نوری....
Guest
شازده کوچولو گفت: بعضی کارا بعضی حرفا بدجور، دل آدمو آشوب میکنه.
گل گفت: مثل چی؟
شازده کوچولو گفت: مثل وقتی که میدونی دلم برات بیقراره و کاری نمیکنی.
?
چرا فكر ميكنى
من از نخواستن ات ناراحت شدم
نه
ما ديگر يادگرفته ايم
آدمهاى نخواستنى حقِ ناراحت شدن ندارند
ما از خودمان دلگيريم
كه چرا به كسى شخصيت داديم
كه حتّى بلد نبود بهانه بياورد...!
?
گفت برم من ؟ گفتم واسا ، دارم تماشات می کنم .گفت ای دیوونه ، بعد خندید . خندید و حواسم پرت خنده ش شد ، وگرنه می خواستم بگم تماشا کردن با دیدن فرق داره .. تماشا کردن یه شکلی از علاقس ، یه شکلی که با هر کسی برات رخ نمیده . همه رو میبینی ، اما آدمای خیلی خیلی کمی رو تماشا می کنی . هزار سال پیش بود که خندید و یادم رفت بهش اینارو بگم . حالام که پیر شدم از بس هیشکی تماشام نکرد ؛ خوبه که یکی تماشات کنه ، خوبه که واسه یکی که برات فرق داره با همه ، فرق داشته باشی با همه . خوبه که واسه یه نفر تماشایی باشی ، همین دیگه .. تماشا کن و تماشا شو ، قبل از این که بدونی ..لبخند اون آدم زیبا و یخ دور قلب تو هر دو راست میگن : ابتلا دلرباست ، اما دوره ی تو گذشته .. همین !
?
به حباب نگران لب یک رود قسم
و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت
غصه هم میگذرد
آنچنانی که فقط خاطرهای خواهد ماند
لحظهها عریانند
به تن لحظه خود، جامه اندوه
مپوشان هرگز...
?
گل گفت: مثل چی؟
شازده کوچولو گفت: مثل وقتی که میدونی دلم برات بیقراره و کاری نمیکنی.
?
چرا فكر ميكنى
من از نخواستن ات ناراحت شدم
نه
ما ديگر يادگرفته ايم
آدمهاى نخواستنى حقِ ناراحت شدن ندارند
ما از خودمان دلگيريم
كه چرا به كسى شخصيت داديم
كه حتّى بلد نبود بهانه بياورد...!
?
گفت برم من ؟ گفتم واسا ، دارم تماشات می کنم .گفت ای دیوونه ، بعد خندید . خندید و حواسم پرت خنده ش شد ، وگرنه می خواستم بگم تماشا کردن با دیدن فرق داره .. تماشا کردن یه شکلی از علاقس ، یه شکلی که با هر کسی برات رخ نمیده . همه رو میبینی ، اما آدمای خیلی خیلی کمی رو تماشا می کنی . هزار سال پیش بود که خندید و یادم رفت بهش اینارو بگم . حالام که پیر شدم از بس هیشکی تماشام نکرد ؛ خوبه که یکی تماشات کنه ، خوبه که واسه یکی که برات فرق داره با همه ، فرق داشته باشی با همه . خوبه که واسه یه نفر تماشایی باشی ، همین دیگه .. تماشا کن و تماشا شو ، قبل از این که بدونی ..لبخند اون آدم زیبا و یخ دور قلب تو هر دو راست میگن : ابتلا دلرباست ، اما دوره ی تو گذشته .. همین !
?
به حباب نگران لب یک رود قسم
و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت
غصه هم میگذرد
آنچنانی که فقط خاطرهای خواهد ماند
لحظهها عریانند
به تن لحظه خود، جامه اندوه
مپوشان هرگز...
?