❤️فرازی از زیارت ناحیه مقدسه

  • شروع کننده موضوع اعتصامی
  • تاریخ شروع

اعتصامی

Guest
اللهم-اجعلنی-وجیها-بالحسین-ع2-2-768x768 (1).jpg


أَلسَّلامُ عَلَى الاَْرْواحِ الْمُخْتَلَساتِ ، أَلسَّلامُ عَلَى الاَْجْسادِ الْعارِیاتِ ، أَلسَّلامُ عَلَى الْجُسُومِ الشّاحِباتِ،

سـلام بر آن ارواحِ (از کالبد) خارج شده ، سلام بر آن جسـدهاى عـریان و برهـنه ، سـلام بر آن بدن هاى لاغر و نحیف

أَلسَّلامُ عَلَى الدِّمآءِ السّآئِلاتِ ، أَلسَّلامُ عَلَى الاَْعْضآءِ الْمُقَطَّعاتِ، أَلسَّلامُ عَلَى الرُّؤُوسِ الْمُشالاتِ،

سلام بر آن خون هاى جارى ، سلام بر آن اعضاىِ قطعه قطعه شده ، سلام بر آن سرهاىِ بالا رفته (بر نیزه ها)،

أَلسَّلامُ عَلَى النِّسْوَةِ الْبارِزاتِ، أَلسَّلامُ عَلى حُجَّةِ رَبِّ الْعالَمینَ،

سلام برآن بانوانِ بیرون آمده (از خیمه ها)، سلام بر حجّتِ پروردگارِجهانیان،

أَلسَّلامُ عَلَیْک َ وَ عَلى ابآئِک َ الطّاهِرینَ،

سلام برتو (اى حسین بن على) و بر پدرانِ پاک و طاهِـرَت
 
استارتر
استارتر

اعتصامی

Guest
گاهی از در تو بیا، بنشین کنار ِ او که نیست
زُل در آیینه سلامی کن نثار ِ او که نیست

دربیاور از تن ات بارانی ِ خیسی که هست
چتر آویزان کن از ابر ِ بهار ِ او که نیست

حال و احوالی بپرس و از دل ِ تنگت بگو
بیقراری کن اگر شد بیقرار ِ او که نیست

از خودت حرفی بزن، چیزی بگو، شعری بخان
گریه کن با گریه ی ِ بی اختیار ِ او که نیست

او همان است آرزوی ِ سالهای ِ رفته ات
تو همانی عاشق ِ دیوانه وار ِ او که نیست

هیزم ِ نُت های ِ باران خورده و دود ِ اجاق
شعله های ِ آتش و سوز ِ سه تار ِ او که نیست

سایه بر دیوار ِ خانه غرق ِ نجوای ِ سکوت
تو سراپا گوشی و در گیر و دار ِ او که نیست

مهر و آبان رفت و آذر خسته از تقویم شد
خسته تر از ساعت ِ شماطه دار ِ او که نیست

می نشینی شانه بر موهای ِ یلدا میکشی
عاشقانه با سرانگشت ِ انار ِ او که نیست

یک دقیقه بیشتر می ایستد شب فالگوش
تا شکایت می کنی از روزگار ِ او که نیست

فرش ِ زیبای ِ هزار و یک شب ِ ایرانی است
هر رج ِ ابریشم از نقش و نگار ِ او که نیست

این غزل را ثبت کن در دفتر ِ تنهایی ات
گریه کن این بیت ها را یادگار ِ او که نیست

شهراد میدری


@ملیحه
سلام آبجی جونم خوبی عزیزم??شعرهای همشهری ما بسیار زیبا هستن...
 

ملیحه

Guest
گاهی از در تو بیا، بنشین کنار ِ او که نیست
زُل در آیینه سلامی کن نثار ِ او که نیست

دربیاور از تن ات بارانی ِ خیسی که هست
چتر آویزان کن از ابر ِ بهار ِ او که نیست

حال و احوالی بپرس و از دل ِ تنگت بگو
بیقراری کن اگر شد بیقرار ِ او که نیست

از خودت حرفی بزن، چیزی بگو، شعری بخان
گریه کن با گریه ی ِ بی اختیار ِ او که نیست

او همان است آرزوی ِ سالهای ِ رفته ات
تو همانی عاشق ِ دیوانه وار ِ او که نیست

هیزم ِ نُت های ِ باران خورده و دود ِ اجاق
شعله های ِ آتش و سوز ِ سه تار ِ او که نیست

سایه بر دیوار ِ خانه غرق ِ نجوای ِ سکوت
تو سراپا گوشی و در گیر و دار ِ او که نیست

مهر و آبان رفت و آذر خسته از تقویم شد
خسته تر از ساعت ِ شماطه دار ِ او که نیست

می نشینی شانه بر موهای ِ یلدا میکشی
عاشقانه با سرانگشت ِ انار ِ او که نیست

یک دقیقه بیشتر می ایستد شب فالگوش
تا شکایت می کنی از روزگار ِ او که نیست

فرش ِ زیبای ِ هزار و یک شب ِ ایرانی است
هر رج ِ ابریشم از نقش و نگار ِ او که نیست

این غزل را ثبت کن در دفتر ِ تنهایی ات
گریه کن این بیت ها را یادگار ِ او که نیست

شهراد میدری


@ملیحه
سلام آبجی جونم خوبی عزیزم??شعرهای همشهری ما بسیار زیبا هستن...
سلام ?
خیلی قشنگ بود بله
دستت درد نکنه . اون شعری هم که خودم گذاشتم تو تاپیک رو هم خوشم اومد ???
 
استارتر
استارتر

اعتصامی

Guest
سلام ?
خیلی قشنگ بود بله
دستت درد نکنه . اون شعری هم که خودم گذاشتم تو تاپیک رو هم خوشم اومد ???
سرت درد نکنه عزیزم... ????
خوشحالم پسندیدی
بله عزیزم اون شعر یکی از بهترین شعرهای میدری هست...
 

بالا