دختری که عاشق?شد
Guest
کاش بشه همینجور که کتابِ قصه ی زندگیمون ورق میخوره یه خودکاری چیزی بزاری لای بعضی صفحههاش یه مدت بری سراغ خودت هیچ کاری نکنی با هیچکی حرف نزنی,
حتی نفسم نکشی اما مشکل اینجاست بعد که برمیگردی میبینی یه نفر خودکارو از لای کتابِ زندگیت برداشته و توام یادت نمیاد کدوم صفحه بودی!
گم میشی و هیچی توی دنیا بدتر از این نیست که ندونی کجای زندگیتی...
حتی نفسم نکشی اما مشکل اینجاست بعد که برمیگردی میبینی یه نفر خودکارو از لای کتابِ زندگیت برداشته و توام یادت نمیاد کدوم صفحه بودی!
گم میشی و هیچی توی دنیا بدتر از این نیست که ندونی کجای زندگیتی...