یک دوستی دارم خیلی نگرانشم

  • شروع کننده موضوع Yar_mehrabanam
  • تاریخ شروع

سرنوشت

Guest
برادرشم چی بگم اگه میتونی مثلا به کسی بگی بهش کار بدن ، بگو به پدرش بگه به پسرش پول نده تا مجبوربشه کارکنه بگه ندارم گرونیه وفلان
 

سرنوشت

Guest
اگه خانواده ی سختگیری نداره درس بخونه کارکنه یه جایی بگیره تنها زندگی کنه ازدواجم نکنه راحت از دست خانواده اشم راحته
 
استارتر
استارتر

Yar_mehrabanam

Guest
پدرومادرش رو بفرسته کمپ اگه وضع مالی خوبی ندارن فکرکنم باید بره دادگاه نامه بگیره برای کمپ دولتی


جدا جدا بفرستن اول پدرشو بعد مادرشو

البته سخته پدر و مادرش کنارش نباشن

اگه دوز مصرفیشون کمه زیاد مهم نیس

دیگه چیکارکنه
اینو همون اول اتفاقا بهش گفتم
میگه تو کمپ دوام نمیارن
چند ساله دارن ت*یاک میکشن
 
استارتر
استارتر

Yar_mehrabanam

Guest
اگه خانواده ی سختگیری نداره درس بخونه کارکنه یه جایی بگیره تنها زندگی کنه ازدواجم نکنه راحت از دست خانواده اشم راحته
خانواده اش سخت گیرم هستن متاسفانه
نمی ذارن بره سرکار
مامانش بهش میگه تو که اعصاب نداری
خونه مجردی هم فکر نکنم
بعد خودشم میگه دلم نمیاد مامانم تنها بذارم
 

سرنوشت

Guest
اینو همون اول اتفاقا بهش گفتم
میگه تو کمپ دوام نمیارن
چند ساله دارن ت*یاک میکشن
تو خونه هم میشه ترک کرد بهشون اصرارکنه شربتشم هست یه چیزهایی هس برای ترک البته کمتر کسی دائم ترک میکنه باز شروع میکنه یا کمتر
 

سرنوشت

Guest
بسپر به کسی به مادرش بگه فلان جا کار هس شاید گوش داد ، شاید به حرف بقیه گوش نمیده
 
استارتر
استارتر

Yar_mehrabanam

Guest
برادرشم چی بگم اگه میتونی مثلا به کسی بگی بهش کار بدن ، بگو به پدرش بگه به پسرش پول نده تا مجبوربشه کارکنه بگه ندارم گرونیه وفلان
من تازه این کامنتتون دیدم
راستش دوستم هم شهری نیست من یک شهرم اون یک شهر دیگه.
 

بالا