روز را در کنار او باشم. به او گفتم: (( نه ،لازم نیست! زیرا خداوند در کنار تو است و خدا هرگز دیر نمیکند.))

بعد از ظهر که شد، دوباره با من تماس گرفت، در صدایش طنین هیجان و شادی شنیده میشد : ((عزیزم انگار یهو معجزه شد! امروز صبح توی اتاقم نشسته بودم که یکی زنگ زد. به خدمتکار ساختمان گفتم که جواب ندهد. اما خدمتکار از پنجره یک نگاه به بیرون کرد و گفت که پسرعمومه ، همونی کعه ریش بلند سفید داره .بهش گفتم که صداش کنه. به سر کوچه رسیده بود که صدای خدمتکار و شنید و برگشت. یه مدت با هم حرف زدیم و بعدش که میخواست بره ،رو به من کرد و گفت: (( راستی وضع مالیت چطوره ؟))قضیه ۳ هزار دلار و به او گفتم اونم گفت : ((نگران نباش سر ماه سه هزار دلار بهت میدم . دلم نمی خواست بهش بگم که قراره دوشنبه منو تحت تعقیب قرار بدن. حالا هم نمیدونم باید چیکار کنم، آخه باید تا سر ماه یه جوری ردش کنم . من همین فردا این پول می خواستم)) به او گفتم: (( پس به دعا و درخواست قبلی مان ادامه می دیم.))

سپس گفتم: (( کائنات هرگز دیر نمی کند. خداوند را سپاس می‌گویم که این زن تا همینجا هم این پول را از جانب غیب دریافت کرده است و به موقع آن را به طور عملی نیز دریافت خواهد نمود.)) صبح روز بعد پسر عمویش با او تماس گرفت و گفت: (( بلند شو بیا دفترم تا پول بهت بدم.)) بعد از ظهر که شد سه هزار دلار در حساب بانکی آن زن بود و در حالی که لبخندی به پهنای صورتش بر چهره داشت، چک‌های مربوط به پرداخت بدهی‌اش را امضا نمود.

اگر کسی تقاضای موفقیت کند اما در قلبش منتظر شکست باشد، همان چیزی را دریافت خواهد کرد که انتظارش را دارد. برای مثال مردی پیش من آمد و از من خواست تا برایش دعا کنم که بدهی اش صاف شود .

اما فهمیدم تمام مدت دارد پیش خودش فکر می‌کند که اگر بدهی هایش صاف نشد آنگاه چه پاسخی بدهد و با این کار، دعاهایم را نیز خنثی کرد.او باید خود را در حال پرداخت بدهی‌هایش می‌دید.

در کتاب مقدس در این مورد مطلب شگفت انگیزی است .داستان سه پادشاه که در بیابان گیر کرده و دیگر برای افراد و اسب هایشان آب نداشتند . آنها با یکی از انبیا خداوند مشورت کرده و او پیام عجیب خداوند را به آنها رساند.

((خداوند می‌فرماید ،حالا که هیچ باران و بادی وجود ندارد، در این دره تا می توانید گودال بکنید .))

انسان باید درست زمانی که دیگر هیچ نشانه‌ای از نجات نیست ، انتظار دریافت تقاضای اش را داشته باشد.





 
استارتر
استارتر

پاندا تپلی

Guest
صفحه های 14،15


برای مثال: درست در همان سالی که نیویورک دچار بحران مسکن شده بود، زنی باید هر طور شده برای خود آپارتمانی پیدا می‌کرد. تقریباً غیرممکن به نظر می‌رسید دوستانش با تاسف به او گفتند: (( خیلی حیفه که مجبوری وسایلت را توی یک انباری جا بدی و بری مسافر خونه زندگی کنی آآ!)) اما او پاسخ داد: ((نمی خواد دلتون به حال من بسوزه! همیشه همه کارا واسه من جور میشه. اگه ندیدین من یک آپارتمان گیر بیارم!))

و سپس این جمله را تکرار کرد: (( پروردگارا، مرا به همان آپارتمانی که برای من مناسب است، برسان.)) او اطمینان داشت که هرگاه درخواست از کائنات شود بی شک اجابتی نیز در کار خواهد بود و از آنجا که به خوبی بل نوع کارکرد کائنات آشنایی داشت، هرگز برای رسیدن به خواسته هایش شرط و تردید را در نظر نمی گرفت و مطمن بود که اگر کسی به خداوند تکیه زند،هرگز درمانده نخواهد ماند.

می خواست تا چند پتوی نو بخرد که ناگهان افکار پلید به سراغش آمدند: (( اگر پتوها را خریدی و به آپارتمانت نرسیدی، چه؟ آن وقت پتو ها روی دستت می ماند!)) برای لحظه ای ترس به جانش رخنه کرد اما خیلی سریع خود را از زیر این تردیدها و ترس ها بیرون کشید و گفت: (( با خرید این پتوها، من در واقع همان گودال ها را می‌کنم!)) به این ترتیب ذهن خود را تنها برای رسیدن به آپارتمان دلخواهش متمرکز کرد و طوری عمل نمود که انگار از پیش آن آپارتمان را تنها برای او کنار گذاشته اند.

انگار که معجزه ای رخ داده باشد ،او به آپارتمانش رسید ،در حالی که بیشتر از ۲۰۰ نفر دیگر برای خرید آن آپارتمان ثبت نام کرده بودند.

خریدن آن پتو ها که نشان می‌داد تا چه حد از رسیدن ، به خواسته اطمینان دارد، سرانجام او را به آنچه می‌خواست، رساندند.

گمان نمی کنم نیازی باشد به شما بگویم که گودالهای کنده شده توسط آن سه پادشاه پر از آب شده بودند.

کسی که تاکنون به باور قلبی نرسیده است ، برایش مشکل است که معنویت را در زندگی اش وارد کرده و کارها را به باور قلبی بسپارد. افکار منفی که همیشه با ترس و تردید همراه هستند، بر روی ضمیر ناخودآگاه ما اثر می گذارند. ترس ها و دودلی ها، افکار منفی، تردیدها همگی ((لشکریان کثیف دشمن هستند)) که باید در ابتدا بر آنها چیره شویم.اکنون می‌توان به این توضیح رسید که چرا ((همیشه تاریک ترین ساعت، درست پیش از برآمدن طلوع آفتاب )) قرار دارند!

پیش از رسیدن به هر دستاورد بزرگی، ابتدا باید آزاردهنده ترین افکار له کرده و شکست دهیم.

وقتی جمله ای مثبت و پر از انرژی معنوی را تکرار می‌کنیم، در واقع تمام آن چهارچوب های کثیف و پوسیده ی ضمیر ناخودآگاهمان را به مبارزه دعوت کردیم. بدین ترتیب با ((افکار نادرست مان)) رو در رو می شویم تا بتوانیم خودمان را از شرشان خلاص کنیم.

یادتان باشد ، هرگاه بخواهید دست به تغییر بزرگی بزنید، تمام آن افکار پوسیده ی منفی قدیمی،شما را به مبارزه دعوت می‌کنند تا دوباره سر جای اول تان برگردید، آنها می‌خواهند بدانند که شما تا چه حد در تصمیم خود جدی هستید.

آدمی فقط زمانی می تواند به آنچه می خواهد برسد که خود را به راستی، بدون هیچ تردیدی ، چنان ببیند که انگار از پیش به خواسته اش رسیده است.

به پیروان دین یهود گفته شده بود می‌تواند تا تمام آن زمینی که به‌ چشم می‌بیند را مالک باشند. این حقیقت در مورد همگان صدق می کند. هرر انسانی مالک ان زمینی خواهد بود که در ذهن خود باور دارد که مال او است .تنها کاری که باید برای رسیدن به آرزوهایتان بکنید این است که هرگز چشم از نقطه ی مورد نظرتان بر ندارید، و یادتان باشد که همیشه درست پیش از رسیدن به نقطه مورد نظر موفقیتان ، تمام ناامیدی ها و شکست های ظاهری به سراغتان می آیند افکار منفی هرگز دلشان نمی خواهد که شکست بخورند!


 
استارتر
استارتر

پاندا تپلی

Guest
صفحه های 16 و 17

وقتی پیروان موسی به سرزمین موعود رسیدند از ورود به آنجا ترسیدند. آنها بر این باور بودند که آن سرزمین پر از دیو های خطرناکی است که آنها در برابر شان به اندازه پشه هم نیستند. در کتاب مقدس شان هست که : ((و در آنجا دیو هایی را دیدیم که در مقابل آنها خود را به اندازه ملخ می انگاشتیم .))این در مورد همه انسان‌ها صدق می‌کند.

و اما انسانی که از قوانین معنوی کائنات آگاهی دارد، هرگز از ظواهر موقعیتی که در آن قرار دارد، ترسی به دل راه نمی دهد و حتی وقتی که انگار به راستی اسیر مشکلات و ناکامی‌ها شده است ، باز هم لبخند می‌زند . در واقع او هرگز از رسیدن به رویای خود دست بر نمی دارد و پیشاپیش ، از اینکه و آرزوی خود رسیده است ،خداوند را سپاس می گوید.

می‌توان در مثالی از مسیح این موضوع را بازتر کرد. او می‌گوید: (( مگر نه اینکه می گویید تا ۴ ماه دیگر محصول خود را درو خواهید نمود ، از هم اکنون به شما می‌گویم که به مزرعه خود نگاه کرده و ببینید که محصول خود را برداشت نموده اید.)) در واقع می‌دانست که بینش او در جهان مادی ما نفوذ می کند و می توانست تمام۴ بعد حقیقی دنیا را ببیند: حقیقتی که از ذهن الهی ما سرچشمه می‌گیرد. بنابراین باید چشم‌ ما همیشه طرف نقطه ی پایانی سفر مان باشد و چنان آن را باور کنیم که انگار از هم اکنون به مقصد رسیده ایم. درخواست شما می تواند در مورد سلامتی، رابطه محبت آمیز، نعمات بیشمار، خرید خانه و یا رابطه تان با دوستان باشد. تنها باید آن را طوری تصور کنید که انگار همین الان نیز به آن دست یافته اید.

تمام اینها آرزوهای بی نقص هستند که در ذهن الهی و نامحدود ماحک شده‌اند
(آنچه که به آن ضمیر ابرهوشیار می گویند) و باید از طریق این ضمیر ذهنی به دست آیند، نه از طریق خود بشر.

برای مثال مردی پیش من آمد تا برای او دعا کنم که در کارش موفق شود. برای آنکه بتواند کاری را شروع کند ، باید تا تاریخ معین، ۵۰ هزار دلار سرمایه اولیه را جور میکرد. وقتی با ناامیدی پیش من آمد، دیگر چندان فرصتی نداشت .
او نتوانسته بود برای آغاز کسب و کارش شریکی برای سرمایه‌گذاری پیدا کند و همچنین هیچ بانکی هم به او وام نداده بود. گفتم : ((فکر می کنم
نتونستی توی بانک روی هدفی که داشتی تمرکز کنی و اینجوری کارت پیش نرفته. اگه بتونی خودتو متمرکز نگهداری، اونوقت توی هر شرایطی هم باشی ،می تونی کنترل اوضاع رو توی دستت بگیری)) و سپس اضافه کردم: (( به همون بانک برگرد. من هم برایت دعا می کنم.)) دعای من برای او این بود: (( هر کسی که ارتباطی با کار بانکی تو دارد ، تو را دوست می دارد. پس بگذار تا از این شرایط، آنچه خدا برایت می‌خواهد محقق شود.)) او در جوابم گفت: ((ببخشیدآ! خانم،چیزی که شما دارین میگین جزو محالاته! فردا شنبه است، بانک فقط تا ساعت۱۲ بازه. هرچی هم که زور بزنم،با قطار تا قبل از ساعت 10 اونجا نمیرسم. فردا هم مهلت من خلاص میشه و میره پی کارش! هر کاری هم که بکنم، اونا یه روز که این وام رو جور نمی کنن.)) به او گفتم: (( خداوند به زمان نیازی ندارد و هیچ وقت هم دیر نمی کند. در ضمن کسی که خدا را دارد، هیچ چیزی برایش غیر ممکن نیست))


 
آخرین ویرایش:
استارتر
استارتر

پاندا تپلی

Guest
صفحه های 18 و 19


و افزودم: ((من ازاین کسب و کار شما چیزی سر در نمیارم، اما خدا را خیلی خوب می‌شناسم .))او پاسخ داد: ((حرف‌های شما آدمو خیلی امیدوار می کنه. اما تا پام رو از اینجا بزارم بیرون، تمام این افکار دوباره حالمو میگیره.)) او در شهری دور از آنجا زندگی می کرد. حدود یک هفته از او خبری نداشتم تا اینکه یک نامه از طرف او به دستم رسید: ((حق با شما بود.پولی که می خواستم جور شد! دیگه هیچوقت به اونچه که به هم گفتین، شک به دلم راه نمیدم))

چند هفته گذشته دوباره او را دیدم. از او پرسیدم: ((خب، چطوری جور شد؟ انگار همچینم وقت کم نداشتی!)) گفت: ((خیلی دیر رسیدم .یعنی یک ربع به ۱۲ بود که با قطار به بانک رفتم . با احتیاط داخل بانک رفتم و گفتم که وام می خوام. باورم نمی شد ،اصلاً ازم سوال نکردن و وامم رو تصویب کردند و در جا ریختن به حسابم!))

آن ۱۵ دقیقه آخر از سوی خداوند برای او کنار گذاشته شده بود و خدا هرگز دیر نمیکند! امکان نداشت آن مرد به تنهایی به چنین چیزی دست یافته باشد.او به کمک نیاز داشت تا
چشم از هدفش بر ندارد و ناامید نشود این همان کاری است که هر انسانی می تواند برای همنوع خودش انجام دهد، به دیگران کمک کنید تا هرگز تسلیم تهدیدها و ترس ها نشوند.

مسیحی نیز این حقیقت را به خوبی می دانست و برای همین هم می گفت: ((هرگاه دو نفر از شما دست به دست یکدیگر دهند تا به آنچه که می‌خواهند برسند، خداوند همه چیز را به حرکت در می آورد تا آنها را به خواسته شان برساند.)) بیشتر مردم وقتی خیلی به هدف خود نزدیک می شوند ،ترس به دلشان افتاده و دچار تردید می‌شوند.

دوست شما ، یا همان کسی که می تواند شما را همراهی نماید ، همیشه موفقت، سلامتی یا به وفور نعمت را برای شما می خواهد و هرگز در این مورد تردید به دل راه نمی دهد زیرا او آنقدر در درون شرایط شما غرق نشده است که خودش هم دچار ترس شود.

وقتی می‌خواهید خواسته خود را اجرا کنید، کار به مراتب مشکل تر از زمانی که بخواهی خواسته دیگران را اجرا نمایید. پس اگر در کار خود دچار تردید و دودلی شدید، هرگز کمک خواستن از دیگران را فراموش ننمایید .

روزی یکی از افراد باهوشی که در زمینه مهارتهای زندگی کار می کرد گفت: (( اگر انسان دیگری شما را آدم موفقی ببیند، شما هرگز شکست نخواهد خورد .))دربینش هرکسی قدرتی شگرف وجود دارد. می‌توانید با کمی پژوهش و تحقیق دریابید که تعداد بسیاری از انسان های بزرگ و موفق دستاوردهای خود را به همسرانشان، خواهرانشان، یا دوستانشان مدیونند، همان‌هایی که به توانایی هایشان باور داشتند و هرگز خللی در اراده آنها وارد نشده است!

 
استارتر
استارتر

پاندا تپلی

Guest
صفحه های 21 و 22

قدرت کلام


(( شما را از روی سخنانتان قضاوت خواهند نمود و بر اساس کلامتان، بر شما حکم خواهند نوشت ))

کسانی که از قدرت کلام آگاهی دارند، مراقب تمام جملات و کلماتی که به کار می‌برند، هستند. تنها کافی است که واکنش حسی کلمات را در نظر بگیریم تا مطمئن شویم که هر کلامی هرگز بدون پیامد نیست. در واقع هر کلامی به زبان می آوریم، به مرور شخصیت ما را میسازد.

مردی را می شناختم که دائم تکرار می کرد: (( هیچ وقت ماشین گیرم نمیاد! همین که پا میذارم توی خیابون انگار همه ماشینا غیبشون میزنه!))

برخلاف او، دخترش همیشه می گفت: (( من هیچ وقت بی ماشین نمی مونم پام که به خیابون میرسه ،همیشه یک ماشین جلوی پام ترمز میکنه .)) و تا سالها به همین روال گذشت. در واقع هر یک از آن‌ها قانون مربوط به خود را در زندگی‌اش ثبت کرده بود .یکی از آنها قانونی برای شکست خوردن و دیگری برای موفقیت." روانشناسی خرافات " بدین شکل به وجود می‌آید!

وقتی کسی نعل اسب یا پای خرگوش را برای جلوگیری از حوادث تلخ و یا خوش شانسی به کار می‌برد، دیگر به این فکر نمی‌کند که این دو اصلاً قدرتی ندارند. در واقع این کلام و باورهای خود ما است که در ضمیر ناخودآگاه ما اثر گذاشته و ما را منتظر موارد مثبت میکند تا خوش شانسی به سراغمان بیاید. یا " شرایط خوش اقبالی" را به سمت ما جذب می نماید. البته به تجربه ثابت شده است آدمی که در معنویت سیر می کند، به قوانینی بالاتر باور دارند پس دیگر تحت تاثیر چنین قوانینی قرار نمی گیرد. آدمی قادر نیست تا گذشته خود را تغییر دهد ، اما می تواند خاطرات تصاویر نقش بسته در ذهنش را حذف کند، و کنار بگذارد.

برای مثال دو مرد در کلاس های من حضور داشتند که چند ماهی در کسب و کار خود بسیار موفق بودند، اما خیلی ناگهانی، همه چیز را از دست دادند. و سعی کردیم تا شرایط را مورد بررسی قرار دهیم. متوجه شدم آنها به جای آنکه برای موفقیت به خدا تکیه کنند، و از عبارات تاکیدی واقعی بهره بگیرند؛ هر یک برای خودشان یکی از آن میمون های خوش شانسی را خریده بودند. میمون هایی که معمولا امروزه از پلاستیک ساخته می‌شوند. به آنها گفتنم: (( خب پس معلوم شد؛ که چه خبره، شما به جای اینکه به خدا تکیه کنید ، رفتید سراغ این مجسمه های میمون نما. !! بندازین شون دور! و فقط قانون بخشندگی خدا را توی زندگیتون به کار بگیرین ! )) انسان می تواند خود را بخشیده و همیشه افکار منفی را از خود دور کند .

میمون های پلاستیکی را در آتش زغال سوزاندند و کسب و کار آنها دوباره بر روی مدار موفقیت قرار گرفت. منظور من این نیست که حالا دیگر باید وسایل تزیینی خود را نیز دور بیندازید، اما باید همیشه حواسمان جمع باشد، که تنها یک قدرت مطلق در این دنیا وجود دارد؛ و آن "قدرت خداوند "است. هر چه هست، هر قدرت دیگری که در این دنیا می بینید، همگی از قدرت مطلق خداوند سرچشمه می گیرد. اجسام نیز تنها می توانند به عنوان نماد امید و منتظر موارد مثبت بودن، به کار گرفته شود.

روزی با یکی از دوستانم بودم که بسیار ناامید شده بود. و وقتی داشتیم از خیابان رد می شدیم او نعل اسبی پیدا کرد. با خوشحالی گفت که حتما خدا این را برایش فرستاده تا دوباره قوی شده و شانس به در خانه اش رو کند.


تنها چیزی که در آن زمان داشت بر روی ذهن او اثر می‌گذاشت، همان نعل اسب بود. امید او به یک باور قلبی تبدیل شدو در نهایت به موفقیت‌های شگفت‌انگیزی رسید. باید این را به شما بگویم ، آن مرد ها تنها به میمون ها متوسل شده بودند؛ اما این زن حواسش به قدرتی بود، که در پشت این نعل اسب قرار داشت؛ قدرت خدا.

 
استارتر
استارتر

پاندا تپلی

Guest
صفحه های 23 ، 24 ،25

در مورد خود من خیلی طول کشید تا باور کنم که هیچکدام از اشیا باعث بدبیاری نمی شوند . هرگاه که اتفاق بدی می افتد ، من نیز دچار یاس و ناامیدی می شدم. سرانجام متوجه شدم که تنها یک چیز می تواند ضمیر ناخودآگاه مرا زیر و رو کند و آن هم این نکته بود: (( قدرت دومی در این جهان هستی وجود ندارد . تنها یک قدرت هست و آن هم خدا است ، پس چیزی به نام ناامیدی هم وجود ندارد و کسی که خدا را داشته باشد، همواره به طور شگفت انگیزی شاداب و خندان است .))


ناگهان تغییر را حس کردم و شادابی چنان به طور پیوسته بر سر راهمان قرار گرفت که به راستی انگشت به دهان ماندم .

دوستی داشتم که ادعا می کرد اگر سرش را هم قطع کنند ، هرگز از زیر نردبان رد نخواهد شد ! زیرا در باور برخی افراد ، اینکار باعث بدبختی و بلایای عجیب و غریبی می شود ! به او گفتم : (( اگر از همچین چیزی به ترسی ، یعنی قبول کردی که
دو تا قدرت توی این دنیا هست ، یکی شر و یکی هم خیر . در حالی که باید فقط به یک قدرت ایمان داشته باشی و آن هم قدرت مطلق الهی است ، قدرتی که چنان والا و عظیم است که دیگه جایی برای شر باقی نمیذاره . فقط آدمیزاد که واسه خودش شر کاذب درست میکنه . پس اگه میخوای به این باور برسی که فقط قدرت خدا وجود داره و شر نه قدرتی داره و نه اصلا واقعیه ، تا یه نردبون دیدی ، از زیرش رد شو! می بینی که هیچی نمیشه ! )) چند روز بعد به سراغ صندوق اماناتش در بانک رفت . در بانک یک نردبان کار گذاشته بودند که برای رسیدن به صندوق ، باید حتما از زیر آن رد می شد و راه دیگری نبود ! ترسید و از همان راهی که رفته بود ، برگشت ! انگار که ببری درنده در سر راهش گذاشته بودند و او نمی توانست با آن گلاویز شود ! وقتی دوباره پایش را در خیابان گذاشت ، به یاد جملات و حرفهای من افتاد و عزم خود را جزم کرد تا برای یک بار هم که شده ، از زیر این نردبان رد شود . تصمیم وحشتناکی بود ! انگار که می خواست به جنگ همان ببر درنده برود ! او برای سالیان دراز ، ذهنش را اسیر نردبانها کرده بود . به طرف نردبان رفت ، نفسش را حبس کرد ، و سپس دید که دیگر نردبان در آنجا نیست !معمولاً چنین اتفاقاتی رخ می‌دهد!اگر کسی تصمیم بگیرد که بر مانعی چیره شود ، آنگاه می بیند که اصلاً مانعی در کار نیست ! به این مورد قانون عدم مقاومت میگویند که دارای اهمیت زیادی است است .

بزرگی می گوید که
شهامت ، انسان را به نبوغ رسانده و جادو میکند . با شهامت به سمت موانع بروید تا متوجه شوید که اصلاً مانع در کار نیست ! وقتی با شهامت به طرف مشکلات می روید ، می بینید که همه آنها پوچ و تنها زاییده افکار منفی شما هستند .

در واقع این خود ترس بود که نردبان را بر سر راه آن زن می گذاشت و وقتی دیگر از آن نترسید ، دیگر وجود خارجی هم نداشت .

باید حواسمان باشد که نیرو های پنهان ذهن ما همواره دارند بر ضمیر ناخودآگاه ما اثر می گذارند و این خود ما هستیم که سررشته اوضاع را به دست داریم ، گرچه ممکن است حواسمان به این موضوع نباشد . بسامدهای قدرت کلام ما دارای چنان نیرویی باشکوهی است که هر چه بر زبان می آوریم به سوی خود ما باز می گردد . کسانی که دائم برای خودشان بیماری می تراشند و از مریضی حرف میزنند ، بیماری ها را به سمت خود جذب می کنند .

حتی بسیاری از افراد وقتی به این حقیقت پی می برند باز هم نمی توانند در گفتار خود دقت کنند . دوستی دارم که وقتی دارد با تلفن حرف میزند . همیشه می گوید: (( پاشو بیا اینجا تا عین اون قدیما باهم وراجی کنیم .))این عبارت که عین اون قدیما او را جی کنیم ، به معنی یک ساعت به کاربردن ۵۰۰ تا ۱۰۰۰ کلمه مخرب است . اغلب این گفتگوها شامل : شرایط مالی افتضاح ، شکست در زندگی ، بیماری و خلاصه نالیدن است .

من نیز اغلب در جوابش می گویم : ((نه ، ممنون . من اونقدر از این وراجی ها کردم که واسه هفت پشتم هم بسه!اینجور وراجیا بدجوری واسه آدم گرون تموم میشه . اما اگه به جای اون وراجیا ، از چیزای مثبت حرف بزنیم ، خیلی هم خوشحال میشم . در مورد چیزهایی که از زندگی میخوایم ، نه اون ورا جیای قدیم که اصلاً دوستشون نداریم .))

ضرب المثلی هست که میگوید:
(( تنها برای سه چیز از کلام تان بهره بگیرید: درمان بیماری ، برکت و نعمات خداوند ، و نیک بختی و عاقبت بخیر شدن .))

آنچه که آدمی در مورد دیگران می گوید ، دیگران هم در مورد او خواهند گفت . و هرچیز را که برای دیگران بخواهد ، در واقع برای خودش خواسته است .

((نفرین کردن دیگران مانند این است که به امید مرگ دشمنانت ، خودت جام زهرا بنوشی .))

چنانچه کسی برای دیگری بدبختی طلب کند ، شک نکنه که خودش گرفتار بدبختی خواهد شد . اگر کسی به دیگری کمک کند تا موفق شود ، در واقع خود را به سوی موفقیت رهنمون ساخته است.


سلامت بدن ما می تواند با کلام و بینشی پاک و شاداب ، دوباره خود را بازسازی نماید و به طور کامل از بیماری‌ها و بلایا رهایی بیابد . کسی که از نیروهای پنهان ذاتی خود آگاه باشد ، می داند که بیماری ها از ذهن ما سرچشمه می گیرد و برای تندرستی ،ابتدا باید ذهن را پاک نمود .

 
استارتر
استارتر

پاندا تپلی

Guest
صفحه هاي 26 ، 27

روح ما در واقع همان ضمیرناخودآگاه ما است که باید از هر نوع اندیشه پلید پاک شده و آزاد و رها باشد . در کتاب مقدس نوشته اند:(( خداوند روح مرا مرهم می گذارد تا دوباره ساخته شود.)) بر اساس آن ضمیر ناخودآگاه یا همان روح مان ، باید از باورهای درست بازسازی شود و(( وصال روحانی ))به معنی وصال روح ما با معنویت است ؛یعنی باید ضمیر ناخودآگاه مان را به ضمیر ابر هوشیارمان پیوند بزنیم تا با هم یکی شوند . هرگاه که ضمیر ناخودآگاه ما سرشار از باورهای والاي ضمير ابر هشيارمان شود،آدمی خود را به خداوند پیوند میزند. ((آفریدگار از روح خود در من دمیده است پس من با او یکی میشوم .)) این عبارت یعنی آن که آدمی سرشار از باورهایی شود که خدا برای او می‌خواهد و اینگونه است که می‌گویند انسان روحی الهی دارد و توانسته است بر تمام مخلوقات ، ذهن خود ، جسم خود و بر همه چیز مسلط شود .

می توان به جرات گفت که بیماری و ناراحتی از عدم پیروی از قانون عشق سرچشمه می گیرد . می خواهم در اینجا دستور دیگری را برای شما تجویز کنم به یکدیگر عشق بورزید و بدانید که در بازی زندگی ، عشق و نیکی به یکدیگر می تواند در هر بیماری و بدبختی چیره شود .

برای مثال زنی را می شناسنم که سال‌های سال دچار یک بیماری پوستی دلخراش بود . هیچ پزشکی نتوانسته بود او را بهبود بخشد و خودش هم دیگر ناامید و درمانده به نظر می‌رسید.او هنرپیشه تئاتر بود و می‌ترسید که مجبور شود تا حرفه خود را کنار بگذارد و دیگر راهی به ذهنش نمی رسد که بتواند به کارش ادامه دهد. اما باز هم در یکی از نمایش هایش خوش درخشید و بسیار مقتدر ظاهر شد .منتقدین خیلی از بازی او تعریف و تمجید کردند و همین باعث شادی و سرور او شد اما روز بعد ، برگه اخراج خود را دریافت نمود ! یکی از بازیگران مرد به موفقیت او حسودی کرده و پشت سرش برای او زده بود تا اخراجش کنند. تنفر و انزجار تمام وجود او را دربرگرفت داد زد: (( یا خدا نزار کینه این مرد رو به دل بگیرم . آن شب او ساعات زیادی را در سکوت سر کرد .

او گفت خیلی زود در سکوتی عمیق و معنوی فرو رفتم . احساس می کردم که با خودم ، با آن مرد و با تمام ذره ذره زندگی‌ام ، در آرامش درونی قرار گرفته‌ام.دو شب دیگر نیز خودم را در چنین آرامشی فرو بردم و در شب سوم ، در کمال تعجب دیدم که تمام آن بیماری پوستی ام هم برطرف شده است انگار که اصلا هرگز دچار چنین مریضی نشده بودم . )) او توانسته بود به طور کامل قانون عشق و خیرخواهی را به اجرا گذاشته و از آن بهره گیرد زیرا
( کلید این قانون عشق ورزی است ) و بدین ترتیب آن بیماری که تمام آن از بینش منفی ضمیر ناخودآگاه ما است از بین رفته بود .

وقتي دائم به دنبال عيب جويي هستیم ؛ دچار روماتیسمی شویم ، و نگرش‌های بدبینانه ، خونمان را مسموم میکند و سپس بر روی مفاصل ما اثر تخریبی می گذارند .


رشد نادرست ضمیر ناخودآگاه ما ، از حسادت ، تنفر ، کینه ، ترس و سایر افکار منفی ما سرچشمه می گیرد . تمام بیماری‌های ما ناشی از عدم آرامش ذهن ما است . یک بار در سر کلاس هم گفتم: (( اینکه هر بار از کسی بپرسیم چت شده ؟ هیچ فایده ای ندارد در حقیقت باید از او بپرسیم کدام بخش از شخصیتت باعث بدبختی شده ؟!)) کینه‌ورزی ، پاسخ بیشتر بیماریهای ما است . کینه ورزی باعث ورم رگ ها و فشار خون و سفت شدن کبد می شود و بر روی سلامت بینایی ما اثر منفی می گذارد . اثرات بیماری زایی آن بی شمار است .


روزی خانوم را دیدم که میگفت به خاطر خوردن یک صدف فاسد ، مسموم شده است به او گفتم: (( آن صدف فاسد نبوده بلکه تو باعث شدي تا اون صدف مسمومت کند. حالا بگو ببینم چی شد؟)) او گفت: ((هوم، نزدیک به ۱۹ نفر!!)) او داشت با ۱۹ نفر جر و بحث می‌کرد. همین اعصاب های خرد و داغان شده چنان بر روی هم اثر گذاشته بودند که آن صدف فاسد را جذب کردند .

 
استارتر
استارتر

پاندا تپلی

Guest
صفحه های 28 ، 29

هر علت بیرونی که اعصاب را به هم بریزد ، ذهن ما را دچار به هم ریختگی میکند . و آنچه که در درون ما است خود را در ظاهر ما

نمایان می‌سازد. دشمنان ما فقط در درون ذهن ما هستند. و دشمنان انسان، در درون خود او لانه می‌کنند. شخصیت ما اولین و
آخرین دشمن ما است که باید بر آن چیره شویم ، زیرا کل جهان هستی تنها بر اساس قانون عشق ساخته شده است .مسیح چنین
گفت: (( آرامش بر زمین و خیر و نیک بختی به آدمیان هدیه شده است .)) بنابراین کسی که چشم بصیرت دارد ، می داند که باید خود را به همراه همسایه اش به کمال برساند. او تنها باید برای شخصیت خودش کار کند، و پیام نیک بختی و برکت برای تمام انسان‌ها بفرستد . عجیب اینجاست که وقتی انسانی برای دیگری برکت طلب می‌کند، هرگز دیگر از جانب او آزاری نخواهد دید.


برای مثال روزی مردی نزد من آمد تا برای رونق کسب و کارش دعا کنم . وی در کار ماشین‌آلات بود ظاهرا او رقیبی داشت که ادعا می‌کرد ماشین‌آلات بهتری ارائه می‌کند و همین باعث شده بود تا او دچار ترس شود . به او گفتم: (( باید قبل از هر کاری این ترس را از سرت بکشیم بیرون و اطمینان پیدا کنیم که خدا همیشه دست تو را خواهد گرفت و اینکه هر چی خیر تو باشد، همان خواهد شد . یعنی دستگاهی که باید فروخته شود ، از طریق همان کسی که باید آن را بفروش برساند ، به کسی که باید آن را خریداری کند، فروخته خواهد شد.)) سپس اضافه کردم : ((هرگز نباید حتی کوچکترین فکر منفی یا کینه ای نسبت به آن مرد مدعی داشته باشی! تمام روز را برای موفقیت و برکت زندگی او هم دعا کن و حتی با شادابی از خدا بخواه که اگر خداوند نمی‌خواهد تا ماشین آلات تو بفروش برسد ، پس فروشی صورت نگیرد.)) او به راستی ترس را کنار گذاشت و در حالی که برای آن مرد طلب برکت می‌کرد ، به جلسه فروش رفت . او گفت که نتیجه بر خلاف تمام انتظاراتش بود ! دستگاه آن مرد درست کار نکرد، و او توانست بدون هیچ رقیبی ، دستگاه مورد نظر خود را به فروش برساند. بگذارید تا به شما بگویم ، (( به دشمنان خود عشق بورزید، حتی اگر شما را نفرین می کنند، باز هم برای آنان برکت و خیر بخواهید ،وکسانی که از شما متنفر هستند را مورد لطف خود قرار دهید و برای هر کسی که در حق شما ستمی روا داشته است ، دعای خیر کنید .)) وقتی انسانی برای دیگران از خدا خیر و برکت می‌خواهد در پیرامون او هاله‌ای از تمام نیکی ها و خیر ها تشکیل می شود؛ که او را مورد پشتیبانی قرار می دهد بدین ترتیب هر تیری که به سوی او رها شود اثری نخواهد داشت . به زبان ساده‌تر ، عشق و خیرخواهی دشمنان درونی او را از بین می برد پس دیگر در دنیای بیرونی نیز دشمن نخواهد داشت.

((برای کسی که برای دیگران خیر طلب می‌کند، آرامشی ژرف بر روی زمین نهاده شده است.))


 
استارتر
استارتر

پاندا تپلی

Guest
صفحه های 31 ، 32


قانون عدم مقاومت




((در مقابل شر نایستید. تلاش نکنید تا به جنگ با شر برخیزید، بلکه شر را تنها باید با نیکی از سر راه برداشت .))

وقتی شما با چیزی بر روی زمین جنگ نداشته باشید، چیزی هم برای جنگیدن وجود ندارد .

چینی ها می گویند که آب عنصر بسیار قدرتمندی است زیرا در مقابل چیزی مقاومت نمی کند. آب می تواند هر صخره ای که در مقابلش باشد را رد کند و هر چیزی را کنار بزند تا راهش را باز نماید.


مسیح نیز می‌گوید: (( با شربه جنگ برنخیزید.)) زیرا اصلاً شری وجود ندارد! شرتنها از ذهن شیطانی ما سرچشمه میگیرد، یا آن را ، نتیجه باور داشتن به دو قدرت می‌دانند: خیر و شر

روایتی باستانی از آدم و حوا وجود دارد که ،از آن درخت ممنوعه خوردند .از آن پس به جای تنها دیدن قدرت خداوند دو قدرت را در ذهن خود پروراندند.

بنابراین ، شر تنها یک قانون کاذب است که آدمی آن را با یک اشتباه روانی ، یا روح مسخ شده خود ، به وجود آورده که به خاطر باور داشتن به گناه ، بیماری و مرگ ، مسخ شده و به خاطر همین افکار پلید و غیر اخلاقی ، دچار وهم و خیال گشته است .

در بخش های قبلی برای شما گفتم که روح آدمی در واقع همان ضمیر ناخودآگاه او است ، و ما هر احساسی را که به طور دائمی و عمیق در خود به وجود آورده ایم ، چه خوب و چه بعد ، همان در زندگی ما نیز نمود پیدا خواهد کرد ، و هر تصویری را که در ضمیر ناخودآگاه مان داشته باشیم ، در تمام جوانب زندگی ما نمایان می شود . کسی که بیمار می شود، حتما آن بیماری را در ذهن خود تصویر سازی کرده است و هر کسی که دچار فقر و تنگدستی می شود ، بیشتر نگرش او فقر و تنگدستی است و کسی که ثروتمند است ، دارای نگرش وفور نعمت میباشد .

بسیاری از مردم از من می پرسند که وقتی یک کودک خردسال بیمار می‌شود ، در حالی که هنوز حتی فکری از خود ندارد ، چطور توانسته بیماری را جذب کند ؟ پاسخ من این است که یک کودک در مقابل افکار پلید اطرافیان خود بسیار آسیب پذیر است و اغلب همان ترس‌های پدر و مادرش را به خود جذب می‌کند . زمانی از یک استاد علوم متافیزیک شنیدم که گفت : ((اگر شما ضمیر ناخودآگاهتان را به دست نگیرید ، یک نفر دیگر کنترل آن را به دست خواهد گرفت و هر گونه که دلش بخواهد آن را تربیت خواهد کرد .اغلب مادرها همیشه این ترس را دارند که کودکشان دچار بیماری نشود و برای همین دائم به دنبال نشانه های بیماری در بچه خود هستند و همین باعث می شود تا فرزندشان به راست دچار بیماری و ضعف و بدبختی شود . برای مثال دوستی از خانمی پرسید که آیا فرزند او دچار سرخک شده است ؟ و آن خانم بلافاصله گفت: (( هنوز نه!)) انگار که انتظار داشت باید حتما روزی دچار سرخک بشود! بدین ترتیب او در واقع داشت زمینه ی سرخک گرفتن آن کودک را ایجاد می‌کرد. اما از طرفی وقتی کسی بر روی افکار درست و مثبت تمرکز می‌کند ، کسی که فقط برای دیگران افکار خیرخواهانه در سر دارد ، و کسی که هرگز ترس به دل خود راه نداده و هرگز خودش تحت تاثیر افکار منفی و شیطانی دیگران قرار نمی‌دهد ، در واقع او دارد تنها امواج مثبت و خوب از خود ساطع می کند .
 
استارتر
استارتر

پاندا تپلی

Guest
صفحه های 33 ، 34

جنگیدن با شر ، یعنی وارد جهنم شدن ! زیرا آدمی را در موقعیت عذاب و جنگ قرار می‌دهد .

روزی یک استاد متافیزیک ، یا همان علوم ماورایی ، دستورالعملی شگفت انگیز برای تمام فوت و فن های بازی زندگی به من ارائه کرد که شامل عدم مقاومت مطلق می شد . گفت : (( پیش از اینها در کار غسل تعمید برای کودکان بودم که البته تعدادشان هم کم نبود امروز دیگر نوزادان را غسل تعمید نمی‌دهم
،بلکه حوادث را غسل تعمید می دهم ‍! و برای تمام حوادث یک نام واحد دارم . چنانچه حادثه‌ای یک شکست به نظر برسد،من آن را به موفقیت تعمید می دهم و می گویم : (( به نام پدر ، پسر و روح القدس، این حادثه را نام موفقیت بر آن می گذارم.))

در واقع او داشت از قانون باشکوه
تبدیل استفاده می کرد که خود بر اساس قانون عدم مقاومت کار می‌کند . او با کلامی که به زبان می‌آورد ، نام هر شکست را ، موفقیت می گذاشت .

برای مثال خانمی بود که به شدت به پول نیاز داشت که البته از قانون معنوی وفور نعمت نیز آگاه بود . در روابط شغلی خود ، همیشه با مردی برخورد داشت که باعث می‌شد تا احساس فقر و شکست نماید. او دائم از فقر و بدبختی و بی‌پولی حرف می‌زد و همین باعث می‌شد تا افکار آن خانم به سمت فقر و تنگدستی گرایش پیدا کند ،برای همین هم از آن مرد دل خوشی نداشت و در دل خودش او را مورد سرزنش قرار می داد زیرا به گمان آن خانم، آن مرد مسبب تمام شکست هایش در کسب و کارش بود .آن خانم نمی دانست که اگر می‌خواهد در کارش موفق شود ابتدا باید تصور کند که از پیش موفق به دریافت نتیجه ی دلخواه شده است زیرا اگر کسی خود را آدم موفقی نبیند ، هرگز موفق هم نخواهد شد .

ناگهان خودش احساس کرد که انگار دارد در مقابل آن مرد و افکار منفی او مقاومت می کند و می خواهد با او بجنگد ! داشت به جای دیدن تنها یک قدرت ، دو قدرت را تصور می‌کرد پس برای آن مرد ، برکت و خیر از خدا طلب کرد . حالا می توانست نام این موقعیت را موفقیت بگذارد ! او تاکید کرد: ((
از آنجا که جز خداوند ، قدرت دیگری وجود ندارد ، پس این مرد هم برای آن که من به ثروت و وفور نعمت برسم ، بر سر راه من گذاشته شده است ! او داشت به چیزی فکر می‌کرد که در واقع خلاف آن دیده می شد . خیلی زود با واسطه همین مرد با خانم دیگر آشنا شد که برای ارائه خدمات خاصی ، چند هزار دلار پول به او پرداخت نمود آن مرد نیز برای کار به شهر دوری رفته و برای همیشه از زندگی اش خارج شد . همیشه این جمله تاکیدی را با خود بگویید : ((هر انسانی یک حلقه طلایی از زنجیره خیر و برکت من در زندگی است. هر انسانی دارای روح الهی است پس من همواره منتظر فرصتی هستم که آن انسان نقشی روحانی و دلنشین در زندگی من بازی کند .))

((برای دشمن خود دعای خیر کنید تا او خلع سلاح شود . بدین ترتیب ، اسلحه ای که در دست دارد باعث برکت در زندگی شما می شود .))


این قانون هم در مورد یک کشور صدق می‌کند و هم در مورد تک تک افراد . برای تمام کسانی که در یک کشور زندگی می کنند ، از خدا عشق و نیکی طلب کنید تا دیگر توان آسیب رساندن به شما را نداشته باشند.

انسان می‌تواند از طریق درک معنوی خود به قانون عدم مقاومت مسلط شود . شاگردان من اغلب می گویند : (( من دلم نمیخواد پادری باشم و هی لگد بخورم !)) و پاسخ من این است : ((
چنانچه قانون عدم مقاومت را به طور خردمندانه ای به کار ببندید ، هرگز کسی نمی تواند شما را لگدمال کنند.))


 
استارتر
استارتر

پاندا تپلی

Guest
صفحه های 35 ، 36


مثال دیگر :روزی مشتاقانه منتظر یک تلفن مهم بودم . از آنجا که میترسیدم او ممکن است هر لحظه با من تماس بگیرد ، بنابراین به تلفن دیگری پاسخ نمی دادم و خودم هم به کسی تلفن نمی‌کردم تا یک وقت با تماس او تداخل پیدا نکند . من داشتم مقاومت میکردم !


در واقع به جای آنکه با خودم بگویم : (( کارهای خیر الهی هرگز با هم تداخل پیدا نمی کنند و او به موقع با من تماس خواهد گرفت .)) و به جای آن که تمام امور را به دست خدا بسپارم ، تلاش کردم تا خودم کنترل همه چیز را به دست بگیرم ؛ در واقع وارد جنگی شده بودم که می‌خواستم خودم در آن به پیروزی برسم ، نه اینکه خدا مرا به مقصد برساند . بنابراین با اعصابی افتضاح و دلواپسی دلهره آوری منتظر نشستم. حدود یک ساعت گذشت و او با من تماس نگرفت.به طور ناخودآگاه ، گوشی را دم گوشم گرفتم و دیدم که قطع است و در تمام این مدت کسی اصلا نمی توانسته با من تماس بگیرد زیرا از مخابرات قطع بوده است ! من با نگرانی هایم و این که باور داشت ممکن است تداخل ایجاد شود ، باعث شده بودم که تلفن تمام مدت عملا قطع باشد . به محض آن که فهمیدم که چه بدبختی بر سر خودم آوار کرده اما، شروع به غسل تمعید آن موقعیت کرده و آن را موفقیت گذاشتم. تاکید گفتم : ((امکان ندارد که اگر این تماس را خدا برای من خواسته باشد ، آن را از دست بدهم زیرا من همیشه در سایه رحمت الهی قرار داردم و نه فقط تحت لقای یک قانون.))

یکی از دوستانم تلاش کرد تا به سرعت نزدیکترین تلفن را یافته و به مخابرات زنگ بزند .

وارد فروشگاه مواد غذایی شد و صاحب آنجا هم مشتریانش را معطل گذاشت تا خودش به مخابرات زنگ بزند . تلفن من بلافاصله وصل شد و تنها پس از دو دقیقه یک تماس فوق‌العاده مهم دیگر داشتم و یک ساعت بعد از آن نیز همان تلفن مهمی که منتظرش به من شد.


((کشتی ها زمانی به ساحل می‌رسند که دریا آرام شده باشد.))

زمانی که در مقابل شرایطی خاص مقاومت می‌کنیم ، آن شرایط نیز با ما سر جنگ خواهد داشت . اگر از آن فرار کنیم ، آن شرایط ما را دنبال خواهد کرد و به هر جا که برویم، او نیز یقه ما را رها نخواهد نمود.

برای مثال روزی همین جمله را برای خانمی بیان کردم . او پاسخ داد : (( جدی جدی همینجوری ها ! من تو خونه خودمون راحت نبودم .مامانم همیشه هی ازم ایراد می‌گرفت و به من گیر می داد. منم ازش خوشم نمیومد . به خاطر همین زود شوهر کردم که از دستش خلاص شم !اما انگار با مامان خودم ازدواج کرده بودم ! آخه شوهرم هم عین مامانم میمونه! اونم همش بهم گیر میده! چه بدبختی گیر کردما !)) پس به سرعت از مبارزه دست بکش .

یعنی باید به سرعت با شرایط مخالف همراه شد زیرا همیشه خیر در آن است .

نباید دچار دلخوری شویم ، بدین ترتیب از سنگینی آن کاسته خواهد شد . ((هیچ کدام از اینها مرا به لرزه در نمی آورد )). این جمله تاکیدی ، نتایج شگفت انگیزی به دنبال دارد.

هر نوع به هم ریختگی در شرایط بیرونی، از به هم ریختگی در درون انسان نشأت می گیرد .

چنانچه انسان در مقابل این به هم ریختگی های احساسی مقاومت نکند، آنها برای همیشه از سر راه او کنار می‌روند .

پس همیشه کنترل آنچه برای ما رخ می دهد ، به دست خودمان است .


مردم به من می‌گویند: (( کاری کنین شوهرم عوض شه ، یا داداشم !)) و من هم پاسخ می دهنم : (( خیر ، من کاری می کنم که خود شما عوض بشین ! وقتی شما عوض بشین ، اونوقت شوهر داداشتون هم عوض میشه . ))

 
استارتر
استارتر

پاندا تپلی

Guest

????????????????????????????​
 
استارتر
استارتر

پاندا تپلی

Guest
صفحه های 37 ،38


یکی از شاگردانم عادت داشت دروغ بگوید . به او گفتم که با این شیوه هرگز موفق نخواهد شد و اگر به دروغ گفتن ادامه دهد ، از دیگران هم دروغ خواهد شنید . او پاسخ داد: (( برام مهم نیست ! ))من بدون دروغ اموراتم نمی گذره!


روزی داشت پای تلفن با مردی حرف می‌زد که تمام بند بند وجودش عاشق آن مرد بود . به طرف من برگشت و گفت نمیشه بهش اعتماد کرد ، آخه میدونم که همش بهم دروغ میگه ! و من در پاسخ گفتم : ((خب ، تو همیشه دروغ میگی ، پس باید یکی هم باشه که به تو دروغ بگه ، و با اطمینان بهت میگم که همیشه همون کسی بهت دروغ میگه که انتظار داری راستشو بهت بگه ! چند وقت بعد او را دیدم و به من گفت : (( از دروغ گفتن دست کشیدم .))

پرسیدم: (( چی باعث شد که دیگه سراغ دروغ نری ؟ ))

او پاسخ داد: (( آخه یک مدت با یه زنی زندگی می کردم که بدتر از خودم دروغ میگفت . ))


گاهی وقتی خودمان را در وجود دیگران می بینیم ، می توانیم به زشتی کارمان پی ببریم . ((ادب از که آموختی ؟ از بی ادبان ! ))

زندگی مانند یک آینه است و ما خودمان را در آینه رفتار دیگران با خودمان می بینیم .

اینکه در گذشته زندگی کنیم ، کار اشتباهی است و تخطی از قانون معنویت به حساب می‌آید .

مسیح می فرماید: (( این لحظه را دریاب ، چرا که امروز ، روز نجات و رستگاری است . ))

زن لوط به عقب نگاه کردن به ستونی از نمک تبدیل شد .

آنچه که زمان را از شما می دزدد ، نگاه به گذشته و نگرانی از آینده است . آدمی باید گذشته را بوسیده و کنار بگذارد و فراموش کند و همیشه باید اطمینان داشته باشد که آینده آبستن برکت و شادابی برای اوست ، و مهمتر از همه ، باید در زمان حال زندگی کند .

برای مثال زنی به نزد من آمد و می نالید که برای خرید هدایای کریسمس ، آه در بساط ندارد . او گفت : ((سال گذشته خیلی فرق میکرد من یک عالمه پول داشتم و کلی هدیه دوست داشتنی واسه بقیه خریدم اما امسال، آه ندارم با ناله سودا کنم! ))

من در پاسخ گفتم: (( تا وقتی داری هی غر میزنی و توی گذشته زندگی می کنی ، معلومه که به هیچ جا نمی رسی و توی همین بدبختی میمونی . فقط و فقط توی همین لحظه زندگی کن و فقط به این فکر کن که بازم امسال کلی هدیه به دیگران میدی . انگار که چراغش را روشن کرده باشند ، با هیجان گفت : ((گرفتم باس چه کار کنم ! میرم کاغذ کادو و روبان رنگی میخرم . )) در جواب گفتم: (( عالیه! همین کار رو بکن ! هدیه ها هم خودشون جور میشن و میان میشینن روی کاغذ کادوهایی که خریدی.))

در واقع این کار او ثابت می‌کرد که به لحاظ مالی ترسی در وجودش نیست و
همچنین به خداوند اعتماد و باور عمیق دارد . ذهنی که به دنبال استدلال باشد ، می‌گوید حالا که پول نداری ، حساب تک‌تک خرج و مخارجت را بکن، چون اصلاً معلوم نیست پولی گیرت بیاید !


او رفت و کلی روبان رنگی و کاغذ کادو خرید و تنها چند روز پیش از جشن کریسمس ، چندین صد دلاری عیدی گرفت . با خرید آن کاغذ کادو ها و روبان‌های رنگی ، در ضمیر ناخودآگاهش امید کاشته بود و حالا دیگر انتظار فراهم شدن پول کادو ها را می کشید. وقتی کسی امید بیافریند و انتظار بهترین‌ها را داشته باشد ، راه دریافت پول و بهترین ها را برای خودش باز می کند . او نیز به اندازه کافی فرصت پیدا کرد تا کادوهای مورد نظرش را خریده وکادوپیچ نماید.

https://madaran.net/threads/💚کتاب-چهار-اثر-از-فلورانس-اسکاول-شین-بخش-شانزدهم💚.12062/unread

 
استارتر
استارتر

پاندا تپلی

Guest
صفحه های 39 و 40

آدمی باید خود را در لحظه رها کرده و تنها در زمان حال زندگی کند.


((از این رو امروز را به خوبی دریاب! آنگاه خواهی دید که چگونه طلوع‌خورشید به تو درود میفرستد.))

انسان همیشه باید به طور معنوی و شهودی هوشیار بوده و همواره در انتظار نشانه‌هایی از فرصت های زندگی باشد تا بلا فاصله آنها را دریابد.

روزی دائماً برای خودم( در سکوت ) تکرار میکردم :
((ای قادر مطلق ، هرگز نگذار نشانه‌ها و فرصت‌ها را نادیده بگیرم .)) و همان روز بعد از ظهر، مسئله ی مهمی را با من در میان گذاشتند. آنچه که بیش از هر چیز دیگری به آن نیاز داریم این است که روزمان را با جملاتی درست آغاز کنیم.

تا از خواب بلند شدید از این جملات تاکیدی بهره گیرید.

برای مثال:

((امروز این کار را انجام میدهم! امروز ، روز کامل کردن این کار است. و برای چنین روز مفیدی ، خداوند را سپاس می‌گویم ، چرا که امروز معجزات یکی پس از دیگری رخ می دهند و شگفتی ها را در هر لحظه خواهم دید.))

گفتن چنین جمله ای را به یک عادت تبدیل کرده و همواره شگفتی ها و معجزاتی را در زندگیتان ببینید که هرگز به پایان نمی رسند.

روزی وقتی صبح از خواب بیدار شدم ، کتابی را برداشته و یکی از صفحات آن را خواندم: (( به تمام آنچه که امروز پیش روی تو خواهد بود ، با شگفتی نگاه کن.))

احساس کردم که آن روز باید هم این پیام را در نظر داشته باشم، پس بارها آن را تکرار کردم : ((به تمام آنچه که امروز پیشروی تو خواهد بود با شگفتی نگاه کن!)) و آن روز ،نزدیک ظهر ، پول هنگفتی به منظور خاصی به من پرداخت شد؛ که به آن خیلی نیاز داشتم .

در یکی از فصول آینده به جملات تاکیدی ای اشاره خواهم کرد که بیشترین تأثیر را داشته اند. البته نباید همیشه فقط یک عبارت تاکیدی را به کار ببرید مگر آنکه به طور کامل باب میل ما باشد. معمولا همیشه باید در این عبارات تاکیدی تغییراتی نیز اعمال نمود تا بتوان آن را با روحیات گوناگون افراد منطبق کرد.

برای مثال جمله تاکیدی زیر برای بسیاری موفقیت به همراه داشته است:


((من شغل فوق‌العاده‌ای دارم، که به روشی فوق العاده ،آن را انجام می‌دهم و به خاطر خدمات فوق‌العاده‌ای که ارائه می‌کنم، پول فوق العاده نیز دریافت می‌کنم.))

من دو بخش اول هم این جمله را به یکی از شاگردانم دادم و او بخش دوم آن را کامل کرد؛ به راستی که ، عبارت فوق‌العاده‌ای است؛ زیرا برای یک خدمت فوق العاده ، باید هم که پاداش و پول فوق‌العاده‌ای در کار باشد ؛ ضمن اینکه در این عبارت چهار بار کلمه فوق‌العاده استفاده شده است ؛ که وزن و توازن خوبی به آن می‌دهد و به راحتی در ضمیر ناخودآگاه ما جا می گیرد ، و خود را حک میکند .

شاگردم هر کجا که میرفت دائم این جمله را تکرار می‌کرد و با صدای بلند می خواند. هنوز چندی نگذشته بود که به راستی ، شغل فوق العاده ای پیدا نمود که با روشی فوق العاده آن را انجام می‌داد به خاطر خدمات فوق العاده که ارائه می‌کرد ، پول فوق العاده هم دریافت می نمود!

یکی دیگر از شاگردانم که در امور بازرگانی فعالیت داشت ، از همین عبارت تاکیدی استفاده کرد اما به جای کلمه شغل ، از کسب و کار بهره گرفت.


(( من کسب و کار فوق‌العاده‌ای دارم ، که آن را با روشی فوق العاده، انجام می دهم و به خاطر ارائه خدماتی فوق‌العاده ، پول فوق‌العاده نیز دریافت می کنم))
 
استارتر
استارتر

پاندا تپلی

Guest
صفحه های 42 و 43


با وجود آنکه برای ماه ها کسب و کار او با شکست روبه‌رو شده بود .همان روز بعد از ظهر یک معامله ۴۱ هزار دلاری را رقم زد .

هر جمله تاکیدی باید با استفاده از کلماتی ساخته شود که با دقت انتخاب شده و تمامی جوانب اثر آن باید در نظر گرفته شود. خانمی را می شناختم که خیلی به پول نیاز پیدا کرده بود و شروع به دعا کردن نموده و از خدا خواست که کاری برای او دست و پا کند کارهای زیادی هم به او پیشنهاد شد اما در مقابل، هیچ کدام از آن‌ها پولی دریافت نکرد. حتی متوجه شد که باید این مورد را نیز به عبارات تاکیدی خود اضافه کند: (( با ارائه خدماتی فوق‌العاده پولی فوق‌العاده را نیز دریافت خواهنم نمود ))


حق ذاتی هر فردی این است که در وفور نعمت زندگی کند ! و خیلی بیشتر از نیازش درآمد داشته باشد.

آنچه خدا برای مخلوق خودش می‌خواهد این است: (( انبار غلات انسان باید همیشه پر باشد و جام نوشیدنی از همیشه لبریز و گوارا))

هرگاه انسان موانع ذهنی ، فقر و تنگدستی را در ضمیر ناخودآگاه در هم بشکند یا تصاویری از وفور نعمت را جایگزین نماید در دوران طلایی، رونق فراوانی را وارد زندگی اش خواهد کرد؛ هر آرزویی که در دل داشته باشد به حقیقت خواهد پیوست.




قانون کارما و قانون بخشندگی

ما فقط چیزی را دریافت می کنیم که خودمان آن را داده باشیم. بازی زندگی را به بازی با بومرنگ تشبیه می‌کنند. وسیله‌ای که اگر آن را پرتاب کنیم به هر شکل که چرخ بخورد دست آخر به سوی خود ما بازمی‌گردد. پندار ، گفتار و کردار هر کسی نیز دیر یا زود با دقت شگفت انگیزی دوباره وارد زندگی خودش می شود ؛ به این پدیده قانون کارما میگویند. کلمه‌ای از ریشه زبان سنسکریت ، که به معنی بازگشت است.

((هرچه کنی کشت ؛ همان بدروی)) برای مثال کسی از دوستان ماجرایی را برای من گفت که مثال روشنی از این قانون است .((تموم کارمای من به عمه ام ربط داره ! من هر چی بهش میگم ؛ یکی دیگه پیدا میشه که دقیقا همون رو به خودم تحویل میده! من توی خونه خیلی زود عصبی میشم ؛ یه روز داشتیم غذا کوفت می‌کردیم که ، عمه‌ام باز شروع کرد، منم گفتم : میشه بزاری با آرامش غذا مونو کوفت کنیم. یعنی قشنگ فرداش داشتم با یه خانم غذا میخوردم که خیلی دلم میخواست باهاش بیشتر صمیمی بشم ،داشتم همچنین با شور و اشتیاق براش ور می زدم که پرید وسط حرفم و گفت: میشه بزاری با آرامش غذامو کوفت کنم!!)) از آنجا که سطح هوشیاری این دوستم خیلی بالاست ، به نظر می‌رسد ؛ کارهای او بسیار سریع تر عمل می کند.


هر کس که بیشتر بداند ، مسئولیت او نیز به مراتب بیشتر خواهد بود

 
آخرین ویرایش:

بالا