گفتی یاد یچی افتادم
این اتفاق مال خیلی وقت پیشه
مرده میاد به زنش میگه بریم تهران
زنه میگه نه
فامیلمون بوده
دعواشون میشه بالا میگیره
(دوتا هم بچه داشتن)
خونه رو اتیش میزنه
میگه میای یا خونه رو تش میزنم
زنه هم از سر لجبازی میگه بزن
بعدشم زنشو با روسری خفه میکنه
یه دختر داشتن یه پسر
مرده خودش زنده میمونه
فکنم پسره 15/16 عه الان
مرده هنوز زندانه
منتظرن پسره به 18 برسه
دختره هم 3 سال از داداشش بزرگتره
ولی بابای زنه میگه من نمیخوام این اعدام شه تا اخر عمرش نگهش دارین تو زندان بپوسه